- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
استاد فاطمی نیا درباره اثر شکرگزاری خداوند می گویند: شکرگزاری و حمدی آثار وضعیه دارد که همراه تسلیم و رضا باشد. در صورتی حمد همراه تسلیم و رضاست که انسان متوجه باشد حمد مُنعِمی را به جا می آورد که در نهایت حکمت و مهربانی است. نمونه این حمد، حمدهای امام سجاد(ع) است که درعین این که امام زمان خود و تمام عزیزانش را جلوی چشمانش به شهادت رساندند، خطاب به خداوند می فرمایند: «اگر من را داخل آتش هم کنی، به اهل جهنم اعلام خواهم کرد که دوستت دارم!» سبحان ا... . این نهایت محبت ا... و تسلیم است. ولی ما به اندک مصیبتی، اگر هم شکر خدا به جای آوریم، همراه گله و غر است. مثلا می گوید: «خدا را شکر ولی بالاخره چه می شود کرد؟! این هم مصلحت ما بوده است، عیب ندارد، هرکسی شانسی دارد!» این حمدی که همراه غر وگله است، همراه تسلیم و رضایت باطنی نیست. باید سعی کنیم تسلیم خداوند حکیم مهربان شویم تا ترقیات معنوی داشته باشیم.
پایگاه اطلاع رسانی استاد فاطمی نیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روزی آیت ا... مدرس از کوچه ای عبور می کرد. ناگهان پیرمرد با وقار و محترمی را دید که از آن طرف کوچه می آید. همین که او را دید، کنار دیوار نشست. وقتی پیرمرد از مقابلش عبور می کرد، مدرس از جای خود برخاست و دو دست را بر سینه گذاشت و با نهایت تواضع و فروتنی، به آن پیرمرد محترم سلام کرد و ایستاد تا از مقابلش گذشت و دور شد؛ آن گاه به راه خود ادامه داد. یکی از افرادی که ناظر این ماجرا بود، خود را به آیت ا... مدرس رسانید و ضمن احوال پرسی، علت آن رفتار را از او جویا شد. آیت ا... مدرس با حالتی عاطفی گفت: این مرد، اهل علم و تقواست، خواستم برای رسیدن به ثواب، او را احترام کرده باشم.
برگرفته از کتاب «داستان های مدرس» نوشته «غلامرضا گلی زواره»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است. از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: «قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.» پادشاه موضوع را به وزیر گفت. وزیر هم گفت: «قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست، بدان جهت شاد است.» پادشاه پرسید: «گروه ۹۹ دیگر چیست؟» وزیر گفت: «قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلوی خانه وی قرار دهید» و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت، با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد. ۹۹ سکه؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نیست. همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند. او از صبح تا شب سخت کار می کرد و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت، گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گروه کسانی اند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
منبع: داستانک
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
صبح خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
می روم
دفتر پاک نویسی بخرم!
زندگی را باید از سر سطر نوشت...
قیصر امین پور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
باورکردنی نیست اما تعداد شرکت کننده ها به رکورد 210 نفر رسید. آفرین به همت و خلاقیت تان. از بین این تعداد، 8 پیامک توسط هیئت داوران به عنوان طنزترین پیامک های دریافتی انتخاب شد و 5 پیامک هم به عنوان بی نمک ترین دیالوگ های طنز معرفی شد. طنزترین دیالوگ هم توسط آقای «آرش صداقت» نوشته شده بود که در تصویر می بینید.
8 دیالوگ برگزیده طنز
* احمدزاده: حالا که می خوای بری تو زمین، این دوربین رو هم با خودت ببر! انصاری: می برم! با این دوربین چارچوب دروازه حریف رو بهتر می تونم ببینم! سید حسین آروند
* احمدزاده: عکس های شلوار جدید سوشا رو دیدی؟! انصاری: باز شلوار کدوم بدبختی رو پوشیده؟ باب اسفنجی یا نوید محمدزاده؟ زهرا و فرشته ح
* احمدزاده: موگوم به نظرت این دکمه چیه؟ انصاری: این همون دکمه فضول شناسیشه که الانم فعال شد!
* احمدزاده: تو نگاه نکن پسرم، واسه بچه هاى سن تو خوب نیست. انصارى: بده من، بچه بازى در نیار! رده سنیش به خنداننده شو که نمى رسه. مهدى سیدمحمدى
* احمدزاده: می خواستم ازت عکس بگیرم، حیف که باتریش تموم شد! انصاری: عیبی نداره! دوربین رو بده باتری به باتریش کنم!
* احمدزاده: این دوربین چقدر نو مونده، مگه مال کی بوده!؟ انصاری: مال یه خانم دکتر بوده که فقط می رفته تا مطب و باهش گاهی عکس داخلی دندون می گرفته! حسینی
* احمدزاده: پس که این طور! انصاری: غلط کردم داداش! وحید خورشیدی
* احمدزاده: یره چو مکنی؟ انصاری: درم ویدئو چک مزنم ببینم کی سطل شله مان رو سولاخ کرده! فاطمه یوسفی
5 دیالوگ بی مزه!
* احمدزاده: بیا ببین چقدر خوشگل افتادم. انصاری: بده ببینم حتما عکس فرد دیگه ای هست چون تو همچین خوشگل هم نیستی! میم.الف
* احمدزاده: آخ آخ، ببین یرگه چی عکسی گیرفته! انصاری: کو بده مو! باقر
* احمدزاده: داداش با ای سلفیم مشه گیریفت؟ انصاری: بده یره مال برانکویه. خرابش مکنی. مهدی
* احمدزاده: ببین به هیچکى نگى یه عکس گرفتم از برانکو داره با دست غذا می خوره. انصاری: نه بابا قبلأ مگه با پا می خورد. حسین
* احمدزاده: این چه جوری کار می کنه؟ انصاری: بده من داداچ داری اشتباه میزنی!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در جمعی نشسته بودیم و چند نفر با یکدیگر صحبت می کردند. دلیل این دیدار همچون همه جمع های دوستانه و فامیلی دیگر این بود که برای دقایقی، خارج از هیاهوهای کاری و خانوادگی، دل هایمان را شاد و به هم نزدیک تر کنیم. چند لحظه ای از صحبت های بغل دستی هایم غافل شدم و گوشم را به صحبت های دیگران سپردم. یکی از رکود بازار می گفت، یکی از هوای بسیار آلوده شهر، یکی از چک برگشت خورده اش، یکی از پارتی بازی هایی که هر روز در اداره شان می بیند، یکی از حقوق عقب افتاده اش، یکی از عصبانی بودن مردم، یکی از اختلاس ها، یکی از موسسات ورشکسته و مشکلاتی که برای مردم ایجاد کرده و ... همه داشتند از مشکلات می گفتند. در جمعی که قرار بود باعث عوض شدن حال و هوای مان شود و روح مان را شاد کند، چیزی جز سیاهی و ناامیدی روی دل مان نمی نشست. در فکر این مسائل بودم که صدای خنده چند نفر، رشته افکارم را پاره کرد. چند نفر داشتند برای هم از خاطرات خنده دار زندگی شان می گفتند. چند نفری که مانند ما در همین جامعه زندگی می کردند و اگر مانند ما با همه مشکلاتی که دیگران با آن ها دست و پنجه نرم می کنند، درگیر نبودند حداقل با بعضی از آن ها مواجه بودند اما نگاه شان به یک جمعی که همه در آن نشسته اند، متفاوت بود. باید بپذیریم که این روزها، یکی از بزرگ ترین اعتیاد ما آدم ها حرف زدن از مشکلات مان است. بیایید ترک کنیم این اعتیاد خطرناک و خانمان سوز را، این اعتیاد بد کننده حس و حال را، بیایید بشکنیم این عادت را، از همین حالا. بیایید از همین لحظه در هر جمعی که وارد می شویم یا با هر فردی برای چند دقیقه همکلام می شویم، از خوشی ها حرف بزنیم. شوخی کنیم و بخندیم تا لذت داشتن حال خوب را برای خود و دیگران فراهم کنیم.
مجید حسین زاده
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* سخاوت در زیاد دادن پول و کمک نیست، بلکه در به موقع دادن و به جا دادن آن است. لابرویر
* زمان همه چیز را از بین میبرد، تنها عشق است که آن را جاویدان میسازد. پل کلون
* اگر می بینی به تو لبخند نمی زنند، علت را در لب های فروبسته ات جست و جو کن. دیل کارنگی
* آن قدر شکست می خورم تا راه شکست دادن را بیاموزم. پطر کبیر
برگرفته از کتاب «طنز کمال» گردآوری علی دهستانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رکورددار شکست قوطی پلمب با تخم مرغ!
گینس ورد رکورد/برای بعضی از ما، له کردن قوطی نوشیدنی بعد از خوردنش، کاری هیجان انگیز به شمار می آید اما بعید است تا حالا تلاشی برای ترکاندن یک قوطی پلمب، کرده باشیم! «محمد رشید» از پاکستان که رئیس آموزشگاه هنرهای رزمی پاکستان هم هست، رکوردی از خودش به جا گذاشته است که شاید هیچ وقت شکسته نشود. او در حالی که یک تخم مرغ را در دستش گرفته بود، توانست تعداد قابل توجهی قوطی پلمب شده را با همان دست بترکاند بدون این که تخم مرغ بشکند! او رکورد 30 ثانیه ای ترکاندن قوطی ها بدون شکسته شدن تخم مرغ را به نام خودش در گینس ثبت کرد.
مرغ های خوش شانس!
اسکای نیوز/کامیونی که حامل هفت هزار مرغ زنده در راه کشتارگاه بود، به علت خواب آلودگی راننده چپ کرد و بیشتر مرغ ها شانس مجدد زنده ماندن پیدا کردند! هرچند حدود هزار مرغ در همان لحظات اولیه کشته شدند اما تلاش 100 آتش نشان اتریشی برای گرفتن بقیه آن ها، بیش از 5 ساعت یکی از طولانی ترین بزرگراه های این کشور را غیر قابل تردد کرد و ترافیک سنگینی به وجود آورد. جالب تر این که از سرنوشت حدود هزار مرغ خبری نیست و پیش بینی می شود که موفق به فرار شده باشند!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با این که ژاپنی ها در حوزه های ساخت روبات و فناوری های به روز پیشرو هستند اما این مشغله باعث نشده که از پیدا کردن راه حل هایی برای مشکلات کوچک غافل شوند. به گزارش فرارو، ژاپنی ها عاشق اختراعات خنده دار هستند که ممکن است برای بسیاری از ما عجیب باشد! چند نمونه از آن ها را بخوانید.
دستمالِ مخصوص خوردن ساندویچ: ژاپنی ها مردم فرهیخته ای هستند. آن ها باز کردن دهان و گاز زدنِ ساندویچ در ملاءعام را کار درستی نمی دانند بنابراین این دستمال را اختراع کردند!
پارکینگ چتر: کافی است باران بیاید و با چتر به یک فروشگاه بزرگ بروید. آن وقت می فهمید چرا چنین چیزی ضروری است!
خط عابر پیاده مورب: هر فردی که قضیه حمار را بداند، به هیچ وجه دوست ندارد که به جای پیمودن وتر، دو ضلع دیگر مثلث را بپیماید. ژاپنی ها به همین دلیل، خط عابر پیاده مورب را اختراع کردند!
صندلی های چرخنده قطار: همه ما در سفرهای ریلی دوست داریم که روی صندلی کنار پنجره بنشینیم اما این شانس نصیب همه نمی شود. اختراع صندلی های چرخنده پاسخی به این مشکل است و در ژاپن می توانید صندلی های قطار را به سمت پنجره بچرخانید!
متکایی برای لم دادن و کار کردن: نشستن و کار کردن اصلا راحت نیست! به لطف ژاپنی ها و اختراعات عجیب و غریب شان می توانید لم بدهید و کار کنید!
نگه دارنده تبلت: همه ما حداقل یک بار به فکرش افتاده ایم به خصوص حالا که شبکه های اجتماعی جزئی جدانشدنی از زندگی هایمان شده اند و گاهی دست هایمان توان نگه داشتن همین گوشی های سبک را هم ندارند!
کلاه کاسکت برای موهای بلند: چه کسی کلاه کاسکت ها را طراحی کرده است؟ آیا نمی دانسته که بلای جانِ موها به خصوص موهای بلند است؟ ژاپنی ها کلاه کاسکتی طراحی کردند که پشت آن سوراخ است و می توانید موهایتان را از آن خارج کنید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عکس یادگاری دو نوزاد زیر بغل یک مجسمه بزرگ در حاشیه جشنواره ای در اسپانیا، عکس از گاردین
لحظه شکار شدن یک حشره توسط پرنده، عکس از رویترز
مسابقات سوارکاری دو نفره یک زن با مرد در آلماتی قزاقستان، عکس از گاردین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
درباره سرانه مطالعه در کشورها آمار متفاوت و گاه متضادی هست که نمی توان به همه آن ها اعتماد و استناد کرد. به طور مثال گفته می شود سرانه مطالعه در هند 92 دقیقه و در ایران 2 دقیقه است. هیچ بعید نیست آن 92 دقیقه در واحد «هندوستانی» باشد، همان طور که در فیلم هایشان یک نفر می تواند 92 هزار نفر را ناکار کند! آن 2 دقیقه ایران هم شاید به خاطر حجب و حیای ما ایرانی هاست که همیشه شکسته نفسی می فرماییم و وقتی آمارگیر می پرسد در روز چقدر کتاب می خوانید، با خجالت می گوییم2، 3 دقیقه. در حالی که شاید 20، 30 ساعت در روز مطالعه داشته باشیم!
به هرحال هر چند دقیقه و ساعت و ثانیه که مطالعه می کنیم یا نمی کنیم، مطمئنا دلایل خاص خودمان را داریم. یا کتاب خوب گیر نمی آوریم که بخوانیم و برای آن که سوادمان نم نکشد همان متن های «سلام چندشنبه زیبا» را که شوهر عمه مان توی گروه می فرستد، می خوانیم یا وسع مان نمی کشد کتاب خوب بخریم و مجبوریم به خواندن تابلوهای خیابان و زیرنویس های شبکه خبر اکتفا کنیم. یا آن قدر کار و مشغله داریم که اگر دو دقیقه هم وقت اضافی گیر بیاوریم ترجیح می دهیم مسافرکشی کنیم یا دو نفر را «پرزنت» کنیم که دو ریال درآمد داشته باشیم.
از طرف دیگر در خبرها خواندیم کتابخانههایى در بعضی کشورها هست که به جاى کتاب می توان یک شخص را که داوطلبانه آن جا حضور دارد انتخاب کرد و به عنوان کتاب زنده به داستانش گوش داد. خب این شد یک چیزی. هم مفت است، هم نیازی به زحمت کشیدن ندارد و کافی است چشم روی هم بگذاریم و فقط گوش بدهیم و هم می توانیم همزمان با شنیدن داستان، پیامک ها و تلگرام و اینستاگرام مان را هم بررسی کنیم!
ولی موانعی هم سر راه این روش در کشورمان وجود دارد که باعث می شود به عاقبتش خوش بین نباشیم و از این طرح بیزار شویم. مثلا می رویم کتابخانه و راحت لم می دهیم تا از قصه های آن شخص لذت ببریم که می شنویم چند سال پیش همسرش ترکش کرده، فرزندش معتاد شده، مادرش با سرطان دست و پنجه نرم می کند و پدرش هنوز درگیر اقساط جهیزیه خواهرش است که دو سال است طلاق گرفته. خودش هم ورشکسته شده و برای رهایی از افسردگی آمده توی کتابخانه حرف بزند تا دلش باز شود!
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* مرحوم «مهدیه الهی قمشهای» را تا قبل از خواندن مطالب پرونده شما نمی شناختم اما برادرشان را که اعجوبه ای از لحاظ علمی محسوب می شوند، کاملا می شناسم.
* از دست اندرکاران روزنامه خراسان بابت چاپ دلنوشته های زیبا در ستون خودمونی تشکر می کنم. فهیمه، درگز
* عکس «خرس قطبی» در دنیا به روایت تصویر، خیلی باحال بود. الان حسش رو کاملا درک می کنم.
* مطلب گیاه ضد سوسک در صفحه سلامت، باحال بود! خخخ! مریم، قوچان
* یادداشت آقای رعیت نواز بسیار خواندنی و تامل برانگیز بود.
* خواهر عزیزم ندا جان، بابت تمام زحماتی که برایم کشیدی ممنونم و دوستت دارم. نگار جاودانی
* افسانه جان، سالروز یکی شدن مون تبریک. با آرزوی سلامت و بهبودی کاملت ان شاء ا... سیدرضا، بندرعباس
* پاسخ خفن استریپ شماره قبل: ته چین مرغ - تیمور - پرتاب کردن
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.