«از من بیوگرافی می خواهید؟ این هم بیوگرافی: در سال 1860 میلادی در تگانروک به دنیا آمدم. همان جا در سال 1879 دبیرستان را تمام کردم. سال 1884 تحصیلاتم را در دانشکده پزشکی دانشگاه مسکو به پایان رساندم. در سال 1888 جایزه پوشکین را دریافت کردم. در سال 1890 از مسیر سیبری، سفری به «ساخالین» کردم و مسیر بازگشتم از راه دریا بود. در سال 1891 سفری را به سرتاسر اروپا شروع کردم. در سال 1879 برای اولین بار در «اشتر کوزا» شروع به نوشتن کردم.
مجموعه داستان هایم عبارت است از: داستان های رنگارنگ، در سپیده دم، داستان ها و آدم های عبوس و رمان کوتاه دوئل. در زمینه نوشتن نمایش نامه هم خبط کردم، آن هم چند تا. به همه زبان ها ترجمه شده ام. آلمانی ها مدت هاست که آثارم را ترجمه کرده اند. صرب ها و چک ها نیز نظر خوبی به من دارند.
فرانسوی ها هم از انتقال آثارم بدشان نمی آید. اولین بار 13سالم بود که وارد رمز و راز دلباختگی شدم. با همکارانم- چه پزشک ها و چه اهل ادب- روابطم فوق العاده خوب است. از نویسنده ها «تولستوی» را بر دیگران ترجیح می دهم. اما همه این ها مهملات است. هر چه دوست داشتید بنویسید. هر جا هم کم آوردید جایش را با شعر پر کنید.» [1]
این تقریبا تنها چیزی است که چخوف درباره خودش و زندگی اش نوشته است. کسی که نویسنده نزدیک به 700داستان است و او را بعد از شکسپیر، بزرگ ترین داستان کوتاه نویس جهان می دانند.
آنتوان چخوف، یک پزشک نویسنده یا به عبارت بهتر یک نویسنده پزشک بود. کسی که به خاطر داستان های کوتاه و به ویژه نمایش نامه هایش در همه جهان مشهور و محبوب شد. آنتوان، فرزند یک پدر خیلی خیلی سختگیر و متعصب بود که در برابر هر رفتار کوچکی، خودش و برادرهایش تنبیه می شدند. با این همه آن چنان که پیداست او از شرایط سخت زندگی و تنگدستی هایی که بعدها تجربه کرد، جان سالم به در برد. پزشک شد، داستان نوشت، نمایش نامه هایش جامعه روسیه را منقلب کرد، ازدواج کرد، با طنزپردازی هایش چهره کاریکاتوری زمانه خودش را به تصویر کشید و سر انجام در 44 سالگی در اثر بیماری سل فوت کرد.
این خلاصه زندگیِ بسیار کوتاهِ مردی بزرگ است که به رغم فرصت اندکش بسیار پر کار بود. او تعداد بسیاری داستان کوتاه و نمایش نامه دارد که بسیاری از نمایش نامه هایش بارها و بارها در همه دنیا و ایران به روی صحنه تئاتر برده شده اند.
در کشور ما، بیش از همه کارگردان ها، «محمد حسن معجونی» و «امیررضا کوهستانی» کارهای طنز او را به روی صحنه برده اند. از نمایش نامه های مهم او می توان به دایی وانیا، مرغ دریایی، باغ آلبالو، سه خواهر، عطسه، خرس، خواستگاری و مضرات دخانیات و ایوانف اشاره کرد.
[1] چخوف در قاب تصویر، پیتر اوربان، ترجمه سهراب برازش، نشر نی، 1390