- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... میرزا جواد ملکی تبریزی درباره استفاده از فرصت عمر گفته اند: «در این یک روز (که در پیش داری) تجارتی نما که ربح (سود) سلطنت دنیا و آخرت را ببری، تجارتی نما که ربحش، قرب خداوند جلیل و جمیل تعالی -جل جلاله- باشد. حالا که این سرمایه را به تو دادند قطعاً به زودی این را از دست تو خواهند گرفت؛ پس تمام همت خود را در این مدت مهلت، طلب رضای حضرت او -جل جلاله- بکن و اگر همت مردان داری از ماسوی چشم پوشیده، پای بر دنیا و آخرت زده، و بگو «قل ا... ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون» (سوره انعام ، آیه 91)، یعنی بگو خدا و سپس آن ها را در گفت و گوهای لجاجت آمیزشان رها کن تا بازی کنند.»
برگرفته از کتاب «باده گلگون»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مردی بعد از یک روز خسته کننده در سر کار به خانه رفت و رو به روی تلویزیون بر روی کاناپه ولو شد! و به همسرش گفت: «قبل از این که برنامه شروع شود یک لیوان آب میوه برای من بیاور». همسرش آهی کشید و یک لیوان نوشیدنی برای او آورد. 10 دقیقه بعد مرد گفت: «قبل از این که شروع بشه یک لیوان دیگر آب میوه برای من بیاور.» زن یک لیوان دیگر نوشیدنی برای همسرش آورد و آن را کنار او گذاشت. مرد آن را نوشید و چند دقیقه بعد گفت: «فوری برای من یک لیوان آب میوه دیگر بیاور، هر لحظه دیگه ممکن است شروع شود.» زن خشمگین شد و گفت: «آیا این همه کاری هست که امشب می خواهی انجام دهی؟ در مقابل تلویزیون بنشینی و نوشیدنی بخوری؟ تو چیزی جز یه مرد تنبل و از خود راضی نیستی! و علاوه بر همه این ها ... در این لحظه مرد آهی کشید و گفت: «بالاخره شروع شد!»
ترجمه: فرنگیس یاقوتی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گویند ابتدای اختراع تلگراف و رایج شدنش در یکی از شهرها، جوانی از شهر خویش به شهر دیگری مسافرت کرد. حین ورود، خواست سلامتی خود را به پدرش اطلاع دهد. به تلگراف خانه رفت و از تلگرافچی پرسید قانونا چند کلمه در تلگراف استثناء است که اجرت نمی گیرند؟ گفت پنج کلمه. گفت کداماند؟ گفت تاریخ، نام فرستنده، نام گیرنده، نام شهر فرستنده و شهرش.
جوان به همین ترتیب، تلگرافی نوشت که شامل نام خودش و شهری که در آن وارد شده و تاریخ همان روز و نام پدرش و شهر او بود و فهرست را به تلگرافچی داد و گفت: «این صورت تلگراف از همان موارد استثناء است که اجرت ندارد، بگیر و بزن.» تلگرافچی متحیر ماند و درخواستش را انجام داد!
منبع: کتاب بزم ایران، صفحه 32
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانهام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو
یا تو گم شدی در من
ای زمان...؟
حسین پناهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با نگاه طنز، زیر هر تصویر، کلمه معناداری نوشتیم. بعدش هر حرف الفبا رو به علامتی تبدیل کردیم. شما بگین کلمات چی هستن! پاسخ رو تا ساعت 23 فقط به خط اختصاصی 300072252 پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای کسانی واریز می شه که پاسخ صحیح 3مسابقه پیاپی رو فرستاده باشن. پاسخ در ستون «ما و شما»ی بعدی! متن کل پیامک های رسیده در وب سایت!
ایده «جوراب» و سختی هایش!
سلام. چند تا پیامک از مخاطبان خفن استریپ تقدیم تون می کنیم:
* 203...09153: خفن استریپ دوستت داریم، چه بی اشتباه چه با اشتباه.
- ماهم مخلص شماییم دربست!
* 507...09359: سلام. تکلیف من که یک ماه بابلسر بودم و اونجا روزنامه خراسان توزیع نمیشد چیه؟ زود زود جواب بدین!
- چشم! هولمون نکنین خب! از سایت خراسان می شد روزنامه رو خوند.
* 191...09159: خفن جان سلام .
میشه بدونیم جواب شماره قبل رو که تصویر اول ؛ اشتباه از طرف ما نبوده ولی دو مورد دیگه رو درست گفتیم ؛ قبول کردین یا نه ؟
- بله هرکی دو جواب دیگه اون مسابقه رو داده باشه قبوله.
* 373...09151: ایده «جوراب» باحال بود. چه جوری به ذهنتون میرسه؟
- خب معلومه: به سختی! فعلا!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. ممنون از همه شرکت کنندگان مسابقه «چی شده؟» که گلوله های نمکی شان را برای ما فرستادند. تقریبا 300 پیامک از طریق سامانه های پیامکی و تلگرام به دست ما رسید که پنج موضوع بیشترین فراوانی را داشت! 1-وقتی طارمی می رود پشت ضربه پنالتی یا موقعیت خراب می کند. 2-وقتی سر سفره هستی و میگن برو یک چیزی بیار. 3-وقتی یارانه ات رو قطع می کنن. 4-وقتی می رسی سر سفره و می بینی شله تموم شده! 5-وقتی بابات کولر رو خاموش می کنه! در ادامه تعدادی از پیامک های برگزیده که به این پنج موضوع ربطی نداشتند را خواهید خواند. امیدوارم بخندید!
* وقتی پسرم «دانیال» داره برنامه کودک نگاه می کنه و بهش می گیم برو مغازه چیزی بخر! علی اصغر نظام دوست
* وقتی که کلی تایپ می کنی و می بینی کیبورد فارسی نبوده! مهدی عرفانیان
* وقتی آمریکایی باشی و ببینی ترامپ باز داره توئیت جدید می نویسه! حمیدرضا. ج
* وقتی تازه قسط یخچال رو تموم کردی و خانمت میگه: امروز یک ماشین ظرف شویی قسطی برداشتم! جعفر حسین پور
* وقتی می بینی دارن قیمه ها رو می ریزن توی ماست ها! محمد عمرانی
* وقتی تو اتوبوس جا برای نشستن پیدا می کنی و به محض نشستن، راننده میگه پیاده شین چون ماشین خراب شده! حسین قادری
* وقتی که 4 کیلو تخمه می خوری و دونه آخریش تلخ میشه! حمید هنرخواه
* وقتی خانمت میگه پیراهن سفیده که دوست داشتی تو لباس شویی، قرمزه مایل به سبز شده و موقع اتو کردن هم یک ذره قده کفه اتو، سوخته! حمید سیفی
* وقتی که میگن مرغ هشت هزار تومن شده! علی یزدان پرست
* وقتی به جای حساس فیلم می رسیم و باباجون می زنه شبکه خبر! مرضیه یاری
* وقتی پستونک بچه رو از دهنش بگیری! رامین چکنه
* وقتی که میری دست شویی می بینی دمپایی ها خیسه! درسا حاجی نیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مادربزرگی شبیه شخصیت های کارتونی!
آدیتی سنترال/ «سولنگ اموریم» مادر بزرگ 50 ساله برزیلی، هر روز عکس های جالبی را از لباس پوشیدن شبیه شخصیت های کارتونی محبوب در صفحه اجتماعی اش منتشر می کند. او می گوید با تمام وجود عاشق این است که شبیه شخصیت های کارتونی لباس بپوشد و رفتار کند. او در تمام جشن هاو مهمانی های خانوادگی هم با لباس و تیپ و مدل موی شخصیت های کارتونی حضور پیدا می کند و از این بابت خوشحال است. این عکس ها باعث محبوبیت و البته شهرت گسترده او در شبکه های اجتماعی شده است.
برنامه رادیویی برای حیوانات خانگی!
آدیتی سنترال/ حیوانات خانگی مثل گربه ها وقتی در خانه تنها می مانند، حوصله شان سر می رود و معمولا وسایل خانه را خراب می کنند. یک شبکه رادیویی در آلمان برای این که این مشکل را برطرف کند، در ساعات صبح که معمولا صاحب حیوانات سر کار هستند برایشان برنامه رادیویی مخصوص پخش می کند! این شبکه، موسیقی مورد علاقه حیوانات را پخش می کند و حسابی سر حیوانات را گرم می کند. داشتن حیوان خانگی در آلمان کاملا رایج است.
گران قیمت ترین کیک دنیا با تم «بازی تاج و تخت»!
بورد پاندا/ تیریون لنیستر، تنها یک شخصیت محبوب در سریال «بازی تاج و تخت» نیست. او الهام بخش ساخت یکی از گران قیمت ترین کیک های جهان شده است! یک قنادی در دبی، به مناسبت شروع فصل جدید سریال «بازی تاج و تخت» کیکی را با این شخصیت فیلم ساخته که قیمت آن 27 هزار دلار(تقریبا 110 میلیون تومان) است! این کیک 30 کیلوگرم وزن دارد و برای 100 تا 120 نفر مناسب است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پرتاب شدن گدازه های آتش فشان تازه فعال شده به داخل جنگل سانتا در مکزیک، عکس از رویترز
مسابقات قایقرانی قهرمانی کشور، عکس از میزان
استراحت پشه ها روی شاخه های درختی در شرق چین، عکس از شینهوا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بعد که مسود گفت خانواده مو مامورش کردن تعقیبُم کنه، خون جلوی چشمامه گیریفت و رفتُم تو خانه. مسود هم پشت سرُم مُدوید که: «صبر کن... واستا توضیح بدُم...» عصبانی رفتُم بالا که دیدُم آقاش و مادرش نشستن تو هال. سلام کردُم و رفتُم تو آشپزخانه. عیال گفت: «خسته نباشی. چه خبر؟» خودمه گیریفتُم و گفتُم: «خبرا که دست شمایه!» گفت: «منم بیخبر. شربت میخوری یا آب؟» پشت چشم نازک کردُم و گفتُم: «هیچکدوم! شما بیخبری؟ یعنی جاسوستان خبرا ره بهتان نداده؟» گیج شد و گفت: «جاسوس؟ یعنی چی؟» خواستُم بگُم که باباش صدا زد: «کمال جان، پسرم... یه لحظه بیا اینجا. کاملیا تو هم بیا.» عیال شانس آورد. رفتِم تو هال. خدا به خیر کنه. نکنه مخواستن عذر ما ره بخوان از اینجی بِرِم؟ یا شاید مخواستن سند ای واحد ره به نامُم بزنن؟ شاید هم مخواستن خوش خبری بدن که به زودی صاحب یَگ خواهرزن یا برادرزن مشُم؟!
یَگهو مادر عیال زد زیر گریه و گفت: «از تو توقع نداشتیم...» اِنا حالا خوب رفت. آقای دکتر گفت: «یادته روز اول بهت گفتم من با هر موضوعی کنار میام، بهجز اعتیاد؟» کم مانده بود چشمام از حدقه بیفته بیرون. کاملیا خانم داشت پس میافتاد. گفت: «این حرفا چیه...» مادرش پرید وسط حرفش و گفت: «کاری نکن دست دخترمو بگیرم و ببرم!» دِگه وارد خط قرمز شده بودن! گفتُم: «یعنی چی؟ چی مِگن شماها؟» مادر عیال گفت: «چرا چند وقته اینقدر کسلی؟ همش خمیازه میکشی؟» پشت بندش باباش گفت: «لبات چرا سیاه شده؟ اینو چی میگی آقا کمال؟» پس قضیه ای بود. به عیال یَگ نگاهی انداختُم و دوتایی زدِم زیر خنده.
ننه باباش هاج و واج به هم نگاه مکردن. عیال همجور که از خنده اشک تو چشماش جمع رفته بود گفت: «این روزها شب تا صبح مشغول کاره، برای همین دایم خوابش میاد. لباش هم...» خنده امونش نداد. هموجور که دستشه گیریفته بودُم گفتُم: «لبای دختراتانه ندیدِن؟ خدا چی کارش نکنه... پریشب ما ره برد از ای بستنی زغالی جدیدا بخورِم، از همو شب به شر ای لب و لوچه سیاه ماندِم!» یعنی قیافهشان دیدنی بود. همچی واچرتیدن که نگو. دلُم خنک رفت. به مو شک مُکنن؟ به آق کمال کله چغوکی؟ به مو که تا حالا لب به قلیون خاموش هم نزدُم، چه برسه اعتیاد؟ صدای در آمد. تازه یادُم افتاد مسود پایینه. حساب او جاسوس هم جدایه. خوب مذارُم کف دستش، یرگِه دیوِنه.
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* ترسانک اون مخاطبی که اسمش رو ننوشته بودین از ترسانک های تاتاری و کاردار بهتره. پیداش کنین و باهاش قرارداد ببندین. یک عاشق ستون ترسانک
* در قسمت دور دنیا به روایت تصویر در همشهری سلام، اون ورزشگاهی که با علوفه درست کردن، آیا افراد سیگاری هم می تونن برن واسه تماشای بازی!؟ مصطفی،مشهد
* من هم به اون حرف ستون «اعتراف می کنم» اعتراف می کنم! البته من بابام بهم می گفت اگر مغز گوسفند بخوری، باهوش می شدی ولی نشدم!
* خانم دکتر لایق، روان پزشک محترم که مطلب تان در صفحه همشهری سلام چاپ شد، چه زیبا حق مطلب را ادا کرده اید که در جواب افرادی که می گویند به آخر خط رسیده ام، باید گفت: «نقطه سر خط.» با وجود این، افرادی نیز هستند که به آخرین خط دفتر زندگی خود رسیده اند و خط دیگری در دفتر زندگی ندارند که بتوان به آن ها گفت، نقطه سر خط، پس بیاییم این افراد را نیز دریابیم و با پاک کردن خط های بد نوشته شده زندگی آن ها خطوطی تازه در دفتر زندگی آن ها باز کنیم تا مجال نقطه سر خط، برای آن ها نیز فراهم باشد. از طرف یک همکار
* واقعا خیلی نامردین. به جای چرندیاتی که سه شنبه چاپ کردین چی می شد پیام تبریک من رو به خواهرم چاپ می کردین.
* خواهرهای مهربونم ملیکا و منا، خیلی دوستتون دارم. روزتون مبارک. از طرف آبجی ملیحه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.