- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهید مطهری درباره یکی دیگر از مواردی که مصداق بارزی از کم فروشی است، نوشته اند: فرض کنید شما کارمند کسی هستید و قرار دارید ماهی فلان مبلغ از او بگیرید. اگر شما کار را که قرار گذاشته اید تمام و کمال انجام دادید و آن وقت مبلغ مورد قرارداد را به تمام و کمال گرفتید، درست است ولی اگر شما حقوق تان را به تمام و کمال بگیرید ولی از کارتان کم بگذارید، این «تطفیف» است و در تطفیف بودن و حرام بودن هیچ فرقی با مواردی نمی کند که ترازو در کار است.
برگرفته از کتاب آشنایی با قرآن
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمدعلی ندائی-در نماز جماعت، هم اتصال مامومان به یکدیگر شرط صحت جماعت است و هم اتصال آنان به امام جماعت. ملاک و معیار اتصال هم آن است که میان مامومان با امام جماعت یا میان مامومان بیش از یک قدم بزرگ فاصله نباشد. نکته دیگر در بحث اتصال آن است که آیا ورود به نماز جماعت و گفتن ا... اکبر باید به ترتیب صف ها باشد یا نه؟ به این معنا که آیا لازم است کسی که مثلا در آخر صف ایستاده منتظر بماند تا افراد نزدیک تر به امام جماعت تکبیر بگویند و بعد از آن ها تکبیر بگوید و اقتدا کند یا نه؟ حضرت آیت ا... خامنه ای در استفتایی می فرمایند که لازم نیست بعد از اقتدای آنان اقتدا کند به شرطی که مامومان نزدیک تر، آماده ورود به جماعت باشند:
سوال: اگر مأموم در آخر یکی از دو طرف صف اول نماز ایستاده باشد، آیا می تواند قبل از مأمومانی که بین او و امام ایستاده اند، وارد نماز جماعت شود؟
جواب: اگر مأمومانی که بین او و امام ایستاده اند، بعد از این که امام جماعت شروع به نماز کرد، به طور کامل آماده اقتدا کردن باشند، می تواند به نیت جماعت وارد نماز شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب کار بودم و تازه به بیمارستان رفته بودم. نیمه شب، سر پرستار بخش صدایم کرد و مرا به بالین بیماری فرستاد که نبض او را بگیرم. اتاق، با روشناییِ یک شب خواب روشن بود. من آرام آرام بالای سر بیمار مد نظر رفتم.به آرامی پتو را از روی دست بیمار کنار زده و انگشتانم را روی نبض بیمار گذاشتم و آماده شدم که نبض بیمار را بشمارم. حس کردم نبضی در کار نیست و دست بیمار کاملا سرد است. هول کردم و پیش خودم گقتم بیمار فوت شده است.خواستم سریع از اتاق بیمار خارج شوم و به سر پرستار اطلاع بدهم که دیدم بیمار مرا صدا زد و گفت: خانم پرستار، نترسید، دست من مصنوعی است!
برگرفته از سایت «همشهری آنلاین»، زهرا بادره
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پای درخت پنجره ها
چون میوه های کال
آرام و بی صدا
از راه می رسم
من در نمی زنم
پای درخت پنجره ها
منتظر بمان
سید حسن حسینی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پس از سال ها سردرگمی مردم و مسئولان درباره باز یا بسته بودن جاده هراز، سرانجام تکلیف این جاده پرماجرا مشخص شد. جاده هراز از زمان افتتاح در چند ده سال پیش، هر چند روز یک بار بسته و بعد باز می شد که همین امر باعث می شد مسافران ندانند این جاده امروز باز است یا بسته و نگران بودند نکند وسط مسافرت، جاده تعطیل شود و گیر بیفتند. همچنین به مرور مردم شک کرده بودند جاده هراز برای حمل و نقل احداث شده یا دکوری است. سرانجام در جلسه دیروز هیئت دولت و طبق نظر وزارت راه و بیراه، از این پس جاده هراز به طور پیش فرض تعطیل خواهد بود و فقط زمان هایی که باز باشد اعلام عمومی خواهد شد تا مسافران دیگر دچار مشکل نشوند و تکلیف شان با خودشان و راهشان و مسئولان شان روشن باشد! الکی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دردسرهای یک نشانی رند خانه!
آدیتی سنترال/ مردم هلند وقتی نشانی خانه هایشان تغییر می کند و می خواهند اشتراک گاز، برق و آب یا حتی اینترنت خانه قبلی شان را لغو کنند تا بتوانند دوباره و برای خانه جدیدشان امکانات آب، برق و ... بگیرند، به جای نشانی صحیح برای این که سریع تر فرم را پر کنند یک نشانی رند را می نویسند! آن ها می نویسند: «خانه شماره 1234 AB!» این خانه در منطقه ای در شمال هلند است و ساکنانش سال هاست از این اتفاق در عذاب اند! آن ها بعد از پیگیری های فراوان موفق شدند کد پستی شان را تغییر دهند اما این نامه ها تمام نشد چون مسئولان دولتی گفته اند 10 سال زمان می برد تا این کد از تمام سایت های آنلاین حذف شود!
گران ترین کتاب رنگ آمیزی دنیا!
آدیتی سنترال/ آیا حاضرید 30 هزار دلار برای یک کتاب رنگ آمیزی بپردازید؟! کتاب های رنگ آمیزی بزرگ سالان این روزها زیادی محبوب شده و به کاهش استرس کمک زیادی می کند. به همین دلیل شرکت «یان بیک» که یک تولید کننده بزرگ کتاب های رنگ آمیزی کودکان است، به تازگی از لوکس ترین کتاب رنگ آمیزی اش رونمایی کرده است. این کتاب به دلیل کیفیت بالای کاغذ و طراحی ها، گران قیمت است.
تبدیل کوه ها به اثر هنری!
آدیتی سنترال/ «آلبرتو گیرون» حدود 40 سال است که در کوه های نیکاراگوئه زندگی می کند. او از زمانی که فقط 33 سال داشت تصمیم گرفت طبیعت را برای زندگی انتخاب و خودش کوه های سنگی را به آثار هنری بی نظیر تبدیل کند. حالا او بعد از 40 سال زندگی در کوه و ثبت آثار هنری بر روی سنگ های کوه های نیکاراگوئه، به عنوان «نماد نیکاراگوئه» و «مرد سنگی» مشهور شده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من یک مریخی هستم که به زمین آمدهام. ما آن جا سردمان بود و تصمیم گرفتیم وضعیت زمین و زمینیها را برای سکونت بررسی کنیم. گزارشهای دنباله دار من در این ماموریت را این جا میخوانید:
دیشب یکی از ساکنان قدیمی ساختمان، همه همسایهها را خانهشان شام دعوت کرده بود. وقتی مناسبت مهمانی را از بهنام پرسیدم، گفت که مدیر فعلی ساختمان دارد از این جا میرود و به مناسبت آخرین شب بودنشان همه را دعوت کرده که دور هم باشند و قدر این دور هم بودن را بدانند. با خودم گفتم بعضی رسوم این زمینیها چه خوب است. من دیر رسیدم و وقتی وارد شدم همه یک لحظه سرشان از گریبانشان بیرون آمد، بهم سلام کردند و بعد دوباره سر در گریبان فرو بردند. هنوز به قول آقای عنایت جلوس نکرده بودیم که ناگهان برق ساختمان رفت. یک لحظه به خودم آمدم، دیدم بین تعداد زیادی نقطه نورانی نشسته ام. یک لحظه یاد شبهای خاطرهانگیز مریخ افتادم که ساعتها مینشستم ستارهها را تماشا میکردم. از طریق بهنام که کنارم نشسته بود فهمیدم توی گروه تلگرامی ساکنان ساختمان هستند و در واقع دارند با هم حرف میزنند. مثلا یک بار آقای عنایت نوشت: «بیایید این یک شب را واقعی با هم باشیم». بعد همه نفری یک لایک گنده گذاشتند و حرف او را تایید کردند. یک ساعت بعد برق دوباره برگشت اما آدمها از توی گوشی هایشان برنگشتند. مدتی بعد کمکم شارژ باتریهایشان خالی شد و به تدریج هر کدام به گوشهای خزیدند و به پریزی وصل شدند. به تدریج همه توی اتاق ها پراکنده شدند و هر گوشه ای را که نگاه می کردی یک نفر با سیمی به جایی وصل شده بود. حتی بهنام که همه پریزها را پر شده میدید، مجبور شد برود از پریز داخل توالت استفاده کند. بعضی از همسایه ها هم که پریز خالی پیدا نکردند به تدریج رفتند به سمت پریزهای راهرو و حتی واحد خودشان. در پایان همسرِ مدیر ساختمان، از توی آشپزخانه عکس غذایی را گذاشت توی گروه و باز همه لایک کردند و از خوشمزگی اش تعریفها کردند. من هم که از گرسنگی داشتم میمُردم، فرار کردم آمدم بیرون.
پایان گزارش پنجم/ محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عاقبت بی دقتی یک معمار
* تو این فصل تا می تونید هندونه بخورید. از لحاظ پزشکی نمی دونم ولی از نظر اقتصادی خیلی خوبه کیلویی 500 تومن!
* قیمت محصولات چرم جوریه که به جاش بری یک گاو بخری، ارزون تر در میاد.
* اسکار وحشتناکترین جمله تعلق می گیره به: «سلام، یک زحمتی دارم برات»!
* من هر وقت میخواهم به گنجشک های توی حیاط غذا بدم، کیبوردم رو می برم از بالکن میتکونم!
* زندگی تکرار بی پایان جمله «پارسال عجب آدمی بودم ها» است!
* تو خونه شما هم وقتی شیر آشپزخونه رو باز میکنی، یکی از تو حموم صداش در میاد؟
* این که می گن رشته ای رو انتخاب کن که بهش علاقه داری، واسه خارجی ها و بچه پولدارهاست! ماها مجبوریم رشته ای رو انتخاب کنیم که بشه ازش نون درآورد!
* واقعا ماهایی که کسی بهمون زنگ نمی زنه، چرا گوشیمون رو بی صدا میکنیم؟
* وقتی یکی می نویسه «خخخخخخ» دلم می خواد سرشو بذارم لای در به تعداد اون «خ»ها درو بکوبم به هم!
* نمیفهمم واقعا سیب زمینی سرخ کرده به این باکمالاتی چرا باید چاق کننده باشه آخه؟! اصلا درشـأن همچین غذای باشخصیتی نیست!
* تنها ایراد روزهای خوب، اینه که بعدها میفهمیم روزهای خوبی بودن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پلی خطرناک که دانش آموزان یک مدرسه در اندونزی باید هر روز از روی آن بگذرند، عکس از رویترز
وضعیت فراری اف 430 بعد از سقوط از یک پل در یکی از شهرهای انگلیس، عکس از گیتی ایمیج
اکران عمومی فیلم در فضای باز هر پنج شنبه فصل تابستان در نیویورک، عکس از گاردین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در زمانهای قدیم استادی بود که در مکتب اش از همه قشر و سن و سالی شاگرد داشت. از بچه و بزرگ و پیر و جوان گرفته تا کارگر و تاجر و بقال و نقال و چقال. یک روز برای استاد با چاپار سریعالسیر پیام کوتاهی رسید که به آن پیامک میگفتند. در پیامک نوشته شده بود برای سرمایهگذاری در پروژه ساخت کاروان سرایی در هشت هزار فرسنگی آبادی، کافی است روزی یک کیسه اشرفی پرداخت کنید تا بعد از شش ماه صاحب یک غرفه در آن کاروان سرا شوید. استاد که ادعایش در همه زمینهها دهان یاوهگویان را جر میداد، این بار دو دل شد. از یک طرف دهانش آب افتاده بود تا در این کار سرمایهگذاری کند، از یک طرف عقلش میگفت این کار به این راحتیها نیست.
برای همین از یکی از شاگردانش که تاجر ورشکستهای بود مشورت خواست. بقیه شاگردان افزودند: «استاد! این که خودش هشتش گروی نه اش است و هرچه داشته حتی کلیه و قرنیه و نیم متر از روده بزرگش را هم در سرمایهگذاریها و تجارتهای داغانش از دست داده. چرا میخواهید با این آدم شکستخورده مشورت کنید؟» استاد در جواب شاگردان افزود: «کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربهای نداشته، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح دیده و بهتر از هر کس دیگری میتواند چاههای منتهی به شکست را به ما نشان دهد.»
شاگردان از این حرف استاد کپ کردند و زبان به دهان گرفتند. آن شاخص ورشکسته در سه جلسه فشرده یک ساعت و نیمه به استاد مشاوره داد و استاد را راضی کرد تا در آن پروژه سرمایهگذاری کند. استاد هم با آن همه ادعایش خام شد و هرچه داشت و نداشت سرمایهگذاری کرد و شش ماه که هیچ، شش سال بعد هم به نتیجهای نرسید و دار و ندارش را به باد داد.
بعدها از یکی از شاگردانش که داروغه بود خبردار شد همان تاجر ورشکسته، خودش بنیان گذار آن پروژه خیالی بوده و با این کلک میلیاردها کیسه اشرفی کلاهبرداری کرده و متواری شده است. آن جا بود که استاد فهمید خیلی هم نباید به آدمهای شکستخورده اعتماد کرد و عقل هم خوب چیزی است گاهی!
علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* چرا شادی های بعد از گل 18+ رو ننوشتید؟ مثلا اون گل (بییییب)! یک جوری نوشتم که بتونین چاپ کنین!
میلاد، استقلالی
* 57 سال دارم. روزی بیش از یک ساعت رکاب می زنم. آلمان با داشتن ۸۲ میلیون جمعیت بیش از ۷۰ میلیون دوچرخه دارد. با استفاده از دوچرخه ضمن بهبود شرایط جسمانی به محیط زیست خودمان کمک کنیم.
* چرا ستون یادداشت ها حذف شد؟ به نظرم خیلی خوب بود. مثلا موضوعات اینستاگرام، آبگوشت خوردن و درباره ناامیدی صحبت کردن تو ذهنم مونده که خوب بودن واقعا. لطفا حذفش نکنید.
* لطفا بگید جایزه مسابقه «این کیه؟» چی هست؟
ما و شما: کاریکاتور برنده در صفحه چاپ و فایل با کیفیت آن به ایمیل یا تلگرام برنده ارسال می شود.
* از تو و سیاره ای که تو را مشتری است، پیداست که می توانی، جهانی را عاشق کنی!
* دوست عزیزم، هم باشگاهی خوبم اسما جان، زادروزت شیرین و پر از عشق و نورآفرین باد.
از طرف دوستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.