اتوبوس؛ دو روایت از یک زنـدگی
نویسنده: فهیمه رحیمی
از محبوب ترین و پرطرفدارترین رمانهای دهه 70. کتابی با دو بخش: دفتر سفید و دفتر سیاه که هر دو را یک نفر روایت می کند. اولی، یک زندگی رویایی است که دخترکِ قصه دوست دارد داشته باشد و دومی، داستان واقعی زندگی سخت دخترک که البته یک پایان زیبا در پی دارد. ماجرا این است که مسئولیت دختری که در پرورشگاه بزرگ شده، بعد از چندین سال به عمویش در یکی از روستاها واگذار می شود. بعد از مدتی، جوان خیـری با خواندن دفتر او که از پرورشگاه گرفته، پیگیر حال و احوالش می شود و جنازه نیمه جانش را در بیمارستانی می یابد و بنا به دلایلی تصمیم می گیرد حضانتش را به عهده بگیرد. اتوبوس از آن رمان هایی بود که علاوه بر نوجوانان و جوانان، حتی خانم های میان سال هم دوستش داشتند.
پریچهر؛ قصـه زندگی پر فراز و نشیب چنـد جوان
نویسنده: م. مودب پور
«فرهاد»، «هومن»، «فرگل» و «لیلا»، جوانان عاشقی هستند که در گیر و دار زندگی، با مشکلاتی مواجـه می شوند که خیلی از جوانان دهه شصتی با آن دست به گریبان اند. تفاوت فرهنگی و اقتصادی چشمگیر خانواده ها و مشکلات دیگری که سر راه ازدواج دختر و پسر قهرمان داستان قرار می گیرد، نوعی تعلیق و انتظار برای مخاطب به وجود می آورد تا بخواهد بداند بالاخره ته این ماجرای عاشقانه به کجا می رسد؟ فرگل دختری آرام و با حیاست که به گفته نویسنده هرکسی آرزویش را دارد و دل قهرمان داستان را که فرهاد باشد هم برده و لیلا دوست فرگل، دختری است از طبقه اجتماعی پایین که مادرش در خانه فرهاد خدمتکار است و در ادامه داستان، هومن عاشقش می شود. در این میان، پیرزنی به نام پریچهر، راوی زندگی پر سوز و گداز خودش است؛ روایتی که بی ربط با قصه جوانانِ کتاب نیست. پریچهر از آن رمان هایی بود که خیلی ها صبح و شب بی وقفه می خواندندش تا زودتر، از همه چیز سر در بیاورند. مرگ یکی از شخصیت های اصلی در صفحه های آخر کتاب، ضربه ناگهانی و غیر منتظره ای بود که دل خیلی ها را به درد آورد.
دالان بهشت؛ یک دخترِ بلاتکلیف و سردرگم
نویسنده: نازی صفوی
این رمان قصه مسیری است که دختری نوجوان در آن افتاده و هر قدر در آن جلو می رود، وضع بدتر می شود. «مهناز» خودش را نمی شناسد، تکلیفش با خودش روشن نیست اما ازدواج کرده و آنچه همسرش از او می خواهد، برایش عجیب و غیر قابل درک است. هر صفحه، انگار ما را پرتاب می کند به دنیای سخت و دردناکی که مهناز دارد تجربه اش می کند. به قول «نازی صفوی» نویسنده رمان، انگار ما هم با خواندن سرگذشت این دختر جوان، همراه مهناز بزرگ می شویم و به یک خود شناسی تازه می رسیم. آن هایی که دالان بهشت را خوانده اند، حتما خیلی از محمد، نامزد مهناز کینه به دل دارند. سر تمام بحث و جدل هایش با دختر نوجوان، اعصابشان به هم ریخته و دلشان برای دخترک کباب شده است.
بامداد خمار؛ خماریِ بعد از شکست عشق
نویسنده: فتانه حاج سید جوادی
اگر نهایتی برای داستان های سوزناک عشقی دهه هفتاد قائل باشیم، قطعا بامداد خمار از آن هم پرشورتر است. چه اشک هایی که مخاطبانِ رمان برای «محبوبه» نریختند و چه آه ها که پشت سر «رحیم» نکشیدند. محبوبه، دختری از یک خانواده اشرافی، عاشق مردی می شود که نجار است و هیچ چیز ندارد. پدر محبوبه که به شکل جدی با این ازدواج مخالف است، برایش خانهای کوچک میخرد و دکانی هم برای نجاری رحیم و آن ها را به حال خود رها میکند تا دخترک پانزده ساله زندگیِ مشترکش را در خانه و میان خانوادهای که نمیشناسد شروع کند و با گذشت زمان و در مواجهه با مشکلات، از خودسری اش عبرت بگیرد و ادب شود. این وسط، رحیم هر صفت بدی را که یک مرد می تواند داشته باشد دارد و مادرش هم زنی به غایت بی رحم و سنگدل است که زندگی را بیش از پیش به کام محبوبه زهر کرده و حتی نوه اش را هم با بی مبالاتی به کشتن می دهد. داستان، بی پرده و مستقیم به ما پند می دهد که نتیجه گوش نکردن به حرف خانواده، چیزی جز بدبختی و تلخ کامی نیست. آن زمان که دور، دور بامداد خمار و ماجراهای محبوبه بود، کتاب دیگری هم به نام «شب سراب» چاپ شد که نویسنده ای دیگر همین قصه را از نگاه رحیم نوشته بود و باعث شد «فتانه حاج سید جوادی» نویسنده بامداد خمار از نویسنده آن به جرم سرقت ادبی شکایت کند و همین شد که نام این دو کتاب، بیش از پیش بر سر زبان ها افتاد.