- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا در خصوص تسلیم بودن در پیشگاه خداوند گفته اند:«ما نیامده ایم در این دنیا تا صاحب کرامت شویم! غرض از خلقت، معرفت ا... و عبودیت است. ریشه همه کرامات اولیاء ا...، تسلیم بودن در برابر خدا و عبد او بودن است. کسی که تسلیم خداست، خوابش هم عبادت است. به انسانی که تسلیم خدا باشد، همه چیز می دهند.»
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمد علی ندائی- یکی ازمستحبات تاکید شده در نماز، خواندن قنوت در رکعت دوم است. سوالی که در این جا مطرح می شود آن است که آیا می توان قنوت نماز را به فارسی خواند یا این که لازم است قنوت به عربی خوانده شود؟ برخی از مراجع عظام تقلید، قنوت فارسی را قنوت نمی دانند هرچند دعا خواندن به فارسی را موجب بطلان نماز ندانسته اند اما برخی دیگر از مراجع عظام تقلید مانند حضرت آیت ا... خامنه ای ،قنوت فارسی را هم مانند قنوت عربی صحیح می دانند. حضرت آیت ا... سیستانی، صدق عنوان قنوت بر قنوت فارسی را محل اشکال دانسته اند به این دلیل گفته اند که نمازگزار بعد از ذکری مانند صلوات، به فارسی دعا کند تا وظیفه قنوت اش را به جا آورده باشد.
پرسش: آیا می شود در قنوت به زبان فارسی دعا کنیم؟
پاسخ: می توانید بعد از ذکر یا دعای عربی مثل صلوات به فارسی نیز دعا کنید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه با هم در کنار خانواده مشغول تماشا کردن فیلم ها و عکس های قدیمی و خانوادگی خود بودیم که ناگهان تصویری بر روی تلویزیون ظاهر شد که توجه همه را به خود جلب کرد. پدرم تی شرت گلف مورد علاقه اش را به تن داشت و من را که نوزاد سه هفته ای بودم در آغوش گرفته بود. چهره پدرم احساس درونی اش را نشان می داد. او گفت: «این با ارزش ترین دارایی من است!» من به پدرم لبخند محبت آمیزی زدم اما ناگهان پدرم ادامه داد: «نمی دونم، چه بلایی سر تی شرت گلف نازنینم اومد؟»
ترجمه: فرنگیس یاقوتی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یکی از یکی دیگر در خواست کرد تا مبلغی را با مهلت یک ماهه به او قرض دهد. آن یکی گفت: «اکنون مبلغی را که می خواهی ندارم اما می توانم به جای یک ماه به تو یک سال مهلت بدهم.»
منبع: کشکول شیخ بهایی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بعضیها
مثل یک اتفاق عجیب
حال آدم را خوب می کنند
مثل هوای تازهاند!
امیر وجود
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کتاب را نخوانید که بخوابید، کتاب را بخوانید که بیدار شوید، بعضی کتاب ها قصه می گویند که بخوابید و بعضی کتاب ها قصه می گویند که بیدار شویم. چقدر خواندن مهم نیست.چگونه خواندن مهم است.
سعی نکنید که چندین کتاب را بخوانید بلکه یک کتاب خوب را چندبار بخوانید. کتاب نردبان نور است برای پرواز شما به سرزمین روشنایی و آگاهی، نه تزیین کتابخانه.
برگرفته از کتاب «لطفا گوسفند نباشید»، نوشته «محمود نامنی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* شما به بچه پولدار بگو از گلدون خونهتون عکس بده، یک جوری زاویه عکس رو تنظیم می کنه که ساعتش و گوشی دومش و ماشین باباش و آب پرتقالش در بیاد!
* فامیل خوب فامیلیه که نپرسه دَرسِ هات کی تموم می شه، بگه درست تموم شد یک زنگ بزن، یک کار خوب واست ردیف کنم!
* باز خوبه دستمزد یک سال شما مساوی 3 دقیقه دستمزده نیماره. کل پولی که من تو زندگی ام خرج کردم، مساوی شش روز زندگی محرم نویدکیاست!
* ناراحت تر از پدری که روی ماشینش خط افتاده، مادریه که رو قابلمه یا ماهی تابه اش خط افتاده!
* پشه رفته درست انگشت وسطی پام رو نیش زده، باور کنید من خودم یادم رفته بود که همچین انگشتی هم دارم!
* خوبی بی پولی اینه که دیگه نگران نیستی موقع کارت کشیدن یه صفر اضافه بزنی چون خودش اتومات می گه موجودی کافی نیست!
* به من ماهی ندین، ماهی گیری هم یاد ندین، یک استکان چای بیارین کافیه!
* فقط منم که وقتی گوشیم فول شارژه، حس امنیت دارم یا شما هم این طوری هستین؟
* یعنی می خواین بگین شما اگر مسواک زده باشین و تو یخچال شیرینی خامهای باشه، نمی رین سراغش؟! خوش به حالتون، من نرم سمتش سکته میکنم!
* آدم کارتملی و شناسنامه و گذرنامه اش رو گم کنه اما مغز تخمه ای که زحمت کشیده شکونده رو گم نکنه. مغز آدم تیر می کشه!
* می گن واسه هر هندونه ۲۰۰ لیتر آب مصرف می شه، این که چیزی نیست واسه هر کله پاچه ۵۰۰ لیتر آب هدر می ره. البته اگه با ۵۰۰ لیتر تشنگی رفع بشه.
* اپ برنامه ۹۰ رو نصب کردم که بازی ها رو پیش بینی کنم. وضعیتی پیش اومد که از باشگاه زنگ می زدن می گفتن داداش ما تبانی کردیم ۱-۱بشه، این رو دیگه درست بزن!
* این قدر غلط تایپی دارم که احساس می کنم دستم اعلام خود مختاری کرده و دیگه تابع مغزم نیست!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همین چند وقت پیش که امتحان های دانشگاه تمام شد، آخرین لحظاتی که همه دوستان با همدیگر خداحافظی می کردیم و با شوخی، نمره ها و دسته گل به آب دادن هایمان را پیش بینی می کردیم چند نفری از بچه ها شروع کردند به سوال کردن از بقیه که می خواهید تابستان را چه کار کنید؟ من هم که ساکت و آرام در کنار آن ها راه می رفتم و به حرف های آن ها گوش می کردم و شاهد مسخره کردن این سوال توسط چند نفری از آن ها بودم که می گفتند: «ای بابا می خواهیم تفریح کنیم دیگه، عشق و صفا و استراحت!» چند نفری هم بودند که می گفتند: «نه بابا، می ریم سر کار. هزینه ترم های بعد را جور کنیم» و ... . بعد از ادعا، یکی دو نفری از همان هایی که می خواستند در تابستان فقط تفریح کنند، کمی جدی تر شدند و گفتند: «ای بابا! کار کجا بود؟!» و ادامه دادند: «هر سال تابستان ها با همین موضوع مشکل داریم. تصمیم می گیریم که برویم سر یک کاری که هم پولی به دست آوریم و هم با یک حرفه و هنری آشنا بشویم اما به هرجا که می رویم یا از ما که هنوز جوان هستیم انتظارات بی جایی دارند که باید فلان کارها را یاد داشته باشی که بیایی و این جا کار کنی یا می گویند باید چند ماهی را رایگان بیایی و فقط کار را یاد بگیری!» دیدم چقدر راست می گوید و چقدر خوب است که هم صاحبان کار تا حدودی توقعات شان را پایین بیاورند چراکه ما هنوز جوان هستیم و آمده ایم که کار را یاد بگیریم، نه این که حرفه ای کار کنیم و هم انتظار این را نداشته باشند که جوان امروزی چند ماهی را که تعطیل است بیاید و رایگان کار کند و حداقل دستمزدی را که جوان ها را ترغیب به کار کند به او بدهند. این صاحب کار با همین تصمیم اش چه خدمت بزرگی به جامعه اش می کند و حداقل یک جوان جامعه را از بلاتکلیفی و احساس بیهودگی نجات می دهد و از طرفی جوان هم باید توقعاتش را پایین بیاورد و انتظار راحت ترین کار با بالاترین درآمد را برای همین دو، سه ماه کارش نداشته باشد و هم این که حرفه و هنری یاد بگیرد و وقتش را به بطالت نگذراند.
مصطفی میرجانیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شک والدین به خوش تیپی پسرشان!
آدیتی سنترال/ والدین چینی که از شدت خوش تیپی پسرشان همیشه در عذاب مقایسه دوست و آشنا بودند، تصمیم گرفتند تا بعد از 28 سال آزمایش DNA بدهند تا برای همیشه به این شک پایان دهند! از زمانی که پسرشان به دنیا آمد، همه از تفاوت عجیب پسر با والدینش و خوش تیپی زیاد او در مقایسه با پدر و مادرش تعجب می کردند. این مسئله آن قدر ادامه پیدا کرد که باعث دعوای همیشگی و جدایی این زوج شد اما هشت سال بعد از جدایی، پدر تصمیم گرفت آزمایش DNA بدهد و نتیجه این آزمایش آن قدر تلخ بود که مادر را به بیمارستان کشاند. پسری که 28 سال بزرگش کرده بودند، پسر هیچ کدام از این زوج نبوده و به احتمال زیاد موقع تولد در بیمارستان عوض شده است!
همدردی همه اعضای خانواده با نوزاد!
بوردپاندا/ زمانی که «جوناس گوتیرز»، نوزاد آمریکایی فقط چهار ماه داشت، پزشکان تشخیص دادند که مبتلا به نوعی سندروم است که باعث می شود استخوان های جمجمه و گردنش بد شکل و بیش از حد بزرگ شوند! پزشکان توصیه کردند برای این که استخوان سر کودک جایی برای بزرگ شدن نداشته باشد، باید تا دو سالگی از کلاه ایمنی استفاده کند! اما خانواده این کودک هرگز دوست نداشتند که فرزندشان احساس کند که با بقیه متفاوت است و مشکلی دارد. بنابراین تمام اعضای این خانواده همیشه کلاه ایمنی بر سر دارند. آن ها حتی برای مهمانانی که به منزلشان می آیند نیز کلاه ایمنی خریده اند!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جشنواره بین المللی نور در ادینبورگ اسکاتلند، عکس از گاردین
نقاشی خاص روی صورت یک طرفدار تیم فنرباغچه ترکیه، عکس از رویترز
ثانیه های پایانی رقابت حسن تفتیان(شماره 9) با اوسین بولت(شماره 7) در مسابقات قهرمان جهان، عکس از شینهوا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روزی روزگاری مردی خانه ای زیبا و بزرگ خرید. در آن زمان ها خرید خانه فقط قصد می خواست و اراده. یعنی کافی بود یکی بخواهد و برود خانه بخرد، نه مثل الان که علاوه بر قصد و اراده و برخاستن و رفتن و دیدن و پسندیدن، باید حساب بانکی اش و رئیس شعبه بانک وام دهنده یا پدر خودش یا پدر همسرش هم آمادگی مالی و روحی داشته باشند. خلاصه، مرد خانه ای خرید که حیاط بزرگی با درختان میوه داشت. از قضا در همسایگی اش، مردی حسود خانه ای قدیمی و مخروبه داشت که از همان روز اول رفت توی کار همسایه جدید و شروع کرد به اذیت کردن. مرد حسود هر روز برای همسایه جدید مزاحمت ایجاد می کرد، زباله هایش را جلوی در خانه همسایه می گذاشت، شترش را روی پل همسایه پارک می کرد، شب ها صدای گرامافونش را بلند می کرد، به دیوار میخ طویله می کوبید و از این قبیل کارها.
همسایه حسود از این که همسایه جدید واکنشی نشان نمی داد اعصابش خرد شد. یک روز سطلی پر از آشغال کرد و از روی دیوار تالاپی داخل حیاط همسایه جدید انداخت. همسایه که از بوی گند زباله ها خواب از سرش پریده بود و فکر می کرد یا خودش گندیده یا آتش فشان آن دور و بر فعال شده، سراسیمه به داخل حیاط رفت و با آن صحنه روبه رو شد. همسایه حسود که منتظر بود این بار هم همسایه جدید عصبانی نشود و در عوض سطلش را تمیز و پر از میوه کند و بیاورد و بگوید هرکسی هر چیزی که زیاد دارد با دیگران تقسیم می کند، دست به سینه و خوشحال پشت در منتظر پرتقال و گلابی و کیوی ماند. صدای در آمد. همسایه بدجنس با ذوق و شوق در را باز کرد و ناگهان چشمانش سیاهی رفت و نفهمید چه شد. وقتی به هوش آمد اطرافیانش گفتند همسایه جدید به جای میوه، با چوب آن درختان از خجالتش درآمده. مرد بخیل فهمید که محصول درختان علاوه بر میوه، چماق هم هست ولی چون افسانه های ما «هپی اِند» هستند همین زد و خورد باعث شد دو همسایه با هم رفیق بشوند و سال های سال در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنند و فرزندانشان هم با هم ازدواج کنند و نوه دار شوند و... بس است یا بیشتر تهش را شاد کنیم؟
علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* این بدل فردوسی پور از خود فردوسی پور به خودش شبیه تره که! واقعا خبرش صحت داره؟ من در هیچ سایت معتبری ندیدم. حسینی، مشهد
* کاش بابای من هم پولدار بود و می تونست برام کنسول بخره تا بازی هایی که معرفی کردین رو بازی کنم. منصور، مشهد
* در ستون «لجم در میاد»، اون عکسی که از تو گوش اون آدمه، سوسک و حشره اومده بود بیرون، عالی بود! آفرین!
* نیازطنزی های کنکور خوب بود. پدر یک کنکوری
* رژیم اون زنه که در دور دنیا نوشتید، جالب بود. یعنی ما هم شکر نخوریم، در 70 سالگی مون اون قدر جوون دیده می شیم؟
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.