- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهید مطهری درباره اینکه آیا عذر «نمی دانستم» را خداوند از بنده اش می پذیرد؟ فرمودند: انسان آن گاه قادر است تکلیفی را انجام دهد که از وجود آن تکلیف آگاه باشد و به عبارت دیگر به او ابلاغ شده باشد. قرآن کریم مکرر این حقیقت را بیان کرده است که هیچ قومی را به جرم تخلف از یک قانون عذاب نمی کنیم مگر آن که حجت بر آن مردم تمام شده باشد. البته شرط بودن علم و آگاهی برای تکلیف، مستلزم این نیست که انسان بتواند عملا خود را در بی خبری نگه دارد و آن را عذری برای خویش بپندارد. انسان مکلف است که تحصیل علم و آگاهی کند و سپس بر طبق آگاهی خویش عمل و فعالیت کند. در حدیث است که روز قیامت برخی گنهکاران را در محکمه عدل الهی حاضر می کنند و درباره برخی کوتاهی ها در انجام مسئولیت هایشان آن ها را مورد مواخذه قرار می دهند. به گناهکار گفته می شود: «چرا وظیفه ات را انجام ندادی؟» می گوید: «نمی دانستم.» به او گفته می شود: «چرا ندانستی و چرا در پی تحصیل آگاهی نبودی؟» پس منظور از اینکه می گوییم علم و آگاهی شرط تکلیف است، این است که اگر تکلیفی به مکلف ابلاغ نشده باشد و مکلف در این جهت تقصیری نداشته باشد، یعنی او کوشش لازم را برای تحصیل آگاهی کرده و در عین حال بدان دست نیافته است، چنین مکلفی نزد خدا معذور است.
برگرفته از کتاب انسان در قرآن، ص42
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خواجه امام مظفر حمدان در نوقان یک روز می گفت که کار ما با شیخ بوسعید، همچنان است که کار پیمانه با ارزن. یک دانه شیخ بوسعید است و باقی منم. مریدی از آن شیخ بوسعید آن جا حاضر بود، چون آن را بشنید از سرگرمی برخاست و پای افزار کرد و پیش شیخ آمد و آن چه از خواجه امام مظفر شنیده بود با شیخ بگفت. شیخ گفت: «برو و با خواجه امام مظفر بگوی که آن یک دانه هم تویی، ما هیچ چیز نیستیم.»
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید ابوالخیر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مردی وارد پارکی شد تا کمی استراحت کند. کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد پارک شدند. یکی از آن دو نفر گفت: «طلاها را پشت آن درخت بگذاریم؟» دیگری گفت: «نه، آن مرد بیدار است. وقتی ما برویم طلاها را بر می دارد.» گفتند امتحانش می کنیم و کفش هایش را از زیر سرش بر می داریم، اگر بیدار باشد معلوم می شود. مرد که حرف های آن ها را شنیده بود، خودش را به خواب زد. آن ها کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد. گفتند پس خواب است، طلاها را کنار همان درخت می گذاریم. بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که طلاهای آن دو نفر را بردارد اما اثری از طلاها نبود و متوجه شد که همه این حرفها برای این بوده که در عین بیداری، کفش هایش را بدزدند.
برگرفته از سایت داستانک
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آن چه که هست
مرا به یاد
آن چه که نیست
میاندازد
بیژن جلالی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مدیرعامل شرکت خودروسازی «انبوه سازان پرایدگستر شرق» با اعلام خبر رونمایی از تازه ترین مدل این خودرو، مزیت های این محصول را این گونه بیان کرد: «تقویت بدنه تا حدی که در برابر انگشت زدن طاقت آورده و به این راحتی قُر نمی شود. اضافه کردن آپشن دستگیره شیشه، نصب سنسور دنده عقب که پس از برخورد با جسم سخت صدا خواهد داد، افزودن یک موج جدید رادیویی روی دستگاه پخش صوت و تغییر شکل ظاهری سر دنده که برای هرکدام از این گزینه ها مبلغی به قیمت خودرو اضافه خواهد شد. همچنین برای رضایت مشتریان یک تابوت تاشو در صندوق عقب آن نیز نصب شده است.» گفتنی است در سال های گذشته نایب رئیس کمیسیون صنایع و معادن مجلس گفته بود: «پراید یک تابوت کم دارد که سایپا آن را هم به همراه خودرو به مردم بفروشد» که در این مدل جدید این خواسته نیز برآورده شده است! الکی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. هفته پیش چندتا پیامک اعتراضی به مسابقه «چی شده؟» داشتیم و خودتون از پیامک های ارسالی خودتون انتقاد کرده و گفته بودین هم بوی سیر و پیاز میده و هم خیلی خُنکه. بنابراین ازتون می خواهیم، این هفته بترکانید. همین الان دست به گوشی شوید و بنویسید این نی نی ممکن است به چه دلایل طنز و باحالی، این جوری شده باشد و چنین خوشحالی از خودش نشان بدهد. شما تا ساعت 24 امشب (یک شنبه) فرصت دارید که یک شرح حال طنز بنویسید. لطفا در ابتدای هر پیامک، نام ستون «چی شده؟» و در آخر هم نام و نام خانوادگی تون رو حتما بنویسید. بنابراین یک پیامک ارسالی باید این جوری باشه: «چی شده؟ وقتی که ... (نام و نام خانوادگی)». طنزترین، باحال ترین، خنده دارترین و خلاقانه ترین جمله های ارسال شده، روز سه شنبه به اسم خود نویسنده ها چاپ می شه. شماره پیامک 2000999 و تلگرام 09215203915 هم آماده دریافت پیامک های شماست. فقط یک خواهش که تا حدودی راهنمایی هم هست تا پیامک هایتان طنزتر شود، بی خیال طارمی و گل نزدن هایش شوید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* پول برق ندادیم، مامور اومده گاز رو قطع کرده. میگم چرا؟ میگه کمرم درد می کنه از تیر نمی تونم برم بالا!
* از وقتی پاوربانک خریدم، هر جا دلم بخواد می شینم تا شارژرم بفهمه رئیس کیه!
* تو امتحان سوال آخر رو تا وسط هاش بلد بودم. ته راه حل ام نوشتم: «استاد من این سوال رو کامل بلدم ولی مراقب داره برگه رو از دستم می....»
* اگر دست روی دست گذاشتن رتبه بندی داشت، من جزو 100 تای اول جهان بودم.
* یکی از خاطره های مشترک تموم پسرها اینه که بچگی شون با خودشون فوتبال بازی می کردن و خودشون هم گزارشش می کردن!
* نصف مشکلات تون حل میشه اگر قبل این که بقیه بهتون بگن به تو چه ربطی داره، خودتون به خودتون بگید به من چه ربطی داره!
* ما یک شب تصمیم گرفتیم صفر تا صد پرایدم رو ببینیم چند ثانیه است، آخرش دیگه دیرمون شد برگشتیم خونه!
* کافی شاپ های ایرانی خلاقیت زیاد دارن از این ور بوم می افتن، فردا می بینی تو تشت برات موهیتو میارن که با نِی بخوری!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روبات های برگزار کننده مراسم تشییع جنازه!
آدیتی سنترال/ یک شرکت ژاپنی روبات هایی را طراحی کرده است که مراسم تشییع جنازه را برگزار می کنند! این روبات ها علاوه بر حمل تابوت، جای کشیش را گرفته اند و در زمان تشییع جنازه برای او دعا می کنند! این شرکت ژاپنی با تولید روبات های مختلف، به احتمال زیاد مشاغل سنتی را از میان می برد و از این لحاظ مورد انتقاد است. احساس امنیت شغلی در میان مشاغل مختلف به همین دلیل پایین آمده و تلاش زیادی برای بسته شدن این شرکت شده است اما عده ای از مردم هم طرفدار این روبات ها هستند!
آگهی پیدا کردن دندان مصنوعی!
میرور/ دیدن یک دندان مصنوعی متحرک، به خودی خود حال آدم را بد می کند و شرایط وقتی بدتر می شود که در حال خوردن یک ساندویچ روی چمن های پارک نزدیک خانه تان باشید. با این حال، مرد انگلیسی بعد از دیدن این صحنه، تصمیم گرفت تا صاحب این دندان ها را پیدا کند. بنابراین آن را داخل یک پلاستیک گذاشت و به یک درخت وصل کرد و روی پلاستیک نوشت: «آیا شما دندان هایتان را گم نکرده اید؟». تصویر این پلاستیک به سرعت در فضای مجازی پخش و باعث ساخته شدن مطالب طنز و جوک های زیادی شد اما تا این لحظه صاحب این دندان های مصنوعی پیدا نشده است.
تلاش عجیب برای اعتراض به عکس های سلفی!
آدیتی سنترال/ امروزه عکس سلفی طرفداران زیادی در سراسر دنیا دارد و البته قربانیانی هم داشته است! یک هنرمند لهستانی به نام «استفانیا لکزی» برای این که به این عمل اعتراض خودش را نشان دهد، در مکان های عمومی شلوغ و سیاحتی خودش را به مردن می زند تا حواس مردم را از سلفی گرفتن پرت کند! او در حالی که بی حرکت و با صورت روی زمین افتاده است، ساعت ها نمایش خود را اجرا و عکس هایش را بعد از این ماجرا در اینستاگرامش منتشر می کند و طرفداران زیادی هم دارد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آتش بازی در طول جشنواره آتش بازی در ساحل یکی از شهرهای ژاپن، عکس از گاردین
مسابقات جام ملت های سپک تاکرا آسیا، عکس از خبرگزاری فرانسه
هنرنمایی با پاراگلایدرهای موتور دار در چین، عکس از شینهوا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در زمانهای نه چندان قدیم، پیرمردی با پسر و عروس و نوهاش زندگی میکرد. پیرمرد دستانش به شدت میلرزید و چشمانش هم خیلی نمیدید و پاهایش هم به شدت راه نمیرفت. طوری بود که هنگام غذاخوردن غذا را اطراف میریخت و لیوان را زمین میانداخت و هر وعده تا شعاع سه متر و نیمیاش پر از پلو و خورشت و مرغ و دوغ گازدار و ته دیگ برشته و سالاد فصل و ژله و این ها میشد.
یک روز عروس به ستوه آمد و رو به شوهرش افزود: «این که نمی شه بعد از این که هر بار غذا میخوریم، کل خونه رو از سقف تا کف جارو بزنم و بشورم و بسابم. من دیگه به این جام رسیده. باید یه فکری بکنی.» پسر ناراحت شد ولی چارهای نداشت. تصمیم گرفتند یک قسمت خانه را با پشتی محصور کنند و هنگام غذا خوردن پیرمرد را در آن جا بگذارند تا هرچقدر میخواهد بلرزد و غذاها به سرتاسر خانه پرتاب نشوند.
پیرمرد را در حالی که غمگین بود در آن جا گذاشتند. فردا وقتی غذا میخوردند صدای شکستن آمد. به قسمت پیرمرد نگاه کردند و دیدند بر اثر تکانهای شدیدش بشقاب پرتاب شده و شکسته است. باز عروس رو به پسر افزود: «تا بابات همه جهیزیه من رو خرد و خاکشیر نکرده یه فکری بکن.» پسر هم با ناراحتی بشقاب و لیوان چوبی تهیه کرد تا پدر در آن غذا بخورد و نشکند. پدر هم اشک ریزان صحنه را تماشا میکرد.
یک شب قبل از شام پسر دید فرزند خردسالش مشغول بازی با چند قطعه چوب است. رو به فرزند افزود: «چی درست میکنی پسرم؟» پسر رو به پدر افزود: «دارم بشقاب درست میکنم که وقتی تو و مامان پیر شدین توش بهتون غذا بدم» پسر و عروس که این حرف را شنیدند به شدت متاثر شدند و در حالی که اشک به چشمانشان آمده بود به سمت پدر رفتند که در کنج خانه مشغول لرزیدن بود و بغلش کردند.
در این هنگام پدر با یک حرکت میل لودری و قوداکنان پسرش را به کناری زد و افزود: «من اصلا لرزش نداشتم و میخواستم تو و زنت رو امتحان کنم. الان هم چون از کارهای زشتتون پشیمان شدین میبخشمتون و از ارث محرومتون نمیکنم.» و اینگونه بود که چهار نفری با خوبی و خوشی تا سال های سال در کنار هم به زندگی پرداختند.
علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* یک شکایت و گلایه دارم ازتون. چرا توی فهرست غذاهای محبوب ایرانی کوفته باید باشه اما قیمه نیست؟ از قیمه ایرانی تر سراغ دارید؟
* عکس صفحه اول خواستنی بود. به خصوص سر صبحی، خیلی گرسنه شدیم. مرحوم مادرم همیشه سفره های این جوری می انداخت. خدا رحمتش کنه. عباسیان، مشهد
* یادداشت آقای صابری، دقیق و سنجیده بود. طارمی داره همون مسیر علی دایی رو میره. کاش پیش کسوت ها مانع بشن. حیف آقای گل 2 دوره لیگ برتره.
* حالا که بحث درباره دهه هشتادی ها داغه، این رو هم می خواستم بگم که مطالب تون درباره آن ها واقعیت داشت. اصلا احترام به بزرگ ترکه حالی شون نیست، پر از ادعا هستن و فقط خوب بلدن حرف بزنن.
* از دی روزنامه هیچی نفهمیدم. یک چیزی بنویسین که مردم بفهمن. گیم آو طلاقز یعنی چی؟ عمرا کسی فهمیده باشه!
* در ستون اندکی صبر، بیشتر از مرحوم حسین پناهی شعر بزنید.
* کمیک دقیقا شرح حال من و خانمم بود. هرجا می ریم که تخفیف داره، همین جوریه! مسئولان رسیدگی کنن!
عباسی، نزدیک مشهد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.