- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام عابدینی در خصوص اهمیت تاثیر نیت در عاقبت انسان گفته اند:
در روایات داریم که فردی که از یک امری غایب است یا اصلا در آن زمان وجود نداشته یا در آن مکان نبوده اما راضی به آن عمل باشد، مثل کسی است که آن جا حضور داشته است، حال این عمل چه در جهت نقص باشد یا در جهت کمال. خود را تنها در حیطه مکان و زمان دیدن نازل ترین مرتبه است؛ بدن ما در حیطه زمان و مکان است؛ حقیقت ما روح ماست که نه زمان دارد و نه مکان دارد. این تفضل الهی است که به انسان داده شده است، این حقیقت می تواند از شروع تا پایان عالم گسترده باشد. حیف نیست که انسان وقتی این توان فرا مکانی و فرا زمانی بودن را در وجودش قرار داده اند، خودش را به حاجت ها، خواسته ها، افق ها و نگاه های محدود وابسته کند؟
منبع: تارنمای سمت خدا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پزشکی در یک بیمارستان روانی در حال چکاپ بیماران بود. وقتی به اتاق یکی از بیماران وارد شد، دید که بیمار شماره یک روی زمین نشسته است و در حال اره کردن یک تکه چوب خیالی است. بیمار شماره دو پای خود را به سقف بسته بود و از سقف آویزان بود. پزشک از بیمار شماره یک پرسید: «داری چه کاری انجام میدی؟». بیمار شماره یک جواب داد: «مگه نمی بینی دارم این تکه چوب را به دو قسمت اره می کنم.» پزشک از بیمار شماره یک پرسید: «بیمار شماره دو داره چه کاری انجام میده؟» بیمار شماره یک گفت: «اون دوست من است اما دیوانه است و فکر می کند یک لامپ است». پزشک به بیمار شماره دو نگاه کرد و دید که به خاطر آویزان بودن به مدت طولانی صورتش قرمز شده است. پزشک به بیمار شماره یک گفت: «اگه اون فرد دوستت هست، فکر نمی کنی که باید اون رو از سقف پایین بیاری قبل از این که به خودش صدمه بزند؟». بیمار شماره یک گفت: «چی؟ بعد اون وقت من توی تاریکی کار کنم؟».
ترجمه: فرنگیس یاقوتی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روزی میرزای قمی با فتحعلی شاه قاجار به حمام رفته بود. میرزا در حمام به شاه گفت: «کجاست لشکر و حشم، کجاست ثروت و دولت؟» شاه گفت: «لشکر و دولت را که نمی شود به حمام آورد.» میرزا گفت: «اما من دولتم را به همراه دارم و آن علوم من است که در سینه دارم و همه جا و تا قیامت همراه من هستند.»
برگرفته از کتاب «حکایت گزیده از زندگی علما با سلاطین»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
برکه ای گفت به خود
ماه به من خیره شده است!
ماه خندید که من
چشم به «خود»
دوخته ام!
فاضل نظری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با نگاه طنز، زیر هر تصویر، کلمه معناداری نوشتیم. بعدش هر حرف الفبا رو به علامتی تبدیل کردیم. شما بگین کلمات چی هستن! پاسخ رو تا ساعت 23 فقط به خط اختصاصی 300072252 پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای کسانی واریز می شه که پاسخ صحیح 3مسابقه پیاپی رو فرستاده باشن. پاسخ در ستون «ما و شما»ی بعدی! متن کل پیامک های رسیده در وب سایت!
خدا وَرِتون داره!چه ...هستین!
سلام. چند پیامک بخونین با جوابش:
* 483...09153: ما تا دیر وقت بیرون هستیم و بعضی وقتا مثل امروز دیرتر میام لطفا ساعت رو یک ساعت اضافه کنید تا 24:00 وگر نه دو دقیقه وقت میخواد. ممنون از خفن که خیلی خفنه.
- د نمیشه دیگه! روزنامه فردا توی سایته اون ساعت با جواب! اگه بلدی بگو حالا چه کنیم؟! بعدشم وایستا ببینم. کدوم کاره که تا 11شب وقت نشه (به قول شما 2دقیقه) روزنامه خوند یا سایت رو دید؟
* 927...09156: کاسبی، پردیس، پیتزا. این دفعه چون حدس میزدم کسی حل نکنه جوابو فرستادم. زمان حل: زیر ۳۰ ثانیه. امضا: شهروندی روکم کن
- بله حدستون درسته. فقط 316 تا پیامک پاسخ برامون رسیده این دفعه!
* 734...09154: خدا ورتون داره! به خاطر این ایده «پیتزا» نیم ساعته دارم می خندم! واقعا که شما روزنامه خراسانىا چقدر .... هستین! مهدی از مشهد.
- چقدر تعریف و تمجید!! ممنون! فعلا!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«هیس... ساکت! یواش تر حرف بزنید، آقابزرگ خوابه!» جمله ای هشدار دهنده که دوران کودکی زیاد به گوش مان می خورد. زمانی که بعد از اتمام امتحانات خرداد ماه، مشق و مدرسه و البته شهر را رها می کردیم و راهی سفر می شدیم و به خانه آقابزرگ و مادرجون می رفتیم. نمی دانم اسم آقابزرگ را چه کسی به ما یاد داده بود ولی انصافا اسم بامسمایی بود. آقابزرگ ما واقعا آقابزرگ بود. اقتدار از نگاه و طرز رفتارش می بارید. کم حرف می زد و کم می خندید و البته اگر این دو اتفاق می افتاد، سُروری در دل خود احساس می کردیم که قابل وصف نبود! مادرجون اما مهربان بود و مانند همه مامان ها همه با او راحت بودیم. اگر کسی نکته ای، حرفی یا خدای ناکرده نقدی به آقابزرگ داشت از طریق مادرجون باید اقدام می کرد. بعد از ظهرها و هنگام استراحت روزانه کسی حق نداشت کنار اتاقی که آقابزرگ خواب است سر و صدا کند چون ممکن بود آقابزرگ ناراحت بشود! بگذریم که یادم نمی آید که او بابت این موضوع کسی را دعوا کرده باشد. با تمام این شخصیت کاریزماتیک زمانی که ما بچههای فامیل در حیاط بزرگش مشغول بازی می شدیم و اغلب هم بازی محبوب فوتبال را انجام می دادیم اخمی یا غرولندی از سوی آقابزرگ شاهد نبودیم حتی اگر توپ به شدت به سمت سکویی می رفت که آقابزرگ در آن نشسته بود و با در و دیوار برخورد می کرد! استکان چایش را بالا می آورد و به ما که مشغول بازی بودیم نگاه می کرد. لذت جاری بودن زندگی در چشم هایش موج می زد... و البته این موضوع را قبل تر ها هم دریافته بودیم. زمانی که اصرار میکرد همه باید سر سفره حاضر شوند تا او بچه ها و نوه هایش را ببیند و لذت ببرد. از آن روزهای پر هیجان مدت زمانی گذشته است. مادرجون پیر و بیمار شده و با عصا راه می رود. آقابزرگ گوش اش سنگین شده و چشم هایش نمی بیند. اما با وجود این به بچههای کوچک تر و شلوغ فامیل وقتی که می رسیم میگوییم: «هیس... یواش تر حرف بزنید، آقابزرگ خواب است.» نه این که واقعا شاید او بشنود! برای این که بچه ها یاد بگیرند آقابزرگها و مادرجونها محترم اند در هر شرایطی که باشند!
احمد کاظمی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یکی از پست های پربازدید برای مسخره کردن دروازه بان الاهلی در بازی با پرسپولیس توسط هواداران الهلال
* کارت بانکی ام گم شد، رفتم بانک بسوزونمش بانکیه گفت: «با این میانگین حسابی که تو داری، برو خودت رو بسوزون، چه کار به کارت بانکیت داری؟»
* همین که جباری تا این جای فصل مصدوم نشده، استقلال برنده است. بقیهاش مهم نیست!
* یک چرخ گوشتی داریم از ما هم شاکی تره. جوری عربده می زنه، انگار اون رفته گوشت کیلویی ۶۰ تومن خریده!
* تو آفریقا شما یا فامیلیت «توره» است که در این صورت فوتبالیست می شی یا چیزی به غیر از «توره» است که اون وقت دونده می شی!
* کاش خونه یک گزینه جست و جو داشت، وقتی وسایلی رو گم کردی، اسمش رو میزدی و جاش رو نشونت میداد!
* به نظرم بیان چراغ های راهنمایی رو به یک سیستمی مجهز کنن تا چراغ سبز شد خودش یک بوق محکم بزنه، زحمت راننده پشت سری کم بشه!
* آدمیزاد حتی تو آینه تاکسی وقتی صندلی عقب نشسته، خوشگل تر از دوربین گوشیشه!
* یک نوع دوست هم هست بهش می گن «گوش مفت فرند» زنگ می زنی بهش و شش ساعت درد دل می کنی، حالت که خوب شد می ری سراغ بقیه!
* این قدر اسم ها عجیب شده که خود مامان باباها، بخوان بچه رو صدا کنن، اسم رو از رو شناسنامه می خونن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عاشق تنها رانندگی کردن در شب های جاده بود. برای ماموریتهایش شب قبل راه میافتاد تا از خلوت بودن جاده لذت ببرد. از شهر که خارج شد در کنار جاده پیرمرد و پیرزنی را منتظر دید. این وقت شب عجیب بود. نگه داشت و سوارشان کرد. پیرمرد جلو نشست و تمام مدت با خنده عجیبی تشکر میکرد. پیرزن هم چیزی نمیگفت. چند کیلومتری که رفتند پیرمرد درخواست کرد همان جا پیاده شوند. وسط بیابان خبری از آبادی و روستا نبود. صبر کرد پیاده شوند تا ببیند کجا میروند. از حاشیه جاده که پایین می رفتند چند سگ به سمت شان دویدند. ترسید، خواست به کمک شان برود ولی دید سگها روی پا ایستادند و دست پیرمرد و پیرزن را گرفتند و با هم داخل سیاهی بیابان شدند. عرق سردی به تنش نشست. با سرعت حرکت کرد و صدای خنده عجیب پیرمرد را از صندلی عقب شنید.
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رکورد شکنی با طناب زنی
گینس ورلد رکورد/ دختر نوجوان مدرسه ای در چین توانست رکورد عجیبی را با کمک دوستانش در گینس به نام خودش ثبت کند. او همزمان از روی 110 طنابی که دوستانش در دست گرفته بودند به مدت یک ربع بدون وقفه طناب زنی کرد! قبلا در سال 2010 یک دانش آموز چینی دیگر هم همین رکورد را با 90 طناب ثبت کرده بود که حالا توسط دختر نوجوان و تسلط و تمرکز مثال زدنی او موقع طناب زنی، شکسته شد.
کم جمعیت ترین منطقه دنیا!
بی بی سی/ ایسلند کشوری بسیار زیبا با آب و هوایی خوب است و عکس های زیادی از طبیعت و سواحل زیبای این کشور توسط گردشگران در رسانه ها و شبکه های اجتماعی دنیا منتشر شده است اما به تازگی عکسی با عنوان دورافتاده ترین و منزوی ترین منطقه دنیا از این کشور منتشر شده که باعث تعجب همگان شده است. در جزیره ایلیای ایسلند فقط یک خانه وجود دارد و پنج خانواده در آن زندگی می کنند و لقب دورافتاده ترین و کم جمعیت ترین نقطه دنیا را به خود اختصاص داده است.
ساختن استودیو در زیر پل!
بورد پاندا/ یک طراح دکوراسیون داخلی و مبلمان خانه در اسپانیا، استودیوی طراحی اش را در زیر پل معروف والنسیا ساخته است! این استودیو که محل کار است، به قدری کوچک است که فقط فضای کافی برای یک نفر را دارد. با وجود سر و صدای زیاد و اعتراض به این ماجرا، این طراح می گوید در این فضا ایده های بهتری برای طراحی به ذهنش خطور می کند! او به تازگی عکس هایی از این استودیو را در اینستاگرامش منتشر کرده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تشکیل مه روی زمین در مکزیک، عکس روز نشنال جئوگرافی
جشنواره مبارزه با سلاح های پلاستیکی که آسیب زا نیست در آلمان، عکس از شینهوا
چسبیدن یک کوالای سفید به مادرش در باغ وحش استرالیا، عکس از خبرگزاری فرانسه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند وقت بود آبجیم پیله کرده بود مِخواد گواهی نامه بیگیره. آقام حرفی نداشت ولی مادرُم مخالف بود. یَگ روز مادرُم زنگ زد که: «کمال جان یَگ کاری بُکن جمیله از گواهی نامه گرفتن پشیمون بره، ما ره کچل کرده!» با تعجب گفتُم: «ای کِی به سن گواهی نامه رسید که مو نفهمیدُم!» مادرُم گفت: «از فردای شب تولدش پاهاشه کرده تو یَگ کفش که مو مخوام گواهی نامه بیگیرُم.» گفتُم: «خب چه اشکالی دره؟ همه باید گواهی نامه بیگیرن. چی بهتر که خودش هم علاقه دره و از رانندگی نِمترسه.» مادرُم گفت: «اتفاقا اشکالش همینجیِه که وَرپریده نِمترسه. هر روز ماشین باباته ورمِداره و عقب جلو مُکنه. مِترسُم آخرش یَگ بلایی سر خودش بیِره.» خندهام گیریفت و گفتُم: «ایول! باشه، باهاش حرف مِزنُم. ولی نِمشه که گواهی نامه نگیره، اوجوری بی گواهی نامه زبونُم لال یَگ بلایی سر خودش و بقیه میاره که پشیمونیش بیشتره.»
شب با عیال رفتِم دنبال آبجیم و برارُم جِمال که ببرمشان یَگ تئاتر مَشتی که ای روزا رو صحنهیِه. به ای هوا با آبجیم هم حرف بزنُم. تو راه کاملیاخانم سر بحث ره وا کرد که: «شنیدم میخوای گواهی نامه بگیری؟» آبجیم انگار منتظر همی جمله بود، وَرچاقید که: «آره کاملیا جون، ولی مامان اجازه نمیدن. کاش شما یه چیزی بهشون بگین.» خودمِه زدُم به او راه که مثلا نِمدنُم: «از رانندگی نِمترسی؟» باافتخار گفت: «مگه رانندگی ترس داره؟» گفتُم: «نگاه کن چی خبره تو خیابون، انگار مسابقهیِه. مِتِنی تو ای وضعیت رانندگی کنی؟» آبجیم گفت: «بله که میتونم. منم یکی مثل بقیه. اصلا زشته تو این دوره زمونه یه خانوم گواهی نامه نداشته باشه.» دست گذاشته بود رو عقیده کاملیاخانم. عیال یَگ نگاه باغروری بهم انداخت و گفت: «آفرین دختر. ولی هرچقدر خودت احتیاط کنی، باز هم یه راننده بیاحتیاط پیدا می شه که برات دردسر درست کنه.» آبجیم گفت: «میدونم، آن چنان ادبشون میکنم که بار آخرشون باشه!» اِنا حالا خوب رفت! از حالا برنامه رِخته بود که همه رانندههای خاطی رَم ادب کنه!
گفتُم: «خودُم مِبرمِت یَگ کلاس رانندگی خوب ثبت نامت مُکنُم که خیال مامان هم راحت بره، ولی قول بده مواظب باشی» با خوشحالی گفت چشم. کاملیاخانم با یَگ حالتی بهم نگاه کرد که معنی قربون ای شوهر فهمیده ام بُرُم، مِداد. یَگهو برارُم گفت: «داداش کمال، آبجی کلاس رانندگی لازم نِدره، فقط مخواد پشت فرمون اِستوری بذاره تو اینستاش، با ماشین خاموش هم متنه ای کاره بُکنه!» امان از ای نسل جدید!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* ممنون که یک مطلب درباره زنان چاپ کردین. فقط عکس رو دیدم فکر کردم باز گیر دادین به تلفن همراهمون که خیلی ازش استفاده می کنیم ولی این جوری نبود. مریم، مشهد
* درسته چاوشی کنسرت نداره ولی هر از گاهی یک حرکتی می زنه تا خودش رو معروف کنه.
* محسن چاوشی بهش نمیاد پولکی باشه ولی رزومه اش نشون می ده که خیلی دنبال پوله.
* رابطه عکس و تیتر صفحه خانواده و مشاوره، خوب نبود. لطفا دقت کنین که از همه سن، این صفحه رو می خونن.
* برگزیده های مسابقه «چی شده؟» خیلی بهتر شده بود، ممنون از مردم! من خودمم شرکت کرده بودم ولی به نظرم این هایی که چاپ شدن، بهتر هستن. صبوری، مشهد
* مطلبی که درباره دکتر شیخ زدین، همین دکتر شیخ مشهدیه که بیمارستان به نامش هست؟
ما و شما: بله.
* عکس خانمی که روی صورتش پر از زنبور بود، مو رو به تن آدم سیخ می کنه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.