مهین ساعدی-کافی است برای دقایقی چشمهایتان را ببندید و برای سرگرمی و بالا بردن دقت دیگر حواستان هم که شده، در جای جای خانهتان قدم بردارید. بروید سمت آشپزخانه، برای خودتان یک لیوان آب بریزید، برگردید و روی یک مبل بنشینید، سعی کنید رادیـو یا تلویزیون را روشن کنید و... بله! حتی در خانهتان که مدتی طولانی در آن ساکن و با گوشه و کنارش آشنا هستید، آسان نیست به راحتی با چشمهای بسته، چشمهایی که جایی را نمیبیند، حرکت کنید و کارهای معمولی انجام دهیـد. اما هستند کسانی که به دلایل مادرزادی یا تجربه بیماری و اتفاقاتی تلخ، بیناییشان را از دست داده اند و به رغم دشواریهای این شرایط خاص، درس میخوانند، شاغل اند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند و در یک کلمه، موفق شدهاند هرچند با سختی و تحمل ناملایمات و کمبود امکانات، گلیم زندگیشان را از آب بیرون بکشند. در پرونده امروز «زندگیسلام» به بهانه روز جهانی عصای سفید، به سراغ برخی از این آدمها رفتهایــم و سعی کردهایم با معرفی کانون نابینایان «تاک»، با جوانانی آشنا شویم که با وجود مشکلات ریز و درشت، به توانایی های خود ایمان دارند و با وجود کاستیها، به زندگی روی خوش نشان دادهاند. در ادامه با کارگردانی خوشفکر و خلاق که تئاتری با حضور و بازی نابینایان به اجرا درآورده است، گفتوگو کردهایم که جذاب و خواندنی است. با ما همراه باشید.
روز جهانی عصای سفید، چهجور روزی است؟
ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ از زﻣﺎن ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ اول، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﺎدی ﺑﺮای ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن دنیا ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ در ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده نابینایان و ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ آنان از طریق اﯾﻦ ﻋﺼﺎ وﺟﻮد دارد اﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ این که رﻧﮓ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺮای ﻫﻤﮕﺎن ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻗﺎﺑﻞ روﯾﺖ اﺳﺖ، ﺑﺮای ﭘﯿﺸﮕﯿﺮی از ﺧﻄﺮاﺗﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن را ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، اﯾﻦ رﻧﮓ در ﺗﻤﺎم دﻧﯿﺎ ﺑﺮای ﻋﺼﺎی راﻫﻨﻤﺎی آن ها ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ. از اﯾﻦ ﻋﺼﺎ اﻓﺮاد ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ و اﻓﺮادی ﺑﺎ اﺧﺘﻼﻻت ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ استفاده می کنند و ﻣﻌﻤﻮﻻً در اﻧﻮاع ﺗﺎﺷﻮ و ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻤﻞ ﻃﺮاﺣﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد. در ﺳﺎل ۱۹۲۱ ﻣﯿﻼدی، ﯾﮏ ﻋﮑﺎس اﻫﻞ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﯾﺴﺘﻮل ﮐﺸﻮر اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن بر اﺛﺮ ﯾﮏ ﺳﺎﻧﺤﻪ، ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺧﻮد را از دﺳﺖ داد و ﺑﺮای در اﻣﺎن ﺑﻮدن از ﺧﻄﺮ وﺳﺎیل ﻧﻘﻠﯿﻪ ﮐﻪ در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻫﺎی اﻃﺮاف ﻣﺤﻞ زﻧﺪﮔﯽ وی در ﺣﺎل رﻓﺖ و آﻣﺪ ﺑﻮد، اﺑﺘﮑﺎر اﺳﺘﻔﺎده از ﻋﺼﺎ ﺑﻪ رﻧﮓ ﺳﻔﯿﺪ را ﮐﻪ به راحتی ﺑﺮای همه ﻗﺎﺑﻞ دﯾﺪن ﺑﺎﺷﺪ، به کار ﺑﺮد. ﭘﺲ از آن دو ﺗﻦ از ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ حقوقدانان آمریکایی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ را به نفع نابینایان، در ﭘﺎﻧﺰدﻫﻤﯿﻦ روز از ﻣﺎه اﮐﺘﺒﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان «ﻗﺎﻧﻮن ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ» ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺐ برﺳﺎﻧﻨﺪ و اﯾﻦ روز را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روز ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن ﻧﺎم گذاری ﮐﻨﻨﺪ. در اﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮن ﮐﻠﯿﻪ ﺣﻘﻮق اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻓﺮد ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻋﻀﻮی از ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﻤﺪن، اﻧﻌﮑﺎس ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
کانون نابینایان «تاک» چطور شکل گرفت و چه فعالیتهایی دارد؟
«کانون تاک دانشگاه فردوسی مشهد» در سال ۱۳۸۲شمسی به شکل خودجوش، به همت دانشجویان نابینا و کمبینای مشغول تحصیل در دانشگاه فردوسی و دانش آموختگان این دانشگاه، تأسیس شد. «تاک» مخفف واژههای تفکر، اتحاد و کوشش است و در آن سعی میشود به دانشجویان نابینا و کمبینا در عرصههای گوناگون، کمک و یاریرسانی شود. در تاک، دوستان بینا، نابینا و کمبینا در زمینههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، هنری و حتی شخصی به یکدیگر کمک میکنند و مشاوره میدهند. این کانون در بیش از 14 سال فعالیت، همواره سعی داشته است با برگزاری دورهمیهای دوستانه به بهانههای مختلف بهخصوص در روز جهانی «عصای سفید»، برگزاری همایش و نمایشگاههای مختلف برای شناساندن تواناییهای نابینایان به عموم جامعه، انجام فعالیتهای علمی مثل روخوانی و ضبط جزوه و کتاب ها توسط اعضای بینا برای استفاده دانشجویان نابینا، برگزاری کلاسهای مختلف مثل تحرک و جهتیابی برای دانشجویان نابینای ورودی جدید به منظور آشنایی بیشتر با محیط دانشگاه، آموزش مبانی کامپیوتر به نابینایان و کمبینایان از سطح مقدماتی تا پیشرفته و... به اعضای این کانون کمک کند. گپ و گفت چند ساعته ما با برخی از اعضای این کانون، شما را با تصویر واقعی زندگی و چالشهای یک فرد نابینا مواجـه میکند.
سنگاندازی، سر راه ازدواج نابینایان
«محدثه باقی» 21 ساله، دانشجوی روانشناسی، کمبینا و دبیر کانون نابینایان تاک است که در گفتوگو پیشقدم میشود و در توصیف برخی از مهمترین چالشهای جوانان نابینا میگوید: «مشکل من مادرزادی نیست و تا دو سالگی بینایی کامل داشتم؛ در این سن بیمار شدم و با تشخیص اشتباه پزشک، متاسفانه یکی از چشمهایم را از دست دادم چشم دیگرم هم در حد حساس به نور بیناست. طبیعی است که در تمام این سالها مشکلاتی داشتم اما هیچوقت شکایتی نداشتم تا این که در شهری دیگر پا به دانشگاه گذاشتم و مشکلات هجوم آوردند. من اهلِ بیرجند هستم و هم اکنون، دانشجوی مشهد. مشهد شهر بزرگی است اما مبلمان شهری برای راحت تر شدن شرایط معلولان و نابینایان طراحی نشده است. از همه بدتر، دانشگاه خودمان است که با وجود پذیرش دانشجویان نابینا و کمبینا، هیچ فکری برای رفت و آمد و رفاه این بچهها نکرده. مشکل دیگری که بیشتر جوانان نابینا با آن دست و پنجه نرم می کنند، مسئله ازدواج و تشکیل خانواده است. ناگفته پیداست که هرکدام از ما، تا این سن تواناییها و مهارتهای اولیه ای کسب کردهایم و توانستهایم گلیم زندگی خود را از آب بیرون بکشیم، اما متاسفانه جامعه، خانوادهها و حتی گاهی خود نابینایان، ما را باور ندارند و تصور میکنند نمیتوانیم از پس زندگی مشترک بر بیاییم و به شکل های مختلف، سنگاندازی می کنند. ازدواج ما با افراد سالم کار آسانی نیست و زمانی همکه میخواهیم با کسی شبیه خودمان ازدواج کنیم، اجازه نمیدهند.»
کمبود قوانیــن حمایتگرانه
«زهرا حیدری» 23 ساله، دانشجوی رشته حقوق، نابینای کامل و یکی از اعضای کانون تاک، دومین نفری است که رشته کلام را در دست میگیرد و ادامه میدهد: «من تا 10 سالگی بینایی کامل داشتم و بعد از آن به دلیل بیماری «فشار مغز»، کمکم بیناییام را از دست دادم. اهل آه و ناله نیستم ولی حتما میتوانید تصور کنید که وقتی بینایی داشته ای و دنیا را دیده ای، بعد ناگهان همه چیز سیاه، تیره و تار می شود، چقدر سخت است. وقتی مهمترین حس از حواس پنجگانهات را از دست بدهی، خیلی محدود میشوی اما من در تمام این سالها، سعی کردم بر این دشواری ها غلبه کنم و در تمام ترم های تحصیلی دانشگاه، شاگرد اول رشتهام بودم. اما برخی ناملایمات، بیعدالتیها و کمبود امکانات، همیشه آزارم داده است. مثلا یک دوره ای برای شرکت در المپیاد ادبیات فارسی، به سختی کتابهای صوتی یا بریلِ منابع المپیاد را پیدا میکردم و میخواندم و بیش از شش ماه، همه زندگیام را برای درس خواندن و آمادگی گذاشتم اما زمان برگزاری آزمون، اجازه ندادند فردی هم رشته به عنوان منشی، در خواندن سوالها به من کمک کند و خانمی منشی من شد که نمیتوانست ابیات فارسی را بخواند و کلی از زمان من را هدر داد و با وجود تلاشهایم، به دلیل نقص در قوانین، نتوانستم موفق شوم.»
محروم از بدیهیترین حقوق: دانشگاه، کتاب، جزوه
در ایران، نابینایان دانشگاهی مخصوص به خود ندارند. «صدیقه برزگری» 22 ساله، دانشجوی رشته ادبیات فارسی و کمبینا، در توصیف شرایط سخت تحصیل نابینایان در دانشگاه عادی و در کنار افراد سالم و بینا میگوید: «مشکل من مادرزادی است و میتوان گفت راحتتر از بقیه با آن کنار آمدهام، چون از ابتدا چیزی از این دنیا ندیدهام و هیچ تصوری از دیدن، ندارم. من درطول تحصیل به دلیل مسائلی مانند نبود مسیرها و فضاهایی مخصوص نابینایان، اذیت شدم اما این سختی ها در دانشگاه به اوج خود رسید. در دانشگاه، خیلی پیش می آید که استادان، جزوه و کتابهایی معرفی میکنند که فایل صوتی آن وجود ندارد یا اگر هم باشد، نسخههای قدیم و متفاوت از آن چه استاد گفته، هست. خیلی وقت ها پیش آمده شب امتحان شده است و ما نه جزوه گیر آوردهایم، نه کتاب! البته دوستان بینای مان گاهی در خواندن و ضبط مطالب، کمک میکنند ولی خب آنها هم زندگی و گرفتاری های خودشان را دارند و نمیتوانند همیشه برای حل مشکلات ما وقت بگذارند. هرچند استادان خیلی با ما کنار میآیند اما من دلم میخواهد خودم یاد بگیرم و به اطلاعاتم اضافه شود، نه این که استاد دلش بسوزد و به من نمره بدهد.کاش این امکان وجود داشت غیر از اعضای بینای کانون تاک، افراد دیگری هم داوطلب میشدند و برای ما کتاب و جزوات را میخوانند و ضبط میکردند تا کمی از تلخی و سختی تحصیل، کم شود.»
پس احساس مسئولیت مسئولان کجا رفته؟
«معصومه قربان پور» 21 ساله، دانشجوی رشته حدیث و علوم قرآنی و کمبینا، در ادامه حرفهای صدیقه، می گوید: «همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که چرا در کشور ما، مسئولان مسئولیت پذیر نیستند و ما همیشه برای پیش بردن کارها، باید به دنبال داوطلب باشیم؟ ما در این کشور به دنیا آمدهایم و دچار معلولیت هستیم، جمعیت معلول کشور هم کم نیست، پس این که بخواهیم مسئولان، فضای شهر را برایمان مناسبسازی کنند یا بودجهای برای حمایت از ما در نظر بگیرند، حق طبیعی ماست و زیادهخواهی نیست. همه دانشگاه های کشور برای افراد سالم ساخته شده است و انگار هیچ کس علاقه ندارد فکر کند که در آن، دانشجوی معلول هم وجود دارد و درس می خواند و باید تدابیری بیندیشند. متاسفانه احساس مسئولیت بین برخی مسئولان کشور از بین رفته است و تا الان هم اگر فعالیتهای داوطلبانه نبود، اصلا جلو نمیرفتیم و معلوم نبود در چه شرایطی میماندیم. در بین دوستان نابینای ما کلی جوان توانمند، شاعر، ادیب و هنرمند وجود دارند که به دلیل همین بیمسئولیتیها به آن ها توجه نمی شود و منزوی می شوند.»
چون نابینایی، بقیه از تو میترسند!
«فرشاد بهشتی» 22 ساله، دانش آموخته رشته الهیات، کمبینا، در ادامه گپ و گفتمان به نکته بسیار مهمی اشاره میکند: «چیزی که بیش از همه، ما نابینایان را آزار میدهد، جای خالی فرهنگ سازی است و بیشتر هم در میان مسئولان؛ چون به نظر میرسد هیچ شناختی از چگونگی و جزئیات شرایط ما ندارند. دیگر مشکل مهم ما «بیکاری» است و در این زمینه، هیچکس هم پاسخگو نیست و نمی دانیم باید چهکار کنیم. یکی از دوستان من در یکی از استخدامیهای دولت قبول شد، ولی وقتی زمان مصاحبه شغلی رسید، مسئولان گفته بودند: تو نابینایی، بقیه از تو میترسند! و رد شده بود. این خیلی درد دارد. بیشتر ما معلولان بعد از دانش آموختگی، به دلیل پیدا نکردن کار و فراهم نبودن شرایط مناسب برای زندگی مستقل، دچار پوچی و یاس و ناامیدی میشویم، چون هیچ کس نمیخواهد ما را ببیند. ما که دانش آموخته شدیم و از دانشگاه رفتیم، ولی متاسفانه هنوز یک استودیوی ضبط صدا برای ایجاد کتابهای صوتی در این دانشگاه وجود ندارد.»
قابل توجه مسئولان بهزیستی: نابینا و کمبینا هیچ وقت خوب نمیشود!
در پایان، «ابوالفضل ملاجری» 20 ساله، دانشجوی زبان و ادبیات فارسی، نابینای کامل به نکته تلخی اشاره میکند: «در کشورمان، توجه نکردن به معلولان، خیلی پررنگ است. مثلا برای بچههای نابینا ،رشتههای تربیت بدنی وجود ندارد و عملا نباید هیچ ورزشی بکنند. رسانه ها معمولا اخبار موفقیت های پاراالمپیکی را خیلی کمرنگ انعکاس میدهند، جوری که انگار ما وجود نداریم و البته گلایه بزرگ من از بهزیستی است که با وجود این که برای بهبود شرایط معلولان شکل گرفته است، هر بار برای کاری به آن جا مراجعه کردیم، سرخورده تر از قبل به خانه برگشتیم. نکته ای که باید به مسئولان بهزیستی یادآوری کنیم، این است که فرد نابینا یا کم بینا هیچ وقت بهتر نمیشود و اگر تغییری هم در شرایط اش پیش بیاید، منفی است. اما متاسفانه هر زمان که به بهزیستی مراجعه میکنیم، از ما میخواهند برویم و مجدد تست بدهیم که نشان بدهد ما همچنان مشکل داریم!»