- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مرحوم آیت ا... مجتهدی تهرانی درباره انجام اعمال مستحب و واجب فرموده اند: مطلبی که در مستحبات مهم است این است که حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «اگر مستحبات به واجبات ضرر زد، مستحبات را رها کنید» و مطلب دیگر این که حضرت فرمودند برای قلب ها روی کردن (حالت میل و رغبت) و پشت کردن (بی میلی و بی رغبتی) است. هنگامی که این قلب ها میل داشتند، آن ها را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه قلبتان میل و رغبت نداشت، به واجبات اکتفا کنید. مطلب مهم دیگر، دایمی بودن است. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: «کار کم و همیشگی، بهتر از کار زیادی است که انسان را خسته کند و پیوستگی و دوام نداشته باشد.» این حدیث فقط درباره مستحبات نیست، بلکه در امور دیگر نیز به کار می آید.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زنی پشت سر همسایه اش حرف های زیادی زد و همه جا را پر کرد. بعد از مدتی همه اهل محل از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد آن حرف هایی که زده همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید، از کار خود پشیمان شد و سراغ بزرگ روستا رفت تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
کدخدا به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر. آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خودت، دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
فردای آن روز کدخدا به او گفت: «حالا برو و آن پرها را برای من بیاور!» آن زن رفت ولی چند عدد پر بیشتر پیدا نکرد. بزرگ روستا در جواب تعجب زن گفت: «انداختن آن پرها ساده بود، ولی جمع کردن آن ها به همین سادگی نیست. همانند آن شایعه هایی که ساختی و به سادگی انجام شد، ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چگونه جامعه ای که قبول نمی کند نادان است، شروع به آموختن خواهد کرد؟ به یک خیابان بروید و اسم یک کوچه ای که اصلا وجود ندارد را بپرسید. به ندرت پیدا می شوند کسانی که بگویند نمی دانیم، بلکه به هر نحوی که شده است می خواهند آدرس بدهند. آیا این به دلیل مهربانی است؟ در ماشین تان را کمی باز بگذارید، خیلی ها بوق می زنند و می گویند درتان باز است. آیا این به خاطر فداکاری است؟ جواب سوال این جاست حالا با ماشین از کوچه ای بخواهید وارد خیابان شوید، آیا همان آدم ها توقف می کنند و اجازه می دهند که شما وارد شوید؟ خیر!ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به ندرت کلمه «نمی دانم» را می شنویم. چگونه جامعه ای که قبول نمی کند نادان است، شروع به آموختن خواهد کرد؟
برگرفته از کتاب «جامعه شناسی خودمانی» اثر حسن نراقی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این بار که آمدی
برایم گردنبند بیاور
با صد دانه مروارید
بگذار فکر کنم به خاطر من
صد بار دل به دریا زده ای
نیکی فیروزکوهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. نمی دونیم عکس مون جالب بود یا حس طنز شما گل کرده بود که برای مسابقه این دفعه خیلی پیام فرستادین. دمتون گرم. خوشبختانه این دفعه پاسخ پرت و پلا نداشتیم و همه درست زده بودن تو هدف! این بار آقای رضا حسین زاده رکورد خودش رو هم شکست با این حجم پیامکی که فرستاد، دمت گرم آقا رضا! چون جا کم داریم فوری می ریم سراغ پاسخ ها و بدون ترتیب، برترین هاش رو چاپ می کنیم:
* وقتی نمی دونی شلوار چیه و چطوری باید بپوشیش! رضا حسین زاده
* وقتی دور از چشم همسرت می خوای با رفقا بری کیش، بعد متوجه می شی توی همان هواپیما کنار پدر همسرت نشستی. مهدی سفیدکار
* وقتی بنده خدا سرما خورده و داره بخور میده و شما بی خود و بی جهت براش حرف در میارین! رضا حسین زاده
* وقتی خانم بچه ها اجازه نمیدن هدیه شون برای روز پدر رو به سلیقه خودت عوض کنی و مجبور به پوشیدنش هستی! رضا حسین زاده
* وقتی مامانت صدات می کنه که زباله ها رو ببری سرکوچه! میثم رشیدیان
* وقتی بابات برات ساعت شب نماخریده! میثم رشیدیان
* وقتی آب بینیت راه اُفتاده و داخلِ هواپیما می خوای خودت رو بُخورِ شلغم بدی!
گلی اسماعیلی
* وقتی لباست رو از ماشین لباس شویی تحویل می گیری و یاد فروشنده لباس می افتی که می گفت جنسش عالیه، برای خودم هم از همینا بردم. امیرحسین سلطانی
* وقتی میگن سرت تو لاک خودت باشه. علی طوافی
* وقتی که تو هواپیما می بینی مامانت برای تو راهت ته دیگ ماکارونی و گوجه سبز و جغور بغور بسته! فرهاد دوست علی
* وقتی بعد از خراب کردن چند موقعیت گل خوب و باخت تو دربی سوار هواپیما شدی و می خوای کسی نشناسدت. صادق کریم آبادی
* وقتی تو هواپیما چشمت به طلبکارت می افته که بهش گفته بودی رفتم مجلس ختم عمه ام! صادق کریم آبادی
* وقتی بخوای توی قسمت خانم ها در اتوبوس کنار خانمت بشینی! رضا حسین زاده
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کیفش را از داخل ماشین برداشت، در را بست و دزدگیر را زد. پارکینگ آپارتمان خلوت بود و طبق معمول فقط یکی از چراغ هایش روشن بود که چشمک می زد. داشت از پارکینگ خارج می شد که صدای دزدگیر ماشینش بلند شد. به سمت ماشین برگشت، چراغ داخلش روشن مانده بود. حتما باز دوباره سیستمش قاطی کرده بود. در را باز کرد و دوباره بست. این بار قبل از این که دزدگیر را بزند، درها قفل شد. با سوئیچ در را باز کرد، داخل نشست و استارت زد تا سیستم قطع و وصل شود. ماشین روشن نمی شد. خسته بود و حوصله این مسخره بازی ها را نداشت. با مشت محکم به فرمان کوبید. ماشین استارت خورد و دنده خود به خود رفت روی یک. ماشین با صدای شدیدی راه افتاد. وحشت زده به دیوار روبه رو نگاه می کرد که با سرعت نزدیک تر می شد.
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
لاکچری ترین ماشین برای سفر
آدیتی سنترال- یک شرکت آلمانی از کامیون بزرگی برای مسافرت های طولانی رونمایی کرده است. شما با خرید این کامیون به قیمت یک میلیون و 700 هزار دلار می توانید به هر جای دنیا سفر کنید، بدون این که نگران پیدا کردن هتل و جای خواب باشید. چرا که هر آن چه بخواهید در داخل این کامیون برای شما مهیاست. این کامیون، شامل یک تخت دو نفره، آشپزخانه کاملا مجهز، یک سالن بزرگ و حمام گرم است. این کاروان حتی ظرفیت حمل یک ماشین را هم دارد و هنگام فروش با یک ماشین مینی کوپر به مشتری داده می شود، اما می تواند ماشین های بزرگ تر از قبیل مرسدس بنز را هم در خود جای دهد!
گربه زبان دراز!
بورد پاندا- «رکسوس» نام گربه ای است که به دلیل فرم خاص زبانش در انگلستان حسابی معروف شده است. این گربه در هنگام بیان احساسات و نشان دادن هیجانش، زبانش را به شکل عجیبی در می آورد! رکسوس حالا سه سال دارد و به دلیل همین فرم زبانش حسابی طرفدار پیدا کرده، اما صاحبش حاضر نیست حتی او را به قیمت چند ده هزار دلار به کسی بفروشد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب کارُم تِموم رفت. زنگ زدُم کاملیاخانم که حاضر باش بیام دنبالت برم خانه عمه ام اینا. کاملیا اصرار عجیبی دره که باید به همه فامیل سر بزنِم. حالا خاله و عمو به کنار، بعضی وقتا پیله مُکنه که برم دیدن یَگ کسایی که خودُم آخرین بار وقتی قنداقی بودُم دیدمشان و الان هم باید چهل و پنج دقیقه توضیح بدُم که ما کی هستِم و شما چی کاره مایِن! خلاصه از دفتر درآمدُم و داشتُم تو خیابون اصلی که مثل شانه دندانه دار بود، از بس سرعتگیر داشت با سرعت موتور گازی مِرفتُم که سر یَگ میلان دیدُم یَگ ماشینی دره با سرعت پلنگ میه. گفتُم لابد مخواد ترمزهاشه تست کنه. دیدُم نِه، ای بری چی ترمز نمگیره؟ اِنا دره نزدیک مِره و... دنگ! نفهمیدُم چی شد. ماشین یَگ دور تاب خورد و رفتُم تو لاین او بر ورچپه شدُم. چشمام سیاه تاریکی مِرفت و از شدت ضربه زبونم لای دندونام له رفته بود. عین فیلما چند ثانیه طول کیشید تا فهمیدُم چی به چیه. مردم جمع رفتن و آمدن از ماشین آوردنُم بیرون. خدا قسمت نکنه، تو او لحظه آدم اصلا نِمفهمه چی کار رفته و چی کار باید بکنه و چی باید بگه. فقط جلدی گوشیمه که افتاده بود کف ماشین ورداشتُم و از صحنه عکس و فیلم گرفتُم. نه بری اینستا، بری که کسی صحنه ره به هم نزنه و سند دشته باشُم که چی به چیه.
راننده او ماشین هم یَگ جوونی بود که سرشه گیریفته بود. فکر کردُم از ناراحتیشه، نگو کمربندشه نبسته بود و با کله رفته بود تو شیشه، طفلی بچه. خدا نیاره بری کسی، آدم بعد تصادف به جای ای که غصه بخوره، همش مِگه خدا ره شکر که بدتر نرفت. مویَم به ای فکر مکردُم که خدا چی لطفی کرد که آدم نبود وسط خیابون یا راننده با ای که مقصر بود کاریش نرفت یا کاملیا خانم تو ماشین نبود که زبونُم لال ضربه بخوره یا هول کنه. از همه مهم تر ای که چی شامسی آوردُم که کمربند بسته بودُم. وگرنه با او ضربه کله ام چسبیده بود تو شیشه و به جای ستون کله چغوکی، شما باید ستون کله کلپاسه ای مخواندن! خلاصه معلوم رفت پسره یَگ ماهه گواهینامه گیریفته و انگار گاز و ترمزره قاطی کرده بوده! بماند که ماشین خودش له رفته بود و بیمه هم نداشت. به پلیس هم که زنگ زدم گفت اگه کارشناس بفرستِم جریمه تان مکنه، خودتان با هم کارت عوض کنن و برن خانه هاتا! الان هم یَگ هفته یه مهمون تعمیرگاهُم، از جیب مبارک خودُم!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* میدونید چرا هوا گرمه؟ به خاطر اون بارونی هست که من خریدم. حالا صبر کنین، دما به ٤٠ درجه هم میرسه!
* طوری زندگی کن که بعد از خاموش شدن مودم، احساس حقارت نکنی!
* دانشمندان کشف کردند نور خورشید بهترین داروی ضد افسردگی است، بعد از پول البته!
* شکست عشقی فقط اون لحظه ای که تو مترو صندلی خالی میشه و تو همون ایستگاه باید پیاده شی!
* من اگر سر قبر مرده ها هم ماشینم رو پارک کنم، دو دقیقه بعد از داخل یه قبری صدا در میاد میگه: داداش دمت گرم یه جابه جا میکنی من بتونم در بیام؟!
*یک بار رفتیم استخر، برای این که ضایع نشه شنا بلد نیستم شیرجه زدم تو آب و دست و پا می زدم، که رفیقم گفت داداش این جا حوضچه آب کُلره، استخر اون وره!
* مامانم یک سری استیکر گل و بوته و بلبل داره، هرکی هرچی بگه، از اونا استفاده میکنه. من پیام بدم بگم «خاور زده بهم» بازم یک مشت گل و بوته میفرسته!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نشنال جئوگرافی- جوجه طاووس در بغل مادر خواب آلودش
گاردین- رالی خودروهای قدیمی در لندن
تلگراف-تمرین هزار نفری ورزش های رزمی در چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام و خدا قوت، بد زمونه ای شده انصافاً! میری تو اتوبوس، کناریت میگه: «ببخشین شما همیشه این موقع روز سوار این اتوبوس میشین؟» اون وقت مثلاً میگی: «بله، کمابیش تو این ساعت با همین اتوبوس میرم سرکار!» اون جاست که کارت دراومده چون بلافاصله میگه: «اتفاقاً ما یک گروه تلگرامی داریم ویژه کسانی که این ساعت با این اتوبوس میرن سرکار! به کسی نگی، یه گروه خصوصی تر هم داریم ویژه کسانی که این ساعت با این اتوبوس میرن سرکار و پرسپولیسی هستن! آخه تو گروه با اونوری ها بحثمون شد! شماره بده تو دوتاش عضوت می کنم.» خلاصه همین طور که میری سرکار، ته کار، بقالی، دانشگاه، کارواش و... عضو چند تا گروه میشی و شب که برمی گردی خونه می بینی تو همه گروه ها جنگ جهانیه و همه ازت توقع دارن موضع گیری کنی به نفع شون! اما مشکل فقط این جا نیست! مشکل اینه که نمی دونی توسط چه کسی؟ چگونه؟ چرا؟ تو گروه عضو شدی و هیچ کس رو هم نمی شناسی. عکس پروفایل بیشتر خلق ا... هم که شده مثل منوی بدون قیمت رستوران ها! بدون ماهیت و استرس زا! نمی دونی اونی که عکس آش رشته گذاشته استاد جدیدته یا همکار جدیدت! اون یکی عکس گذاشته یک نی نی با پستونک و پوشکی که بوی گندش از تلگرام هم به مشام می رسه! نمی دونی عکس بچگی خودشه! عکس بچه اشه، عکس بچه بچه اشه! یکی دیگه عکس گذاشته که یک جمع 230 نفری توی کوه هستن و باید روی کله 230 نفر زوم کنی ببینی کی آشناست تا بفهمی توسط چه کسی تو گروه عضو شدی! اون یکی عکس غروب گذاشته با جملات شکست عشقی با فونت نستعلیق! دوتا از عکس های پروفایلش رو رد کنی به سومی نرسیده بغضت می ترکه از دست اینایی که ناغافل زیربارون خداحافظی می کنن و باعث شکست عشقی بقیه میشن! بعضی هام که عکس مهناز افشار یا گلزار رو میذارن. حالا طرف عکس خودش رو نگذاشته لااقل عکس آدمیزاد گذاشته! از اونا بدتر اینایی هستن که عکس گل و تربچه و گوجه سبز میذارن. منم کباب تُرکی با پیاز جعفری دوست دارم، بذارم روی تلگرامم آخه؟ مگه ما حجم اینترنتمون رو از سر راه آوردیم که 15 تا عکس پروفایل شما رو رد کنیم، یکیش عکس طارمی باشه، اون یکی بیرانوند، یکی بعدی یک نی نی و بالاش نوشتین عشق عموش! بعدیش عکس یه پیرمرد و بالاش نوشتین آقابزرگ خدابیامرزم. بابا ما می خوایم خودتون رو ببینیم والا. عکس نمی ذارین لااقل اسم و آی دی درست انتخاب کنین، نیلوفر آبی، پسر مشرقی و پیمانکار لوله کشی ساختمان آخه شد اسم و آی دی؟!
سید مصطفی صابری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* زندگیسلام؛ ۹۰۰تایی شدی، مبارک است.
ما و شما: منتظر هزار تایی شدن مون باشین، برنامه های ویژه ای داریم به امید خدا.
* در بخش زندگی سلام روز یک شنبه موضوعی درباره هانیه توسلی نوشتید ولی عکسی از نفیسه روشن چاپ کردید.
ما و شما: به دلیل انعکاس حرف های خانم روشن از عکس شون استفاده کردیم.
* چرا رئیس اتحادیه رستوران داران این قدر فرافکنی می کند؟ کسی نیست بگه اخوی مردم شعور دارند و فرق گوشت با آشغال را می دونن. حداقل دل بچه ای که از پدرش یک سیخ کباب اون هم بعد از یک سال می خواهد را با دو هزار تومان شاد می کند. شما هم بیا با کم کردن سودها شروع کن تا لبخند رضایت مردم را ببینی.
پاسخ خفن استریپ شماره قبل: ترخیص - واریز - کوردل
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.