عارف وارسته حجت الاسلام سید علی نجفی(ره) در تعبیری درباره عزاداری امام حسین(ع) گفتهاند: «دلتان را کربلایی کنید. شاید دل کربلایی ماند. شاید این حالت ماند. وا... اگر حالت عزای حسین(ع) بر دل بنشیند، فردای قیامت با اصحاب امام حسین(ع) محشور خواهد شد. خدایا دلمان را درست کن. دل باید درست بشود. گفت: من أحب قوما فهو منهم. اگر محبت اصحاب سیدالشهدا(ع) و ذراری حسین(ع) در دلت نشست و ترسیم شد در دل، بدان که با آن ها محشور میشوی.»
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر گرجیان به نقل از فرزند علامه طباطبایی می گویند: «پدرم با دسترنج کشاورزی اش به کشاورزان منطقه اش وام می داد و رسید می گرفت و آن رسیدها را تا دو سال نزد خود نگه می داشت. اگر پول را می دادند، رسید را برمی گرداند و الا همه را پاره می کرد. روزی به تک تک این رسیدها نگاه می کرد، بعد از مدتی همه را ریز کرد و انداخت دور. من عرض کردم که پدر جان چرا همه را پاره کردید؟ ایشان فرمود که من همه را بخشیدم. اگر داشتند برمی گرداندند.»
تبیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هر پرهیزکاری گذشتهای دارد و هر گناهکاری، آینده ای. پس قضاوت نکن. میدانم اگر قضاوت نادرستی در باره کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد و به من ثابت کند در تاریکی همه ما شبیه یکدیگریم. محتاط باشیم، در سرزنش و قضاوت کردن دیگران وقتی نه از دیروز او خبر داریم، نه از فردای خودمان.
برگرفته از کتاب «شیاطین» اثر فئودور داستایوفسکی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امام محمد غزالی می گوید: «با قافله ای می گذشتم که ناگاه دزدانی تیزپا بر قافله یورش آوردند و آن چه دار و ندار قافله بود، بی رحمانه ربودند و سرانجام به خرجین من رسیدند و آن را گشودند و جز کاغذ پاره هایی چند که بر آن ها نوشته هایی نقش بسته بود چیزی نیافتند و من عاجزانه از ایشان خواستم که آن ها را به من بازگردانند.» پرسیدند چیست؟ گفتم: «دانش من است و به کار شما نمیآید.»
یکی از آنان گفت: «خاک بر فرق تو که دانش و معلومات خویش را نه در سینه که بر این کاغذ پاره ها رقم زده ای. اکنون که دانش تو به جای سینه در خرجین است و آن نیز در چنگ ماست، با دیگر اهل قافله چه تفاوت و فرقی خواهی داشت!» و من همان جا به خود فرورفتم و تازه دانستم که جایگاه دانش کجاست و نیز دانشی باید اندوخت که از تیررس اغیار و نامحرمان دور و محفوظ باشد.
منبع: اخلاق خوبان سیری در معارف اسلامی، ص 128
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
معادله سختی شده ای
نه حل می شوی
نه فراموش
کاش بلد بودم فرمول تو را...
عاطفه محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روز اول سال تحصیلی، خانم فرهادی معلم پایه چهارم وارد کلاس شد و پس از صحبت های اولیه مثل همیشه به بچه ها گفت آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقی بین آنان قائل نیست. البته چنین چیزی امکان نداشت. به خصوص علی که روی صندلی جلویی لم داده بود و سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. علی با بچه ها نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید، خانم فرهادی هم از دستش ناراضی بود و سرانجام مجبور شد او را تکرار پایه کند.
سال تحصیلی جدید، دوباره علی در کلاس چهارم بود. خانم فرهادی به پرونده سال های قبل او نگاهی انداخت تا شاید بتواند کمکش کند. معلم سال اولش نوشته بود: «علی دانش آموز فوق العاده ای است و همکلاسی هایش دوستش دارند.» معلم کلاس دوم در پرونده اش نوشته بود: «علی دانش آموز شاد و با استعدادی است، ولی به دلیل بیماری مادرش دچار مشکل روحی شده است.» و بالاخره معلم سال سوم او نوشته بود: «مرگ مادر علی برایش بسیار گران تمام شده، او همه تلاش اش را برای درس خواندن می کند اما گاهی در سر کلاس خوابش می برد.»روز معلم بود و همه دانش آموزان هدایایی برای خانم فرهادی آوردند. هدیه بچه ها در کاغذ کادوهای زیبا پیچیده شده بود، به جز هدیه علی که داخل یک کاغذ ساده و بی سلیقه بود. یک دست بند کهنه و یک شیشه عطر که بیشترش مصرف شده بود. بچه ها خندیدند اما خانم فرهادی دست بند را به دست کرد و مقداری از آن عطر را به خود زد و خیلی تعریف کرد.
علی آن روز پس از تمام شدن کلاس منتظر معلمش در بیرون مدرسه ایستاد و تا خانم فرهادی از مدرسه خارج شد پیش او رفت و گفت: «شما امروز بوی مادرم را می دادید...»
مهدی سرمدی، دانشجوی روان شناسی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دزد علاقه مند به هنر!
آسوشیتدپرس- معمولا دزدها برای امرار معاش و درآوردن خرج زندگی دست به دزدی می زنند. ولی به تازگی خبری منتشر شد که نشان می دهد گاهی عمل دزدی برای هدف های فرهنگی هم انجام می شود! «کیتریک ویلیامز» 41 ساله در گرجستان، پس از سرقت یک خودروی گران قیمت مازراتی، به سمت سینما راند، ماشین را در پارکینگ پارک کرد و به تماشای فیلم نشست! به گفته رئیس پلیس منطقه، وی که سابقه سرقت داشته است، بعد از پایان فیلم به پارکینگ برگشت و وقتی خواست سوار خودرو شود، متوجه شد پلیس با ردیابی خودرو، آن جا را محاصره کرده و منتظرش نشسته تا دستگیرش کند!
مار ماهی های باارزش!
یاهو- یک فروشنده غذاهای دریایی در نیویورک به یک سال و نیم حبس محکوم شد. البته نه برای رعایت نکردن بهداشت یا به دلیل گران فروشی و این گونه مسائل. دلیل این محکومیت قاچاق غیرقانونی نوزاد مار ماهی به ارزش بیش از 150 هزار دلار است! نوزادهای مار ماهی قبل از بلوغ به شرکت های پرورش آبزی با قیمتی حدود هر نیم کیلو دو هزار دلار فروخته می شوند تا بعد از رشد در پخت غذاهای آسیایی که طرفداران بسیاری دارد استفاده شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نشنال جئوگرافی- صخره نوردی بر فراز یکی از قله های رشته کوه آلپ، سوئیس
آسوشیتدپرس- قایق رانی در خیابان های سیل زده ویتنام
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یکی از مهمان نوازان کوچک پیاده روی اربعین
* استادم می گفت جاهای مهم ورودی و گِیت دارن. هرکسی به راحتی نمی تونه بهشون وارد بشه. برای زندگی هاتون چنین حریمی قائل بشین و به هرکسی اجازه ورود ندین!
* زندگی فیلم نیست، تئاتره. اگه وسطش خراب کردی، کسی نمیگه کات. نمیتونی از اول شروع کنی. فقط باید بقیه اش رو بهتر بازی کنی!
* سوءتفاهمها سرماخوردگی نیستن که خودشون خوب بشن، باید در موردشون حرف زد!
* مشکل این نیست که همیشه اشتباه ازطرف مقابلمون بوده، مشکل اینه که معتقدیم آدم خوبه ماجرا همیشه ما بودیم!
* طبیعتگردها یه شعاری دارن: تو طبیعت چیزی باقی نمیذاریم جز رد پا، از طبیعت چیزی نمیاریم جز عکس!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. مسابقه این هفته چهره یک بازیگر و کارگردان پرسابقه سینما و تلویزیون است که مجموعه ای از انواع نقش ها و فیلم های مختلف رو در کارنامه اش داره. از تاریخی گرفته تا پلیسی، اکشن، درام، کمدی و...! هنرمندی که برخلاف چهره اخموش، خیلی خوش اخلاقه و با بازی ها و فیلم ها و سریال هاش خیلی خاطره داریم. شرمنده، دیگه نمی شه راهنمایی کنیم! پس دست به کار بشین و چهره کاریکاتوری این آدم معروف رو تشخیص بدین. لازمه یادآوری کنیم روش مسابقه به این صورته که شما باید تشخیص بدین کاریکاتور بههمریخته چاپ شده کیه و اسمش رو تا ساعت 23 فردا پنج شنبه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب رو درست بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر به عنوان برنده معلوم بشه. عکس و کاریکاتور برنده رو چهارشنبه هفته دیگه و با مسابقه بعدی، همین جا خواهید دید. عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید، خانم «مائده مومنی» برنده مسابقه هفته پیش هستن. دوباره به ایشون تبریک می گیم و منتظر پاسخ های شما هستیم. خوش باشید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمد دلاوری در سفرنامه اش از اروپا درباره وضعیت پیش روی اروپا می نویسد:
در توصیف جهان غرب این عبارت می تواند گویا باشد: «همین است که هست.» به نظر من غرب به آن چه می خواست رسیده است و حالا در پایان راه، آرمانی برای زندگی در آن متصور نیست. این وضعیت هم می تواند شادی بخش باشد، چرا که چنین انسانی به ساحل آرام زندگی رسیده و از مواهب آن بهره می گیرد و از سوی دیگر می تواند دلگیر باشد، چون بی آرمانی، هیجان و شور زندگی را از بین می برد و آدمی را دچار نوعی یکنواختی می کند تا جایی که احساس می کند جهان بدون «چه گوارا» چیزی کم دارد . گاتفرید لایب نیتس می گفت: «این جهان بهترین جهان از میان جهان های ممکن است .» غرب بنیاد فکرش را بر همین جهان بنا نهاده است. با همه خوبی ها و بدی هایش و معتقد نیست که «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»
برگرفته از کتاب «۹۷۶ روز در پسکوچه های اروپا» اثر محمد دلاوری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* کیک اسبی خیلی چندش آور بود، حیف اون همه زحمت و موادی که به کاربردن.
* ممنون برای خودمونی خانم ساعدی. چه خوب که این قدر اطرافیان باشعور و متمدنی دارید که به تنها رفتن تون به کافه اعتراضی ندارند!
* اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین/ مویم ز غصه رشته مهتاب شد حسین/ هرجا کنار آب نشستم ز داغ تو/ از بس که سوختم جگرم آب شد حسین(ع)
* من از خواننده های پر و پا قرص روزنامه عزیز خراسان به خصوص زندگی سلام هستم. در ترسانک این خودروی قاتل است، نه قاتل خودرو. مزه اش از بین رفت!
* اگه منظور از برنامه های ویژه ای که تو قسمت ما و شما فرمودین، چرت و پرت های مسابقه «چی شده» و حرف های آقای صابری تو رادیو الانه، که واقعا باید بگم دمتون گرم. یه چیزی چاپ کنین لوس بازی نباشه. فریماه
* آقکمال، شنیدم تصادف کردی؟ خدا بد نده! ما را نگران کردی. چرا مواظب خودت نیستی؟ ما حالا حالاها لازمت داریم. اگر کاری از دست ما برمیآید بگو انجام دهیم. روی کمک ما حساب کن!
آق کمال: مخلص شما رفقا، شکر خدا به خیر گذشت.
* گفتند وصالش به دعا باز توان یافت، عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت... مسعود مجنون پور
* خانم عزیزم، اومدنت به زندگی ام توام بوده با خوشبختی و یک عالمه حس خوب. امیدوارم زندگی ام فقط ابراز علاقه و احساسات نباشه و با تلاش برای خوشبختیت پیش خدا روسفید بشم که شما رو بهم هدیه داده. همسرت مرتضی
* همسر عزیزم عالیه جان، بابت تمامی زحماتی که برای پسرهامون می کشی بی نهایت ازت ممنونم. همسرت مهدی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.