درباره تصویری که جهانگردان خارجی در سفرنامههایشان از کشورمان ارائه کردهاند
تعداد بازدید : 181
ایران قدیم از نگاه سیاحان
الهه توانا- اینروزها سفر رفتن و درباره سفر نوشتن، حسابی مُد شدهاست اما بد نیست یادآوری کنیم قبل از فعالان اینستاگرامی و پیش از «من از سفر بازگشتم، سفر از من بر نمیگردد»ها، کسانی بودهاند که خیلی جدی و دقیق، شرح سفرهای شان را مینوشتهاند؛ این افراد یا بهطور تخصصی جهانگرد بودهاند و سفرنامهنویسی میدانستند یا هنرمند و سفیر و پزشک و افسر پلیس و مانند آن بودهاند و چیزی از سفرنامه نوشتن سرشان میشده است و خاطره و تجربه حضورشان در شهر و کشوری دیگر را بهدقت و با جزئیات ثبت میکردهاند. امروز تولد «ژان شاردن» یکی از معروفترین سفرنامهنویسان دنیاست. شاردنِ فرانسوی، جواهرفروش و جهانگرد بوده است و کتابش، «سفرهای سِر ژان شاردن»، یکی از بهترین آثار پژوهشگران غربی درباره ایران و خاور نزدیک به حساب میآید. او، مسافرت کردن را از بیستودوسالگی شروع کرد و میگویند در بین سفرهای متعددش، ایرانِ عصر صفوی بیشتر از هر جای دیگری توجهش را جلب کردهاست. نزدیکی شاردن به دربار –او از شاه عباس دوم، لقب «تاجرشاه» دریافت کردهبود- آشنایی با زندگی عموم مردم و جزئینگری خاص او، دلایلی است که سفرنامهاش را برجسته کرده؛ در این پرونده، به بهانه 16 نوامبر، سالروز تولد او، مرور مختصری داریم بر تعدادی از سفرنامههای خارجی که درباره سبک زندگی، آداب و رسوم و خلقیات ما ایرانیها در طول تاریخ، اطلاعات جالبی در اختیارمان میگذارند.
بازخوانی سفرنامههای قدیمی درباره ایران و ایرانی
ﺳﻔﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﻳﺴﺎﻥ خارجی عموما ﺗﻮﺻﻴﻔﺎﺕ ﻣﺘﻌﺪﺩ، ﭼﻨﺪﭘﻬﻠﻮ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺍقعی ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﺍﺯ ایران و ﺍﻳﺮﺍنی ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ؛ این توصیفات مربوط به تجربه فردی آنها در دورهای خاص و در شهری خاص بودهاست اما با اینهمه، خواندن آنها میتواند به شناخت بعضی خصوصیات و ویژگیهای مشترک ما در طول زمان کمک کند. در ادامه مطلب مروری داریم بر بعضی از پرتکرارترین و جالبترین مباحث سفرنامههای خارجی درباره کشورمان که خواندن شان خالی از لطف نیست؛ بهویژه اینکه میتوانیم تغییر و تحولات خلقی و شخصیتی و فرهنگی خودمان را هم در آینه این آثار ببینیم.
تفریح و سرگرمی
چشمبندی، بندبازی، کشتیگیری
مردم در زمانهای قدیم در غیاب وسایل تفریحی و فناوری چطور تفریح میکردند؟ جوانترها شاید فکر کنند اصولا تفریح بهمعنای امروزی وجود نداشته است، در سفرنامهها اما میشود فهرست بلندبالایی از سرگرمیها و تفریحات گذشتگان را پیدا کرد. «سفرنامه شاردن»، شرح تجربیات و توصیفات دقیق «ژان شاردن» از زندگیاش در دوران صفوی است. او که مدتی در تبریز زندگی کرده است، درباره تفریح و سرگرمی مردم مینویسد: «میان میدانهایی که من در شهرهای مختلف دیدهام، میدان تبریز از همه وسیعتر است، حتی از میدان اصفهان نیز بزرگتر است. در زمانهای گذشته بارها و بارها ترکان عثمانی سی هزار مرد سپاهی برای جنگ در این میدان گرد آوردهاند. عصرها مردم برای گردش و گذراندن وقت و دیدن نمایشهایی که در این مکان اجرا میشود به میدان میآیند، بهطوری که همیشه پر از جمعیت است. نمایشهایی که در این محل انجام میگیرد عبارت است از شعبدهبازی، چشمبندی، بندبازی، کشتیگیری، جنگ قوچها، گاوبازی، معرکهگیری، قوّالی، حماسهسرایی، رقص گرگ و بسیاری نمایشهای دیگر. مردم تبریز به خصوص از نمایش رقص گرگ خیلی خوش شان میآید. بعضی کسان گرگهایی را که برای رقصیدن تربیت کردهاند از راههای بسیار دور به تبریز میآورند و میفروشند. گاهی گرگهای رقاص به سببی خشمگین میشوند و آرام کردن آنها آسان نیست. میدان تبریز صبحها نیز پرجمعیت و شلوغ است و مردم برای خرید خواربار و انواع چیزهای کم قیمت به آنجا میروند». منظور از رقص گرگها در متن این است؛ لوطیان محل، گرگهای نر را در کوچکی میگرفتند و تربیت میکردند و وقتی بزرگ میشدند، آنها را در میدان به جان یکدیگر میانداختند.
خورد و خوراک
غذا خوردن چهار انگشتی
«پیترو دلاواله»، جهانگرد ایتالیایی، در سال 1025 ه.ق با کاروانی از همدان و گلپایگان به اصفهان رفت. او در سفرنامهاش، بخشی را به ایران اختصاص دادهاست. آنچه میخوانید، اطلاعات مختصری درباره خانه، غذا و آدابخوردن ایرانیهای قدیم در اختیارتان قرار میدهد. «در همدان پذیرایی شایانی از ما صورت گرفت. [میزبان] در دالان از ما استقبال و بلافاصله ما را به اتاقی که هم سطح زمین ساخته شدهبود، راهنمایی کرد. بعضی از خانهها دارای اتاقهای زیادی از جمله اتاق پذیرایی و اتاق خواب و صندوقخانه و اتاق مخصوص خانمهاست و قسمت اربابنشین از قسمت غلامنشین مجزا شدهاست. اتاقی که به آن وارد شدیم، چهارگوش و کوچک بود و طبق معمول روی کف آن فرش انداختهبودند. دیوارها رنگ سفید داشت و سقف اتاق را گچبری و نقش و نگار کردهبودند. [هنگام شام] چند عدد قاشق چوبی سر سفره وجود داشت، ولی به غیر از ما فرنگیها هیچ کس آنها را مورد استفاده قرار نداد، زیرا ایرانیان از دست خود به عنوان قاشق استفاده میکنند و به طریق خاصی چهار انگشت را بهطور پیوسته به یکدیگر در داخل ظرف غذا میچرخانند. نمیدانم از پلو تا به حال چیزی شرح دادهام یا خیر؟ پلو، برنجی است که نسبت به برنجهای ما پخت آن کمتر است و آبکشی شده و آن را با روغن دم کردهاند. غالبا برنج با گوشت دام و یا مرغ طبخ میشود و به علاوه چاشنی و ادویه مختلفی به آن میزنند. در داخل پلو ممکن است بادام یا پسته یا کشمش یا ترشی یا شیرینی به انحای مختلف مخلوط شدهباشد. بعد از جمع کردن بشقابها آفتابه و لگن آوردند، تا با آب گرم که حتی در تابستان نیز به روی دست ریخته میشود، چربیهای غذا زدوده شود».
آداب دانی و پذیرایی
ایرانی های مهمان دوست
کلیشههای مثبت و منفی درباره ما بسیار وجود دارد؛ همانطور که درباره بقیه ملتها. یکی از حسن شهرتهای ما در جهان –همانطور که در قسمت قبل هم به آن اشاره شد- مهماننوازیمان است. حالا فرصت خوبی است که بهجای اعتماد کردن به نقلقولها و کلیشهها، خودمان به تاریخ رجوع کنیم و از صحت و سقم ماجرا سردربیاوریم. «گاسپار درو ویل»، افسری فرانسوی بوده که در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار در ایران اقامت داشته و این تجربه را در کتاب «سفر در ایران» ثبت کردهاست. او در این کتاب نوشته: «ایرانیها بسیار مهماندوست هستند و خودنمایی را خیلی دوست میدارند بهطوری که غالب اوقات از دوستانشان بهطرز بسیار باشکوهی پذیرایی میکنند. هنگامی که یکی از بزرگان ضیافتی برپا میکند نهتنها رئیس خانواده، بلکه همه خدمه و بهطور خلاصه تمام اهل خانه را دعوت مینماید و برای اینکه احترام بیشتری نسبت به مهمانان برجستهاش بهجا آورد آشنایان را نیز دعوت میکند. میهماندار موقعی کاملا قانع میشود که اتاق ناهارخوریاش پر از میهمان باشد. بهعلاوه ضیافت منحصرا غذا دادن نیست بلکه باید وسایل سرگرمی مدعوین را در تمام مدت روز نیز فراهم نمود». «ویبرت فون بلوشر»، هم دیپلماتی آلمانی بود که در اوایل سلطنت رضا شاه حدود دو سال بهعنوان سفیر آلمان در ایران اقامت داشت. او در کتاب «سفرنامه بلوشر» مینویسد: «هنگامی که در حین مسافرت در این کشور، در خانه شخصیِ کسی فرود آییم، به مهماننوازانهترین شکل مورد پذیرایی قرار میگیریم. نه تنها ایرانیان آدمی را به بهترین اتاق خود میبرند، بلکه مهماندار تلاش میکند که هر خواهش و آرزوی او را برآورده سازد. از هنگام ورود تا بدرود، آدمی چنین احساس میکند که مهماندار فقط بهخاطر مهمان آنجاست و کلیه وظایف و تکالیف دیگر خود را معوق گذاردهاست».
شعر و شاعری
روستایی های اهل شعر
یکی دیگر از ویژگیهایی که جهانگردان و سیاحان را سر ذوق میآورده، انس ایرانیان با ادبیات و قریحه شاعری آنها بوده؛ انس و قریحهای که گویا محدود به قشر و طبقه خاصی هم نبودهاست. «فرانسیس فوربز لیث»، سرگرد ارتش انگلیس بود که در سال ۱۲۹۸ ه.ش برای مأموریتی به ایران آمد و تحت استخدام فئودالی معروف به «سردار اکرم» بود. او که به شدت شیفته زبان فارسی بوده است، مینویسد: «زبان ایرانیان غنی، زیبا و خوشآهنگ است. بهطوری که گوش دادن به آن هیچگاه ناخوشایند و گوشخراش نیست، و به صورت زبانی است که گویی فقط برای شعر و شاعری ساخته شده. گرامر زبان فارسی هم با وجود رسایی و کامل بودن، مشکل نیست و دلیل آن- به نظر من- نبودن موارد بیقاعده در این زبان میباشد. مردم ایران، با وجود بیسوادی گستردهای که در سطح مملکت وجود دارد کندذهن نیستند و شگفتآور اینجاست که روستاییان ساده ایرانی -یعنی کسانی که حتی قادر به نوشتن نام خود هم نیستند- کاملا با آثار شاعران گرانمایه ایرانی مثل: سعدی، حافظ و عمر خیام آشنایی دارند». «درو ویل» هم در بخش دیگری از کتابش، به ادبدوستی ایرانیان، اشاره کردهاست: «اشعار سعدی و حافظ و فردوسی در ایران بهطرز خاصی مورد توجه است و کمتر کسی پیدا میشود که چند بیتی از این شاعران در خاطر نداشتهباشد. زبان فارسی بسیار غنی و خوشآهنگ است و از اینرو برای شعر گفتن بسیار مناسب میباشد. [...] اشعار پر استعاره فارسی، بهخصوص معانی اخلاقی بسیار لطیف دارند و از روی این اشعار میتوان به ذوق و رفتار و کردار پسندیده این ملت که در گذشته چنین برجسته و قابل ستایش بودهاست، پی برد. ایرانیان بسیار ناصحانه سخن میگویند زیرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتی از آنها بهصورت امثال و حکم رواج یافتهاست».
راحت طلبی
رغبت ایرانیان به آسودن
البته نباید چنین پنداشت که همه کسانی که به ایران سفر کرده و درباره آن نوشته اند، مدهوش صفات مثبت ما شده و هیچ خصلت بدی در ما ندیده اند. غیر از آن هایی که غرض ورزانه و جانب دارانه به ایران و ایرانی نگاه می کردند، بقیه در کنار خوبی ها، ویژگی های منفی ما را هم دیده و ثبت کرده اند.
دکتر «یاکوب ادوارد پولاکِ»، آلمانی در سال های دهه سی پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود و ده سالی در ایران زندگی کرد. او در کتاب سفرنامه اش درباره تنبلی و راحت طلبی ایرانی ها می نویسد: «قانون طبیعی آسودن و جنبیدن در مورد ایرانیان صدق می کند. اگر ایرانی را به حال خود بگذارید بیشتر به آسودن رغبت دارد؛ اما اگر اوضاع و احوال وی را به جنبیدن برانگیخت دیگر قادر به انجام کارهای خارق العاده است و حتی اگر موانع، او را به حال نخستین آسودن و تنبلی باز نگرداند، ممکن است بدون وقفه بکوشد و بجنبد. این قاعده، هم در مورد فعالیت های بدنی او صادق است و هم در مورد کوشش های فکری و ذهنیش. [...] خواب و بیداری را ایرانی به فرمان خود درآورده است. هرگاه مشغله ای نداشته باشد، وقتی که از کار خود خسته شده باشد می تواند روز و شب بخوابد» .
«ژان شاردن» هم در سفرنامه اش نوشته است: «مرﺩﻡ مشرﻕ ﺯمین ﺍفرﺍﺩی سست، ﺁساﻥ گیر ﻭ تنبل میباشند ﻭ جز برﺍی فرﺍهم ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭسایل بسیاﺭ ضرﻭﺭی تن به کاﺭ نمی ﺩهند.... مرﺩﻡ مشرﻕ ﺯمین اصولا به ﺍکتشاﻑ های نو ﻭ ﺍخترﺍعاﺕ جدید کاملا بی ﺍعتنا هستند ﻭ شوﻕ ﻭ ﺭغبتی بدین ﺍموﺭ ندﺍﺭند. خیاﻝ می کنند بدان چه لازمه یک ﺯندگی ﺭﺍحت ﻭ پرﺁسایش ﺍست، ﺩسترسی ﺩﺍﺭند ﻭ نباید عمر خوﺩ ﺭﺍ بیهوﺩﻩ تلف کنند» .
لباس پوشیدن
عبا بر سر و نقاب بر چهره
سفرنامهها غیر از ثبت و ضبط خصوصیات اخلاقی و فرهنگی یک ملت، درباره ویژگیهای ظاهری مردم کشور مقصد هم مطالب جالبی برای خواندن دارند. البته چون لباسها در هر شهر و دورهای متفاوت بودهاند، در این فرصت و فضای محدود نمیتوانیم تصویری دقیق از وضعیت پوشش در زمانهای قدیم بهدست بیاوریم اما دستکم میتوانیم شمایی کلی از لباسهای اجدادمان را تصور کنیم. کتاب «ده سفرنامه»، شامل گزیدههایی از بهترین سفرنامههای خاورشناسان و جهانگردان معروف خارجی در سه قرن اخیر است. بخش ششم این کتاب، دیدهها و نوشتههای «ادوارد اسکات وارینگ» است که برای گردآوری مطالب سیاسی راجع به اوضاع ایران در سال 1180 ه.ش وارد کشورمان شد. او نوشته: «ایرانیها لباس خود را بنا به شرایط مناطقی که در آن زندگی میکنند تهیه مینمایند. لباس آنان چندان دستوپاگیر نیست و میتوانند در مدتی کمتر از پنج دقیقه آن را از تن خارج نمایند. تجار و بازرگانان و صاحب حرف، کلاه خود را بهطور قائم و عمودی به سر میگذارند. شاه عباس که مایل بود تجار و بازرگانان ولخرجی زیاد نکنند، فرمانی صادر کرد که آنها تنها از شال و عمامه و قبا و لباس فراخ استفاده نمایند. او تصور میکرد شال ارزانترین نوع پارچهای است که میتوان لباسی از آن تهیه نمود، چراکه پس از استعمال و کهنگی امکان داشت از قسمتهای قابل استفاده آن برای بچهها لباس دوخته شود. در ایران کسی پیدا نمیشود که هر ماه یکبار جامه تازه بپوشد یا اینکه هر شش ماه دو بار شلوار خود را تعویض نماید. خانمهای ایرانی در خانه لباس زیادی نمیپوشند، یک پیراهن و یک زیرجامه لباس اصلی آنها را تشکیل میدهد. طرز برخورد و تکلم زنهای ایرانی با مردان غریبه بسیار خشن است و اما در معاشرت با همجنسان خود بسیار خلیق و مهربان میباشند. وقتی که از خانه خارج میشوند یک عبا به سر میکنند که تمام اندام آنها را از سر تا پا میپوشاند و صورت خود را با یک نوع نقاب توری پنهان میکنند».
منابع پرونده:
سفر در ایران، نوشته گاسپار درو ویل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم
سفرنامه بلوشر، ویلبرت فون بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری
ایرانیان از دیدگاه جهانگردان سفرنامه نویس فرانسوی در قرن 17 میلادی، روزنامه ایران
روزنامه شهروند
سفرنامه پولاک "ایران و ایرانیان"، نوشته یاکوب ادوارد پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری
ده سفرنامه؛ سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران، نوشته کروسینکی و ترجمه مهراب امیری
سفرنامه شاردن، ترجمه اقبا ل یغمایی
سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه شعاعالدین شفا