- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... شهید مطهری درباره معنای هجرت در اسلام فرموده اند:
«اسلام هجرت را در زندگی انسانها یک اصل میداند. هجرت یعنی احیا و پرورش شخصیت انسان، مبارزه با یکی از اساسیترین عوامل زبونی و اسارت انسان. ای انسان! اسیر محیطی که در آن متولد شدهای نباش، اسیر خشت و گل نباش. انسان باید برای خود این مقدار آزادی و حریت و استقلال قائل باشد که نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل کند و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی باشد که محیط به او تحمیل کرده است.
«الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ» مهاجر کسی است که بتواند از سیئات، بدیها، پلیدیها، زشتیها و صفات بد جدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتیهایی که بر انسان احاطه پیدا کرده، آزاد کردن خود از پلیدیهایی که بر انسان احاطه پیدا کرده است.»
برگرفته از کتاب «آزادی معنوی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یک ناخدای جوان تحصیل کرده و یک خدمه پیر بی سواد در یک کشتی با هم کار می کردند. پیرمرد هر شب به کابین ناخدا می رفت و به حرف های او گوش می داد. یک روز ناخدا از پیرمرد پرسید: «آیا درس زمین شناسی خوانده ای؟» پیرمرد گفت: «نه» ناخدا گفت: «پس تو یک چهارم عمر خود را از دست داده ای.» پیرمرد خداحافظی کرد و در حالی که به اتاق خود می رفت با خودش به این فکر می کرد که ناخدا فرد تحصیل کرده ای است و حتماً چیزی که درباره آن صحبت می کند، واقعی است. پس من یک چهارم عمرم را از دست داده ام.
شب بعد ناخدا از او پرسید: «درباره علم هواشناسی چیزی می دانی؟» پیرمرد گفت: «نه» ناخدا گفت: «پس تو نیمی از عمر خود را از دست داده ای.» پیرمرد ناراحت شد و دوباره با همان افکار به اتاقش برگشت. شب بعد باز ناخدا از او پرسید: «آیا درباره علم دریاشناسی چیزی می دانی؟» پیرمرد گفت: «نه» و ناخدا گفت: «پس تو سه چهارم عمر خود را از دست داده ای.» پیرمرد آن شب را نیز ناراحت به اتاق خود برگشت.
ولی صبح زود به سراغ کابین ناخدا رفت و از او پرسید: «درباره علم شناشناسی چیزی می دانی؟» ناخدا گفت: «نه! شناشناسی چیست دیگر؟!» پیرمرد گفت: «پس تو تمام عمر خود را از دست داده ای... چون کشتی به یک صخره برخورد کرده و در حال غرق شدن است. خداحافظ!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک میگوید
دل،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی!
حسین منزوی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
پیامک بقیه رو با ما حساب نکن!
سلام. چند تا پیامک جالب انتخاب شده بخونین با جوابش. فعلا!
* ۱۴۶...۰۹۳۷۰: زمان حل خفن استریپ 201: 12ساعت!
- رجزخونی ها رو بخونیم یا ۱۲ساعتو؟
۸۴۵...۰۹۳۸۸: چندوقته دیگه خفن استریپ بهم نمیچسبه!
- پیشنهاد: از چسب استفاده کنین!
۷۳۴...۰۹۱۵۴: خفن جان. اول که اون «مذکندو» بود، نه «مذموم»! دوم خداییش از هر صد تا مخاطب چند تاشون مىدونن که چنین کلمه اى توی فارسى داریم که سوژه کردیش!
- اولا که جنس کندو از مومه! ثانیا من آمار نگرفتم. شما بگیر به ما هم بگو!
۴۶۵...۰۹۳۹۷: یک کم به پیشنهاد دوستان در باره جایزه دادن فکر کنین.به خاطر 50هزار تومن تا حالا 100هزار تومن پیامک دادم.
- چک کردم! ۱۲۴تا پیامک فرستادی کلا! یا نرخ دستت نیست یا پیامکایی رو که به بقیه فرستادی با ما حساب کردی!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
برای هر زندانی از بند رستهای روزی فرا میرسد که وقتی به دوران اسارت خود مینگرد و تجارب اردوگاهی را زیر و رو میکند، باور نخواهد کرد که چنان روزگار دشواری را تحمل و سپری کرده است. همچنان که سرانجام روز آزادیاش فرا رسید و همه چیز در نظرش چون رویای زیبایی بود، روزی هم فرا خواهد رسید که تجربههای اردوگاهیاش چون کابوس رنج اش خواهد داد.
برگرفته از کتاب «انسان در جست و جوی معنا» اثر ویکتور فرانکل
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زندگی جریان دارد ... برگزاری جشن تولد در چادرهای زلزله زدگان
* تو کوچه یه گربه دیدم زل زده بود تو چشم هام. منم همین جوری نگاهش کردم تا از رو بره. یه دفعه برگشت گفت داداش اگه نمی خوای صدام کنی و فیلم بگیری ما بریم به کار و زندگی مون برسیم؟!
* یه قانونی هم مامان ها دارن که میگه: هر غذایی که فعلا تو خونه موجوده بیشترین ارزش غذایی رو داره و اگه نخوریش دیگه بزرگ نمی شی!
* اولین ضربه روحی ام رو زمانی خوردم که برای خونه بوفه خریدیم، به جای چیپس و پفک و بستنی توش ظرف چیدن!
* اون رفیق ام که من رو تو تمام شبکه های اجتماعی بلاک کرده، دیشب تو خیابون دیدم، دیگه خیلی تو نقش اش فرو رفته بود، سلام هم نکرد!
* سر و ته تمام روش های مجاز و علمیِ لاغری اینه: کمتر بخور، بیشتر ورزش کن. که من با هر دوتاش مشکل دارم!
* ما مردها رنگ ها رو تشخیص می دیم، ولی اسم هاشون رو بلد نیستیم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ما پیشِ شما شکست خوردیم
از آب و هوا شکست خوردیم
در خشکی و آب و آسمان ها
کلاً همه جا شکست خوردیم
ما نیز شبیهِ کلِّ دنیا
از بارسلونا شکست خوردیم
ما از پدر و برادر خویش
هنگام غذا شکست خوردیم
بیماریِ ما گذشت؛ اما
از پولِ دوا شکست خوردیم
با ظاهر و باطنی برابر
از اهلِ ریا شکست خوردیم
با حقه گرفت پولِ ما را
راحت ز گدا شکست خوردیم
رفتیم تمام عمرمان را
از: دغدغه، تا: شکست خوردیم
کردیم تتو دوباره دیشب
بر قوزکِ پا: « شکست خوردیم»
امیرحسین خوش حال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مادر: «امروز مدرسه چطور بود پسرم؟»آدام: «خیلی عالی بود مامان. ما امروز آزمایشگاه داشتیم. تازه یه انفجار هم انجام دادیم که خیلی کیف داد!»
مادر: «وای... مدرسه تون چه آزمایش های عجیب و غریب و خطرناکی بهتون میده! خب حالا فردا قراره چی کار کنید تو مدرسه؟»آدام: «کدوم مدرسه مامان؟!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تغییر رنگ چشم در 20 ثانیه!
آدیتی سنترال- جراحی با لیزر می تواند رنگ چشمان شما را در مدت 20 ثانیه تغییر دهد. تنها 17 درصد مردم دنیا چشمانی به رنگ آبی دارند و بقیه اگر چشمان آبی بخواهند باید از لنز رنگی استفاده کنند. اما حالا دانشمندان راهی پیدا کرده اند که می توانند رنگ چشم ها را در مدت 20 ثانیه به آبی تغییر دهند. کار این لیزر از بین بردن رنگدانه های چشم و پوست است که در این مدت طرفداران زیادی پیدا کرده است.
سه تولد در یک روز!
آسوشیتدپرس- خانواده ای در نیوجرسی مشکلی برای به یادآوردن تاریخ تولد یکدیگر ندارند! نوزاد این خانواده در 19 نوامبر و روز تولد مادر و مادربزرگش به دنیا آمد! مادربزرگ و مادر این کودک امیدوار بودند چنین اتفاقی بیفتد ولی بعید بود با توجه به تاریخ زایمان مادر، این اتفاق رخ دهد. ولی به دلیل زایمان پیش از موعد مادر و فشار خونش، خانواده به آرزوی شان رسیدند! این کودک که چند هفته زودتر به دنیا آمده است، درست در جشن تولد 31 سالگی مادرش و 67 سالگی مادربزرگش پا به دنیا گذاشت!
قارچ غول پیکر با مساحت 2 هکتار!
آدیتی سنترال- در کوه های ایالت اورگان در کانادا، عجیب ترین و قدیمی ترین موجود شناخته شده جهان وجود دارد. قارچی با وسعت دو هکتار از 2400 سال پیش در این منطقه زندگی می کند. این قارچ از طریق ریشه های جنگلی که در آن واقع است تمام مواد غذایی را به سمت خود می کشد، بنابراین نه تنها بزرگ ترین موجود کره زمین است، بلکه مرگبارترین موجود هم هست! تکثیر این قارچ روی تنه درختان به راحتی صورت می گیرد و به همین دلیل رشد آن متوقف نمی شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نشنال جئوگرافی- دریاچه مصنوعی در حاشیه دبی برای کمک به حفظ حیات وحش
سیدنی مورنینگ- برگزاری جشنواره طناب بازی روی دره پارک کنیون لندز، ایالات متحده
تلگراف- امتحانات ابتدایی با حضور 500 دانش آموز، چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با آقام اینا خانه آقای دکتر، یعنی خُسُرم دعوت بودم. هر چند شب یَگ بار همهمان جمع مِرِم خانه یکی. به یاد قدیمترها که فامیل هم ره بیشتر مدیدن و از حال هم باخبر مِرفتن. نه مثل حالا که برار اسم بچههای خواهرشه نِمدنِه. آقام و آقای دکتر سرشان به تلویزیون گرم بود و از فرار داعش تا کمک یانگوم به زلزله زدهها ره تحلیل مِکردَن. خانمها هم که مثل همیشه بندههای خدا تو آشپزخانه سرشان گرم بود، به قول خانم بزرگم «عروس خوشبخت، گوشه مطبخ»! بعد از شام خانم دکتر گفت: «کمال جان چه خبر از شرکتتون؟» گفتُم: «خدا ره شکر، در همی حد که خرج خانه ره دربیارِم هست!» مادرُم پشت بندش گفت: «یعنی فقط در همی حد؟ خدا مرگُم نده...» و شِلپی زد رو پاش! کاملیا خانم گفت: «به هرحال الان رکوده و پروژهها خرابه.» غلط نکنُم مشغول اجرایی کردن نقشهشان بودن که تو آشپزخانه کیشیده بودن!
گفتُم: «خدا رِه شکر که به کسی بدهکار نیستِم و یَگ لقمه نون و پنیر درمیِه، بقیهاش هم توکل بر خدا. هموجور که بقیه زندگی مُکنَن، مایم زندگی مُکنِم.» خانم دکتر فوری تو هوا زد: «ولی به هرحال زندگی خرج داره و جالب نیست مهندسی مثل شما بیکار باشه و در حد یک لقمه نون دربیاره!» اوه اوه! وقتش بود بیرودرواسی حرفُمه بزنُم. گفتُم: «مو فقط همی کاره بلدُم و خوشبختانه راههای تُخل پُخل تو ای کار ره یاد نِدرُم. باید صبر کنِم تا بازار راه بیفته.» کاملیاخانم گفت: «البته میشه به کار دوم هم فکر کرد...» پریدُم وسط حرف عیال و گفتُم: «کاملیاجان از شما بعیده! شما اگه کم و کسری تو خانه درن به خودُم بگِن. درست نیست که جلوی بقیه ای حرفا زده بشه!» خانم دکتر گفت: «ما که غریبه نیستیم، چند وقته میبینیم تو خودتی و سرت خلوته، همهمون ناراحت میشیم خب.» یَگ دفگی آقای دکتر گفت: «این حرفا چیه؟ چرا بچه رو ناراحت میکنین؟ کار بالا و پایین داره، بگیر نگیر داره، قرار نیست که همیشه باب دل ما باشه.» آقام که داشت سیب پوست مِکند گفت: «اصلا مرد باید تو سختی بیفته تا قدر آسونی ره بدنه». خیلی جدی گفتُم: «البته به فکر کار دوم و سوم هم هستُم. قراره عصرها از ای تاکسیهای اینترنتی باشُم و شبها هم برُم تو کارگاه نگهبانی بدُم.» آب نارنگی پرید تو گلوی خانم دکتر و اخمهای کاملیاخانم رفت تو هم و گفت: «من که از وضع موجود راضیام، هیچ مشکلی هم ندارم.» بقیه هم بحث ره عوض کردن و میوه تعارف زدن. البته مو با کاملیاخانم هنوز حرف داشتُم که به موقعش بهش مُگُم!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* خراسان عزیزم، خیلی دوست ات دارم ها، ولی حرف های خوانندگانت شده همش غرغر، یعنی یکی نیست حرف قشنگ بزنه؟ بابا دنیا خیلی زیباست، بستگی داره ما چه جوری بهش نگاه کنیم.
* زندگی سلام درباره جراحی و آرایش زنان، موضوع خوبی بود. کاش به این نکته هم اشاره می کردین که علاقه آقایان به عمل زیبایی هم به اندازه خانم ها شده است!
* قسمت سوتی ها خیلی خوبه، چطور ما هم سوتی هامون رو براتون بفرستیم؟
ما و شما: سوتی های بامزه تون رو در تلگرام به شماره 09215203915 بفرستید.
* کاریکاتور هومن سیدی خیلی شبیه خودش بود، دلم خواست دوباره سریالش رو ببینم!
* ممنون از آقای محمدپور که در قالب گزارش های مریخی، به نکات خوبی اشاره می کند. سمیه مقدم
* بیستون بر سر راه است مبادازشیرین / سخنی گفته و غمگین دل فرهاد کنید. زنده باد مردم و مسئولان، قهرمانان ملی و...که با همدلی تا آن جا که ممکن بود غم از دست دادن عزیزان را از فرهادهای زلزله کرمانشاه گرفتند.
* زندگی خیلی زیباست. قدرش رو بدونید. زندگی آدم دست خودشه. می تونه اون رو زیبا کنه یا پر از غصه. بیایم قدر همدیگه رو بدونیم. مهدی کلمات
* تشکر می کنم از همه دکترهایی که به مریض ها روحیه می دهند. مهدی
* فقط وانمود می کنم که خوبم. چون بد بودنم برای هیچ کس مهم نیست. مسعود مجنونپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.