فرانس پرس- بازی کودکان کامبوجی با کبوترهای پارکی در پنوم پن
گاردین- حرکات نمایشی اسکی باز روی برف، سوئیس
تلگراف- ساخت اژدهایی با بیش از 50 هزار نعل اسب در عرض 12 سال توسط هنرمندی در انگلستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اعتراض به سبک مرد مالزیایی
آدیتی سنترال- یک مرد مالزیایی در اعتراض به آن چه ادعا می کند اخراج ناعادلانه است، با چسب دستانش را روی زمین محل کارش چسبانده است! او همزمان از دو شرکت پتروشیمی که در آن ها کار می کرده اخراج شده و در اعتراض به این کار با چسب دستانش را روی زمین ورودی محل کارش چسبانده است و همسرش به او غذا می دهد. این مرد می گوید بعد از 17 سال کار و تلاش این مزد زحمات او نبوده است.
روش قرون وسطایی برای پیدا کردن آب
آدیتی سنترال- 10 شرکت از دوازده شرکت بزرگ آب و فاضلاب در انگلستان، به تازگی اعتراف کرده اند که هنوز هم از روش قرون وسطایی برای پیدا کردن منابع آب های زیرزمینی و یا لوله های آب استفاده می کنند! آن ها ادعا می کنند میله هایی که یکی از جنس مس و دیگری از جنس نقره است و به صورت خارق العاده به سمت آب جاذبه دارند و خم می شوند، بهترین و تنهاترین روش آن ها برای یافتن آب در زیر زمین است!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من یک مریخی هستم که به زمین آمدهام. ما آن جا سردمان بود و تصمیم گرفتیم وضعیت زمین و زمینیها را برای سکونت بررسی کنیم. گزارشهای دنباله دار من در این ماموریت را این جا میخوانید. جمعهای که گذشت، روز عجیبی بود. به قول بهنام این روز جمعه سیاه نام گذاری شده بود. البته این که چرا نامش را سیاه گذاشته بودند برایم سوال بود اما گویا در این روز، فروشگاهها، اجناس شان را با تخفیفهای زیاد به فروش میرسانند. به نظر میرسد به این دلیل سیاه گفته میشود که فروشندهها آتش میزنند به مالشان و سیاه میشوند. البته آن چیزی که در عمل دیدم سیاه شدن مشتریها بود.
این روز این جوری بود که در ساعتهای مشخصی اجناس خاصی اعلام میشدند و همه پای رایانه بودند تا از بقیه سریعتر آن را بخرند. مثلا اولین محصولی که آمد، یک دست پارچ و لیوان بود که من و بهنام از آن نفری هفت دست خریدیم و ظهر آن روز هفت دست پارچ و لیوان داشتیم، شام و ناهار هیچی. بعد تبدیل توالت فرنگی روی سایت آمد و اطلس خانم، همهشان را یک جا خرید. خب با توجه به سن و سال اطلس خانم، خرید خوب و کاربردی به نظر میرسید فقط من نمیدانم 16 تا تبدیل توالت به چه درد اطلس خانم میخورد. خودش که میگوید رنگهای مختلفش را برداشته و تنوعش لازم است.
اما شکار بعدی نصیب بابای ناهید شد و او آب کرفس گیریهای برقی را روی هوا زد. در ادامه این بهنام بود که سرعت را چاشنی کارش کرد و تمام مچ بندهای شمارنده تعداد دورهای جویدن لقمه در دهان را از آن خود کرد. خلاصه اوضاع جوری بود که هر محصول سی ثانیه هم روی زمین نمیماند! حالا امروز که تب همهمان خوابیده و چند روز گذشته، هر چه فکر میکنم نمیدانم آروغ زن برقی بچه را که خریدهام، دقیقا کجای دلم بگذارم؟ تقصیر بهنام است که کلا تئوریاش «مفت باشد کوفت باشد» است. یعنی اگر شما کتک را هم با این زمینیها با تخفیف حساب کنی همه مشتری میشوند!
با تشکر، مامور سیاه روز شما، بهرام625 / پایان گزارش هفدهم
محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پزشک: «متاسفم که مجبورم این رو بهتون بگم... اما بیماری شما به شدت خطرناک و پیشرفته است... و شما فقط حدود 10...»
بیمار وسط حرف دکتر پرید و پرسید: «10 چی؟ 10 هفته؟ 10 ماه؟»
پزشک سری تکان داد و گفت: «متاسفم الان دیگه شد 9!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
علامه حسن زاده آملی درباره تواضع در رفتار می فرمایند:
«تواضع و فروتنی از سجایای برگزیده مردان خداست و اصولا تا تواضع و فروتنی نباشد، انسان شایسته رسیدن به هیچ مقام معنوی نخواهد بود. چرا که عزت و رفعت مقام انسان به دست خداست و این فرموده نورانی معصوم است که: «آن که به خاطر خداوند در مقابل بندگان خدا متواضع باشد، خداوند مقامی رفیع به او اعطا خواهد کرد.»
برگرفته از «فضائل و سیره چهارده معصوم(ع) در آثار علامه حسن زاده»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جوانی تعریف می کرد با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. با دلخوری از هم جدا شدیم. در دانشگاه اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود. تلفنم را از جیب در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در پیام نوشتم: «شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرم تر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟»به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در هال منتظر من است و اشک در چشمانش حلقه زده است. جلو رفتم و خم شدم. پدرم شانه ام را گرفت، بلندم کرد و گفت: «اجازه نمی دهم پایم را ببوسی. ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام دادهام. وقتی کوچک بودی مدام کف و پشت پای تو را می بوسیدم...»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شخص خردمندی در کوهستان سفر می کرد که سنگ گران قیمتی را در جوی آبی پیدا کرد. روز بعد به مسافری رسید که گرسنه بود. آن خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتی را در کیف آن شخص دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به وی بدهد. آن خردمند هم بی درنگ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار شادمان شد و به راه افتاد. از این که شانس به او روی آورده بود، از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. مرد می دانست که جواهر به قدری باارزش است که تا آخر عمر می تواند راحت زندگی کند.ولی چند روز بعد، مرد مسافر از همان راهی که آمده بود برگشت تا هرچه زودتر پیر دانا را پیدا کند. سرانجام هنگامی که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت: «خیلی فکر کردم. می دانم این سنگ چقدر باارزش است، اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزی ارزشمندتر از آن به من بدهی.» پیر پرسید: چه چیزی می خواهی؟ مرد پاسخ داد: «اگر می توانی، آن محبتی را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشی!» برگرفته از خبرآنلاین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* با ریاضیات ضعیفش به حساب همه می رسید.
* برای برداشتن کلاه مان، دست به سرمان می کنند.
* در «نسیه» بازار وعده ها، انسانیت «نقد» شد!
* بی آبی، خیلی برای مان آب می خورد.
* در ماراتن تورم، همه باید به «خط فقر» برسند.
* کارتن خواب شب ها کارتن پهن می کند و روزها کارتن «جمع» می کند.
رضا وارسته
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دوست بدارید
و بگذارید که دوست داشته شوید
آدم بدونِ این بساط ها
زندگی از گلویَش
پایین
نمی رود
مریم قهرمانلو
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* نظر تماشاچیان هر تئاتری رو بخونی یه نفر هست که بعد از مدتها یه تئاتر خوب دیده!
* سریال های ایرانی این جوریه که قسمت آخر می بینن پشت صحنه خیلی خوش گذشته بهشون، میگن تهش رو باز بذاریم، بعد از یه استراحت کوتاه همین گروه جمع بشیم فصل دوم رو بسازیم!
* نه به اون همه تسلیت گفتن و عکس غمبار گذاشتن، نه به این بیخیالی از سرمای هوا برای زلزله زده ها!
* مخترع پیتزا اگه می دونست یه روزی پیتزای سبزیجات اختراع می شه هیچ وقت پیتزا رو اختراع نمی کرد!
* قدیما یه فصلی بود بین تابستون و زمستون که توش ژاکت می پوشیدن. خیلی باحال بود!
* یه بار هم رفتیم باغ وحش، بابام من رو جای پول بلیت گرو گذاشت. درسته باغ وحش رو ندیدم ولی عوضش فهمیدم قفس میمون ها از اتاق من تمیزتره!
* از بس سریال جومونگ رو پخش کردن دیگه نیازی به دوبله نیست، خود بازیگرها فارسی حرف می زنن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. با این که عکس این مسابقه بانمک بود و استقبال خوبی هم شده بود، ولی متاسفانه نمک پاسخ هاتون کم بود! در ضمن همون طور که دفعه قبل گفتیم، پیامک های بدون اسم رو هم دیگه چاپ نمی کنیم، چون واقعا جا کم داریم. به هرحال دمتون گرم و خواهش می کنیم جمله هایی بنویسین که هم بانمک باشه و هم امکان چاپش رو داشته باشیم. خوش باشین و این هم پاسخ ها:
* وقتی صدای صاحبخونه رو توی راه پله ها می شنوی و نزدیک تر شدن این صدا با انحراف چشم های همسرت رابطه عکس داره! هورمز کاشف حقیقی
* وقتی صبح کله سحر ساعت کوک کردی که بیدار شی و از گیجی زیاد غرب و شرق ات رو گم کردی، حیرون موندی که کی هستی؟ این جا کجاست؟ بهزاد میرسعیدی
* وقتی به عنوان آنالیزور فوتبال مشغول به کار هستی و بازی هم پخش زنده است!
هورمز کاشف حقیقی
* وقتی موقع ناهارت شده اما مگس هم پر نمی زنه توی هوا تا تشریف بیاره توی دهن وامونده ات! مینو اسعدی
* وقتی در حال اسکی کردن یه زرافه جلوت سبز می شه و نمی دونی به راه نگاه کنی یا به زرافه! رضا حسین زاده
* وقتی داری «کانتر» بازی می کنی. مجتبی مهجور
* وقتی می بینی یکی مثل خودت روبه روته اما پایینش نوشته MADE IN CHINA !
محمد قزلقارشی، جوین
* وقتی عیال گفته تو شهربازی چشم از بچه ها برنداری و بچه ها هم سوار الاکلنگ شدن!
رضا حسین زاده
* وقتی با آق کمال می خواهد عکس سلفی بگیرد! محمدرضا صدفیان
* وقتی با دو تا بچه هات وارد هایپر مارکت می شی! الیاس فدیشه ای
* وقتی به جومونگ خبر دادن سوسانو عروس شده... اگر دقت کرده باشین ، هم شاخ در آورده ،هم شمشیرش دستشه! محسن امامی
* وقتی با موتورسیکلت تو خط ویژه اتوبوس یا پیاده رو در حرکتی و یهو چشمت به دوربین ثبت تخلف میفته! رضا حسین زاده
* وقتی شب خواستگاری یه چشمت به گل قالیه و یه چشمت به سینی چای عروس خانم.
میثم رشیدیان
* وقتی که با خودت فکر می کنی ناهار ماکارونی دارین ولی در رو که باز می کنی می بینی قیمه بار گذاشتن! فرهاد دوست علی
* وقتی که جلوی آینه عینکم رو برمی دارم! جواد طهان
* وقتی یکی از همکلاسی های قدیمی تنبل کلاس تون رو می بینی که با پورشه از کنارت رد میشه! محمد عمرانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هنوز یک روز از ارائه نظر ما درباره مزایای گران کردن نان نگذشته بود که گویا وزیر راه بعد از خواندن آن یادداشت، بلافاصله آن راهکارها را سرلوحه کار خود قرار داده و از پیشنهادهای ما استفاده کرده است. هرچند نامی از ما نبرده ولی همین که حدس میزنیم آن را مطالعه کرده و به کار بسته است، برای ما افتخار بزرگی است. از کجا متوجه این موضوع مهم شدیم؟ از این خبر: وزیر راه در همایش بررسی ایمنی راهها در مجمع جهانی راه، یکی از دلایل افزایش حوادث و تلفات رانندگی را ارزان بودن هزینه سوخت دانسته و گفته: «تا زمانی که کشور ما دومین کشور دارای سوخت ارزان در دنیا باشد، حمل و نقل عمومی مزیت چندانی ندارد.» بفرمایید! از یک طرف نان را گران میکنند که ضایعاتش کم شود، از طرف دیگر میخواهند قیمت سوخت را بالا ببرند تا حوادث و تلفات رانندگی کم شود و مردم به استفاده از وسایل نقلیه عمومی مشتاق شوند. چقدر خوب میشد اگر بقیه مسئولان نیز همین روشهای پیشنهادی ما را به کار میبستند، بعد میدیدید چه تحولی در همه ارکان جامعه رخ میداد. حتی بدون نام بردن از ما!
مثلا وزیر بهداشت در سمینار راههای پیشگیری از بیماریهای فلان و درمان امراض بهمان، دستور میداد قیمت دارو 10برابر شود، هزینه بستری شدن در بیمارستان و حق ویزیت پزشکان هم 9 برابر شود، بیمهها هم کلا همه اقلام دارو و خدمات را حذف کنند و فقط خسارت شخص ثالث و بدنه بدهند. این طوری جلوی ابتلا به بسیاری از بیماریها گرفته و کلا درد و مرض در بین مردم ریشهکن میشد! یا دست اندرکاران مسکن قیمت تمام شده مسکن و مصالح و زمین و... را آنقدر بالا ببرند که هیچکس توان ساخت و ساز حتی یک قوطی کبریت را نداشته باشد و همه مجبور شوند در چادر زندگی کنند. در این صورت هنگام بروز زلزله، دیگر هیچ خانهای خراب نمی شد و شهروندان قبل از فاجعه، در همان چادرهایی که قرار است بعد از زلزله زندگی کنند، ساکن می شدند!
یا اصلا چرا راه دور برویم. یکی از بهترین راهکارهای پیشنهادی ما برای رفع مشکل مطالعه نکردن مردم این است که مسئولان قیمت کتاب، یارانه کاغذ و چاپ و نشر و هرچه به مطالعه مربوط میشود را بردارند و هزینهها را چند برابر (این یکی بسته به میل خود مسئولان است و ما عدد دقیقی نمیدهیم) کنند. این طوری دیگر نه کتابی در کشور چاپ میشود و نه روزنامه و نشریهای و به راحتی مشکل کمبود سرانه مطالعه هم از ریشه حل میشود! در انتها باز هم آمادگی خود را برای رفع مشکلات و معضلات به صورت فوری و فوتی و بااجازه بدون ذکر منبع، اعلام میکنیم.
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شماره پیامک: 2000999
* قبل از این که زنده یاد شوید از شهدای زنده هم یادی بکنید.
* قدیمی ها خیلی پرصبر و حوصله بودن. خوب شد من جای نوجوانی نبودم که در آن حکایت سقراط سرش را زیر آب کرد!
* خانم ژاپنی که روستای عروسکی ساخته، خیلی هنرمنده که تونسته از بین اون همه آدم شبیه هم، چهره های متفاوت دربیاره!
* دیکته زندگی مان پر از غلط است. ولی نگران نباش، خودش گفته قبل از نمره دادن اگر پشیمان شوی غلط هایت را پاک می کند. احمد آقا اوغلی، قوچان
* آقای امیر حسینخوشحال، شکست مقدمه پیروزی است.
* عجایب ژاپن واقعا جالب و بعضی ها خیلی عجیب و باور نکردنی بود. یونس ترکمن
* آقا مجید که پیام برای همسرت دادی، شاعر کی بودی تو؟ خانمت باید تا آخر عمر عاشقت بمونه با این وصف لطیف و دلنشینی که کردی!
* آسیه جان، ممنون از بودنت در زندگی من و بچه ها. همسرت محمد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.