- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
علامه جعفری درباره هدف داشتن و متعهد بودن انسان در زندگی می فرمایند:
«اغلب انسان ها به دلیل نبود محاسبه در تمایلات و خواسته های خود، در دام های پولادین زندگی می کنند و با تمام ساده لوحی یا ریاکاری، نامش را زندگی آزادانه می گذارند. ایده آل زندگی عبارت است از: آبیاری و شکوفا کردن آرمان های زندگی گذران از چشمه سار حیات تکاملی، انسان و جهان را در خود یافتن و به ثمر رساندن شخصیت انسانی در حرکت به سوی ابدیت.
بشر با همه داد و فریادهایی که درباره پیشرفت و تکامل به راه انداخته، هنوز نتوانسته است خود را از زندان خودخواهی نجات بدهد. اساسیترین عامل شکست انسانیت در دوران ما، به شوخی گرفتن و بیاعتنایی به موضوع تعهد است. انسان منهای تعهد یعنی هیچ و پوچ.»
تبیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمد علی ندائی- یکی از راه های محرمیت، شیرخوردن کودک از زن است که در اصطلاح فقهی به آن «رضاع» می گویند. سوالی که در این جا مطرح می شود آن است که اگر زنی نه از طریق فرزندآوری صاحب شیر شود، بلکه با قرص خوردن شیردار شود، آیا چنین شیری هم موجب محرمیت است یا نه؟ حضرت آیت ا... سیستانی در استفتایی این گونه شیر را موجب محرمیت ندانسته اند.
پرسش: اگر زن و شوهری نوزادی را به فرزندی خود قبول کنند و زن قرص های ویژه ای بخورد تا شیر در سینه او تولید شود و از آن شیر، آن نوزاد تغذیه کند، آیا نوزاد به آن زن و شوهر محرم می شود یا خیر؟
پاسخ: محرم نمی شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این مثل در مواردی به کار میرود که فردی به سرعت و به شدت خشمگین شود، اما ریشه این مثل به آهنگریهای قدیم برمیگردد. آن وقتها کوره آهنگری برای جداکردن آهن از سنگ گداخته آهن به کار میرفت. برای گداختن سنگ آهن، قاعده این است که درجه حرارت کوره آهنگری را به تدریج بالا میبرند تا آهن سرد به آرامی داغ شود. دلیل این کار هم این است که اگر بعضی از انواع سنگهای آهن را در معرض حرارت شدید و ناگهانی قرار دهند، با صدای مهیبی منفجر و از کوره به بیرون پرتاب میشوند یا اصطلاحاً از کوره درمیروند. افراد عصبی مزاج هم اگر در معرض حوادث قرار بگیرند، آتش خشمشان چنان زبانه میکشد که مانند همان آهن گداخته از کوره اعتدال خارج میشود.
برگرفته از «ریشههای تاریخی امثال و حکم»گردآوری مهدی پرتوی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
او نیامده بود
که فقط از دل ما رد بشود...
آمده بود
آبادی را ویران کند
که تا به ابد بر این ویرانه
نامی، یادی، خاطراتی
باقی بماند...
علی رجبی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
«چلوکَ» بود با «b»!
سلام.چندپیامک داریم باجواب. فعلا!
* ۷۹۲...09152: گَهی متوسط هستی و گَهی آسان می شوی خفنک/ حسین
- لطف شما رجزخوان ها مستدام !
* ۱۹۱...۰۹۱۵۹: خفن جان سلام .
با مسابقه ۲۰۶ ثابت کردی اگه بخوای خیلی راحت میتونی همه رو ناک اوت کنی . منم با این همه سابقه نتونستم از عهده اش بربیام . جریمه اش هم از دست دادن یک دور بازی بود . نه؟!
- گاهی باید یه حالی از مخاطبایی که زیاد رجز می خونن گرفت به هر حال!
* ۵۷۳...09157: چلو کبابی.بینا.مدال آوران / واسه تصویر اول یه چیزی مثل(ط) گذاشته بودی ولی ما که هرچی گشتیم کلمه معنادار دیگه ای نیافتیم.یه جورایی داری جاده خاکی میزنی ها داش خفن!
- شما که جواب رو درست فرستادین! ولی بازم دلیلش رو متوجه نشدین؟! «چلوکَ» بود با «b» که شد چلوکبابی.
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
برعکس برادرش که از زیرزمین می ترسید و از آن جا فرار می کرد، عاشق بازی کردن در زیرزمین و رفتن به هر بهانه ای برای آوردن وسایل از آن جا بود. خانه قدیمی بود و در زیرزمین وسایل پیرزن صاحبخانه که فوت کرده بود قرار داشت تا تکلیف ورثه روشن شود. همین باعث شده بود پدر و مادرش تعجب کنند یک دختربچه چرا علاقه دارد هی به زیرزمین تاریک و شلوغ خانه برود و ساعت ها آن جا بازی کند. فکر می کردند برای خراب کاری می رود، ولی هیچ اثری از به هم ریختگی وسایل زیرزمین نمی دیدند.
تا این که یک شب که عروسکش را بغل کرده بود و اصرار داشت برود از زیرزمین شیشه ترشی را بیاورد، پدرش هم آهسته پشت سرش رفت تا بفهمد چه چیزی در آن جا دخترک را این قدر مجذوب خودش کرده. پدر یواشکی می دید که دختر در را باز کرد، چراغ را روشن کرد و از پله ها پایین رفت. پدر از لای نرده ها دید دختر زیرلب چیزی می گوید. پایین رفت و روی آخرین پله نشست. عروسکش را به سمت تاریکی گرفت. عروسک توی هوا معلق ماند. دخترک خندید.
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب گذشته یک مرد چینی به کافی شاپ آمد و کنار من نشست. چند دقیقه ای گذشت که با ترس و لرز ازش پرسیدم: «کونگ فو، کاراته، جودو، تکواندو، کیک بوکسینگ، جوجیتسو یا هنر رزمی دیگه ای بلدی؟»مرد با دلخوری گفت: «برای چی می پرسی؟ فقط واسه این که من یک چینی هستم و به قول شما نژادپرست ها چشم بادومی ام؟»با خوشحالی گفتم: «نه! چون تو بی اجازه لیوان نوشابه من رو برداشتی و گذاشتی جلوی خودت و من الان می خوام نوشیدنی ام رو ازت پس بگیرم!»
ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داداش همون فارسی نوشتی تخفیف کافیه، بیخیال خارجی نوشتن بشو!
* اگه میخوای مهمونت رو خوشحال کنی، رستوران دعوتش نکن، ببرش پمپ بنزین باکش رو پر کن!
* یک دوره زجر آوری هم بود ملت تو کلمات عدد میذاشتن. مثلا at3 به جای عطسه. خوشبختانه از اون بحران جون سالم به در بردیم!
* کاش حداقل قبر گرون نشه جنازه مون رو زمین نمونه!
* وقتی می گم بین خودمون بمونه یا می تونم بهت اعتماد کنم، فقط برای اینه که اگه روزی خواستی حرفم رو جایی بزنی یادت بیفته یه نفر بهت اعتماد کرد، خجالت بکشی!
* آدما دو دستهان، دسته خرابه هم همیشه دست ماست!
* بازم خدا رو شکر چای گرون نشد. اون جوری خودمون بیسوخت میشدیم!
* پیام داده: داداش بیا بیرون ببینمت. انگار زیر میز قایم شدم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آتش سوزی صد ساله!
آدیتی سنترال- یکی از معادن زغال سنگ «جهرند» در هندوستان که حدود صد کیلومتر مربع را در بر می گیرد، بیش از صدسال است که به طور مداوم می سوزد! این معادن از 1800 شروع به کار کرده اند و اولین گزارش آتش سوزی در سال 1916 ثبت شده است. مردم به این امید که آتش را بالاخره خاموش می کنند در معادن کار می کردند و عده زیادی تا کنون کشته شده اند، اما شعله های این آتش هنوز هم از صد سال پیش در این معدن باقی است و هر از چندی، قسمتی را به خاکستر تبدیل می کند.
خانه های حبابی
آدیتی سنترال- در سال 1984 در هلند، معماری تصمیم گرفت تا خانه های مسکونی به شکل خانه های آدم فضایی ها بسازد، اما او هرگز فکرش را هم نمی کرد که خانه هایش آن قدر راحت باشند که تا امروز دوام بیاورند. این خانه های عجیب و غریب به شکل دایره ساخته شده اند و دارای چندین پنجره در بالای خانه هستند. این خانه ها از طراحی خانه های حبابی که قرار بود در سال های نابودی زمین در فضا ساخته شود، الهام گرفته اند.
حرکت دیوانه وار برای شهرت
شین هوا- به نظر می رسد که این روزها مردم برای جلب توجه در شبکه های اجتماعی دست به هر کاری می زنند! «جیم سینگلر» 22 ساله از انگلستان به کمک دوستانش قصد داشت برای 15 دقیقه سرش را درون مایکروفر فرو ببرد، اما اتفاق وحشتناکی افتاد و دوستانش نتوانستند سر او را از مایکروفر نجات دهند. در نهایت با کم کردن حرارت این دستگاه بعد از یک ساعت و نیم به کمک نیروهای اورژانس و آتش نشانی این جوان نجات یافت.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نشنال جئوگرافیک- خرس قطبی، نشسته روی آخرین یخ های در حال ذوب شدن اقیانوس اطلس
فرانس پرس- مانور خنثی کردن تهدیدات تروریستی در استادیوم افتتاحیه و اختتامیه المپیک زمستانی2018، کره جنوبی
تلگراف- صخره نوردی بر روی آبشاری یخ زده، در سرمای بی سابقه انگلستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب تا رسیدُم خانه و هنوز کفش هامه درنیاورده بودُم، عیال با روی خوش آمد جلو و گفت: «خسته نباشی، صبر کن، نیا تو، تا همین سر کوچه بریم و برگردیم.» یعنی با ای لحنش اگه بعد از چهل و هشت ساعت ورپا واستادن تو کارگاه و زیر برف آجر نیمه بالا انداختن و بدون عاینک جوشکاری کردن، بعد که میام خانه ازم بخواد یَگ سر برِم تا کره ماه پیاده و برگردم، با کمال میل مُرُم. داشتُم پاشنه کش مِنداختُم پشت کفشُم که پرسیدُم: «مِخی کجا برم عزیزُم؟» در حالی که داشت بخاری ره کم مِکرد تا وقتی نیستِم الکی گاز حروم نره و چراغ های اضافه ره خاموش مِکرد، گفت: «تولد یاسمن دختر خاله ام فرداست، عصر دعوت مون کرد، بریم یه چیزی براش بخریم.» اِنا حالا خوب رفت! تولد هرکی بود با یَگ دسته گل یا اسپری، سر و تهش هم می آمد. ولی تولد ای یاسمن خانم با ای چیزا راه نمی افته.
اعصابُم خرد رفته بود و نزدیک بود شُلُپستی با پاشنه کش بزنُم تخت سرُم که آمد بیرون و گفت: «لازم نیست چیز گرونی بخریم. بریم یه شالی، چیزی بگیریم و برگردیم.» باز دوباره مو ره خراب مرامش کرد. الکی خالی بستُم که: «شال که بده، یَگ چیز گیرون تر بخرِم براشان.» گفت: «نه، دیر خبر داده، یک سر می ریم کادو رو می دیم و زود برمی گردیم.» اوه یادُم آمد! اینا از عید نوروز و سر دید و بازدیدها بین شان شکرآب رفته بود. چی خوب!
سوار رفتِم و گفت برم همی مغازه حاشیه خیابون یَگ چیزی سمبل کنم و برگردم. هرچی بالا و پایین کردُم دیدُم نِمشه، الان بهترین موقعه که ای دو تا ره با هم آشتی بدُم. گفتُم: «مِخی برِم او بوتیکه که تازه وا رفته؟» چشماش برق زد ولی گفت: «نه، اونجا گرونه. از همین مغازه یه چیز ارزونی می گیرم.» گفتُم: «آرزون که زشته، الان هم بهترین وقته که کدورتا ره بیریزن دور...» نفهمیدُم چی شد که ای جمله هم پشت بندش آمد به زبونُم: «بری شیرینی آشتی کنون، شما هم یَگ کادو مهمون مو، هرچی خواستی بخر» هم ای ره گفتُم، گل از گلش شکفت و گفت: «آخ قربون شوهر گلم برم من که می دونه چقدر دوست دارم این مغازه جدیده رو ببینم. بریم» اِنا حالا خوب رفت! لعنت به دهانی که بی موقع وا بره. ولی سیصد و پنجاه و هشت هزار تومن ارزش آشتی دادن دو تا دختر خاله ره داشت!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* آقکمال؛ به نظر تو چه سیبیلی به مو مخوره؛ هیتلری، چاپلینی، شاعباسی یا امیر شهلایی؟!
آق کمال: داداش مو شما ره ندیدم که نظر بدم. هرجور مخی سیبیل بذار!
* خدایا؛ ما را قانونمند کُن نه قارونمند!
* آق کمال داروی سرماخوردگی، آنتی هیستامین ها و مسکن ها هم از فهرست داروهای تحت بیمه خارج شد. در داروخانه شما چیز به درد بخوری که تحت بیمه باشه پیدا می شه؟
آق کمال: داروخانه که مال مو نیست، مال خُسُرومه، ولی علی الحساب شما شلغم و لیمو شیرین ره فراموش نکن، تا وقتی که اونایم گیرون نرفتن!
* به طور محسوسی کیفیت زندگی سلام خیلی خوب شده. از صفحه اول گرفته تا مشاوره و همشهری سلام و... تنوع، شکل و قیافه و کیفیت مطالب خیلی رشد کردن. بهتون تبریک می گم و امیدوارم این روند ادامه داشته باشه.
* همسر عزیزم از زحمات شبانه روزی ات برای من و فرزندانمان صمیمانه سپاسگزارم.سال های سال سایه ات بر سر ما باشد.ندا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.