- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مرحوم آیت ا... بهجت می فرمایند: «منظور از عالم، عالم با... و عالم دینی است، نه معمم. زیرا بین این دو نسبت عموم من وجه است. در هر امری از امور (دینی یا دنیایی) باید از خدا بخواهیم، که یا عالم باشیم یا متعلم یا محتاط، اگر عالم نیستیم یا متصل به عالم باشیم یا محتاط، وگرنه باید خاطر جمع باشیم که در شقاوت غرق خواهیم شد. اما اگر انسان عالم یا محتاط باشد رو به سعادت است و چنان چه بلایی به او برسد و حتی او را از دنیا ببرد، باز طوری نیست؛ زیرا بالاخره هر کسی به سببی از دنیا می رود و میمیرد و عمده، هلاکت و شقاوت ابدیه و اخروی است، نه نابودی دنیایی.»
کتاب در محضر آیت ا.... بهجت
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اواخر مهرماه سال 1367 بود و از آغاز کلاس های دبستان، یک ماهی می گذشت. آن روزها دست فروش های زیادی با خوردنی های رنگارنگ و با گاری و دوچرخه، جلوی در مدرسه می ایستادند و منتظر پایان وقت مدرسه می ماندند. در این میان، حسین همیشه مشتری پر و پا قرص بساط لواشک و قره قروت بود. پیرمرد همیشه می خندید و می خواند: «ترش و لذیذه قره قروت، خیلی عزیزه قره قروت». تا این که روزی از روزها، ناظم مدرسه هرگونه خرید از دست فروشان را برای بچه ها قدغن کرد. این تحریم، آب سردی بر پیکر حسین بود و غم فراق قره قروت و لواشک، سخت طاقت فرسا می نمود. اما فرمان ناظم، فرمان اول و آخر بود. روزها می گذشت و حسین، هر روز با دهانی آب افتاده و حسرتی کودکانه از کنار دوچرخه پیرمرد می گذشت. تا این که در یک روز جمعه که او با پدر راهی مهمانی بود، چشمش به بساط قره قروت و لواشک پیرمرد خیره ماند. آن روز با علم به این که جمعه است و از ناظم هم خبری نیست، قدر یک کف دست لواشک و کمی قره قروت خرید و با پدر داخل تاکسی نشست. مسیر طولانی، فرصت خوبی بود تا حسین طبق عادت، قره قروت را روی لواشک بمالد و ساندویچ همیشگی را درست کند. اما از بد روزگار ناگهان تاکسی ایستاد و مسافر دیگری درست کنار او نشست و گفت: «مستقیم». لحن صدا، حسین را به خود آورد و ناباورانه نگاهش روی صورت همیشه جدی و سخت گیر ناظم مدرسه خیره ماند!
حسین جعفری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می آیی در «وا» می شود...
می روی در «بسته» می شود...
می بینی حتی «در» هم
«وابسته» می شود!
حسین پناهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
این نهال ملال آور و خروجی اش!
سلام.بازم چندپیامک داریم باجواب.
* ۳۷۳...۰۹۱۵۳: خفن جان سلام.بالای صدتا جواب درست فرستادم دستکم هزینه اش رو برام واریزکن! حیاتیه برام! ممنونتم.هرچی هم می تونی سختش کن، سخت سخت که یک ربع وقت بگیره.دمت گرم.
- مخلص شما مخاطب وفادارم هستیم ولی روال ما این چیزا نیست آخه!
* ۷۷۶...۰۹۱۵۵: سلام. خفن جان میشه برنده هرنوبت قرعه کشی رواعلام کنی که انگیزه مون بیشتربشه؟هرچند همین طوری هم عزیزی.
- برنده رو که می شه هر نوبت اعلام کرد ولی می ترسم اینطوری صبرتون تا واریز جایزه کم بشه. نمیشه؟!
* ۷۲۷...۰۹۱۵۷: «نهال»ی که کاشتید اوایل خوب میوه می داد الان «ملال آور» شده و تنها «خروجی»اش ازجیب ماست!
- سلیقه تون برای اعلام سه کلمه پاسخ، عالی بود. تبریک می گم. فعلا!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خانه خریدن جوری است که خودت فکر میکنی داری هت تریک میکنی اما در واقع خودت هت تریک میشوی . مرد و زن هم ندارد. یعنی بانک و صاحبخانه و بنگاهی در قالب یک تیم به تو و همسرت گل میزنند. دفاع را اتوبوسی هم بچینی باز هم دروازه ات باز میشود، بعد از آن هم هرچقدر بخواهی تمارض کنی تا در محوطه جریمه بانک پنالتی بگیری، باز هم فایده ندارد. تو ماندی و کولهباری از قسط. بهخودت می آیی میبینی «همه رفتند، کسی دور و برت نیست، چنین بیکس شدن در باورت نیست.»آدم تا وقتی خانه نخریده احساس جوان تازه از سربازی برگشته بیکاری را دارد که فکر میکند روی هر دختری دست بگذارد برای ازدواج، به او نه نمیگوید و این خودش است که قصد ازدواج ندارد. اما وقتی اولین خواستگاری را میرود میبیند چهار- صفر از زندگی عقب است. شما تا وقتی در پروسه خرید خانه نیفتی فکر میکنی روی کاخ باکینگهام هم دست بگذاری با صد میلیون تومان نقد و پنجاه میلیون اوراق میتوانی آن را بخری، اما خبر نداری با این پول یک سی متری هم در محلهای که گوگل مپ نشانش بدهد گیرت نمیآید. اگه هم گیرت بیاید، باید معادل همان پول را بدهی تا آثار و علایم حیات در آن خانه تازه پدیدار شود. من به شخصه سقف مطالباتم از خانه این است که کمد دیواریهایش بزرگ باشد. همیشه امیدوارم از توی کمد دیواریهای خانه بتوانم رد شوم و از یک زمان و مکان دیگر سر در آورم و شانس بیاورم به آینده بروم، آن وقت میلیون میلیون تومان پول در می آورم و هزار هزار تومان قسط میدهم.از اتاق فرمان اشاره میکنند دو روزی با همسرت نگرد دنبال خانه، بگذار هیستوری ات پاک شود. از این فشار روانی ات هم کم میشود، بلکه مرز رویا و واقعیت اینقدر اذیتت نکند. در هر حال خرید خانه مثل شکستن شاخ غول مرحله آخر است. اگر غول رفته و بچه محلهایش را آورده، شما و همسرت هم باید پول نقد بیاورید. دقت کنید نقد، نه اوراق و تسهیلات و وام. اینجوری گواردیولا هم تیم را ببندد، باز هم نمیتواند به شما گل بزند. بالاخره همه شوهرها که مسی و رونالدینیو نیستند که برای قسط وام توپ طلاها را گرو بگذارند، ما خانمهای معمولی نباید بگذاریم همسران مان در تله آفساید بانکها گیر بیفتند!
مهدیسا صفریخواه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شوخی های بامزه کاربران فضای مجازی با قیمت تخم مرغ
* الان قیمت تخم مرغ از مرغ گرون تره، یعنی الان یه خروس بشینه خونه، خانمش روزی ۲ تا تخم بذاره درآمدش از من بیشتره!
* تو فکر اینم با پوست تخم مرغ شونهای بیست تومن چه کارهایی می شه کرد که جبران بشه؟!
* دوست داشتم پولدار بودم که وقتی دلم تنگ شد، تنها فاصله مون یه زنگ زدن و یه بلیت گرفتن بود،ولی متاسفانه باید فعلا به فکر این باشم که تخم مرغ رو بدون گوجه درست کنم که هزینه هام بیاد پایین!
* رفتم یه شونه تخم مرغ بخرم،فروشنده زنگ زد یه جا قیمت گرفت، بعد با ماشین حساب یه چیزی رو حساب کرد، مگه قبلاً طلا رو این جوری نمی خریدیم؟
* می خواستم برای شام تخم مرغ درست کنم، دیدم زنگ بزنم یه پرس چلوکباب بیارن برام ارزون تر در میاد!
* شما الان دوتا مرغ جوان بگیر خونه بذار برای خودشون بچرخن، اگه روزی دوتا تخم مرغ هم بذارن به سوپری بفروشی، خرج اینترنت روزانه ات در میاد!
* بزرگ ترین ضربه رو از گرونی تخم مرغ، بدنسازها و سربازها و به ویژه قشر دانشجو می خوره!
* تخم مرغ که گرون نشده، چی می گین برای خودتون؟ این پولی که کشیدن روش عوارض خروج سفیده و زرده از پوسته تخم مرغه، همین!
* الان ماشین بخری، جلوش گوسفند زمین بزنی، ارزون تر از این در میاد که زیر چرخ هاش تخم مرغ بذاری!
* اگر نتونستیم سکه و دلار تو خونه ذخیره کنیم که بکشه بالا سود کنیم، خوشبختانه یه شونه تخم مرغ داریم مال قبله... هرکی طالبه بیاد دایرکت معاوضه با پراید بالای ۸۸ تمیز دوگانه!
* ما دیگه تو وعده صبحانه سفیده تخم مرغ رو می خوریم، زردهشو می ذاریم برای ناهار!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نیمه شب با تشنگی شدید از خواب پرید. دهانش خشک شده بود و صورتش گر گرفته بود. در حالت خواب و بیداری دید بخاری اتاق تا آخرین درجه زیاد است. یادش آمد قبل از خواب بخاری را روی شمعک گذاشته بود. دوباره آن را کم کرد و بلند شد تا از لیوان جلوی آینه یک قورت آب بخورد. لیوان روی میز نبود. شاید همسرش آن را به آشپزخانه برده بود. دلخور به سمت آشپزخانه رفت و در یخچال را باز کرد و از لج همسرش با شیشه آب خورد. به اتاق برگشت. از روی عادت خودش را توی آینه بالای میز نگاه کرد و دستی به موهایش کشید. در نور چراغ خواب دید تصویرش درون آینه به موهایش دست نزد. خواب از سرش پرید. با دقت به تصویرش در آینه نگاه کرد. مرد درون آینه می خندید. شعله بخاری زیاد شد.
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
برای شروع کاری به ساختمان نیمه سازی رفته بودم. از پله های موقت بالا می رفتم که دیدم پیرمرد ژنده پوشی هم پشت سرم می آید. پرسیدم: «کاری داشتی پدر جان؟» گفت: «می خوام بیام بالا» گفتم: «بالا خبری نیست. خطرناکه.» دست در جیب کردم و اسکناسی کف دستش گذاشتم و خودم رفتم طبقه بالا. چند دقیقه بعد که مشغول صحبت با اوستا بنا بودم دیدم پیرمرد نفس زنان بالا آمد. اوستا به من معرفی اش کرد: «آقای فلانی، صاحب ملک هستن»!
سوتی های بامزه تون رو در تلگرام به شماره 09215203915 بفرستید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آدیتی سنترال- در دنیای پولدارها، همه چیز با همان سبک و سیاق خودشان موجود است، حتی جعبه کمک های اولیه! «رایان کولمن» کارگردان، بعد از تجربه یک زلزله کوچک در سال 2014 به این فکر افتاد تا با همکاری «لورن تافوری» طراح لباس، یک جعبه کمک های اولیه را که در آن وسایل مورد نیاز لوکس برای زمان سوانح غیرمترقبه و اضطراری وجود دارد طراحی کنند. او می گوید: «بعد از زلزله از دوستانم پرسیدم چند نفر جعبه ای برای روز مبادا دارند که از هر 10 نفر فقط یک نفر جعبه زلزله داشت.» پس از آن، این کارگردان با تهیه کیف های گران قیمت که در آن وسایل توصیه شده صلیب سرخ به اضافه اقلام مورد نیاز دیگر قرار دارد، کسب و کار جدیدی برای خود راه انداخت که مورد استقبال قشر فوق پولدار جامعه قرار گرفت!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تلگراف- بازی پرندگان با آدم برفی کوچکی که برایشان ساخته اند، نروژ
گتی ایمیج- رنگ عجیب آسمان هنگام برگزاری مسابقه فوتبال، انگلستان
آسوشیتدپرس- بازدید گردشگران از مجسمه های یخی در یک غار مصنوعی، سوئیس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
باز هم در زمانهای قدیم موشی بازیگوش، افسار شتری را به دندان گرفته بود و با افتخار راه میرفت. موش سرش را بالا گرفته بود و به رهگذران فخر میفروخت که هدایت یک شتر را به عهده گرفته است، انگار بچه دو سالهای پشت تریلی هجده چرخ بنشیند و روی پل لایی بکشد و تازه بوق بادی هم بزند. شتر هم به خاطر خونسردی ژنتیکی و مهربانی ذاتیاش عین خیالش نبود و سلانه سلانه پشت سر موش حرکت میکرد و باحرکات معروف لبش، نشخوار میکرد و به این اعتماد به نفس موش میخندید.
رفتند و رفتند تا به رودخانهای رسیدند. موش ایستاد. شتر با پوزخند رو به موش افزود: «چرا ایستادی ای موش موشک؟» موش آب دهانش را به زحمت قورت داد و افزود: «رودخانه عمیق است و مرا توان گذر از آن نیست.» (جالب است حتی حیوانات هم در افسانههای ما با لفظ کتابی سخن میگویند. مولف) شتر خندهای کرد، پا پیش گذاشت و وارد رودخانه شد و رو به موش افزود: «نترس، آب تا زانو بیشتر نیست!» موش که داشت کف بر دهان میآورد با ترس و لرز افزود: « میان زانوی من و زانوی شما فرق بسیار است!» شتر لبخند زد و در حالی که موش را با افسارش میکشید، با عشوههای شتری وارد آب شد و افزود: «پس ای فسقلی به جای این که افسار مرا به دست بگیری، برو و راهنمایی موشهای همقد خودت را به عهده بگیر» و موش را به داخل آب انداخت.
ولی طبق معمول چون افسانههای ما پایان خوشی دارند، شتر پس از دیدن پشیمانی موش آب کشیده، دلش به رحم آمد. او را از آب بیرون کشید و روی کوهانش نهاد و برایش یک قالب پنیر خرید و او را سر کاری گماشت و دخترش را هم به عقد موش درآورد و سالهای سال در کنار هم به خوبی و خوشی به زندگی پرداختند. (آخه دخترش را چرا دیگر بدبخت کرد و به موش داد؟ شترها به دلیل خوی مهربانی که دارند بعضی وقتها شورش را درمیآورند و گند میزنند به افسانه ما! مولف)
علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* می گم اگه شما از کره مریخ هم مثال بزنین و مطلب چاپ کنین، باز یکی پیدا می شه که بهتون گیر بده. داداش حالا ملانصرالدین یا درویش، الان همه مشکلت تو زندگی همینه؟ من از طرف بچه های زندگی سلام معذرت می خوام، ببخشید، حله؟ حمید
* آقکمال حاضری همین اول صبحی مهمان من یه دست کله پاچه با هم بزنیم؟!
آق کمال: برار گلم، الان که پیامک بهم رسید لنگ ظهره و وقت آبگوشت کله خوردن نیست. باشه یگ وقت دگه!
* درباره اون فوتبالیست و شلوار دستمال سفرهای: نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت!
* صحبت های استاد اسدزاده خیلی جذاب و پرانرژی بود. دوستتون داریم.
* ملیحه جان همسر عزیزم، تلاش تو برای نگهداری از فرزندان مون واقعا ستودنی است. من در هر لحظه از زندگیم از تو بابت زحماتت تشکر می کنم.
* آسمان با وسعتش تقدیم تو، رقص ماهی های دریا مال تو، هرچه دارم از تو دارم مهربان، زندگیم امروز و فردام مال تو. ششم دی ماه سالروز تولد همسر عزیزم کاظم نکوئی رو صمیمانه تبریک می گم. همسرت اعظم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.