پاسخ به چندسوال درباره ماهیت دیاسپورا و مشخصههای دیاسپورای ایرانی در گفتوگو با دکتر رضاخواه
تعداد بازدید : 108
نسبت میان دیاسپورا و هویت
دکتر «علیرضا رضاخواه»، کارشناس امور بینالملل و تحلیلگر مسائل سیاسی که چندسالی در انگلستان و آمریکا زندگی کرده، به سوالات ما درباره دیاسپورا پاسخ دادهاست.
در تعریف دیاسپورا گفتیم که اعضای جوامع دیاسپوریک سعی میکنند بر رابطه وطنشان با کشور مقصد و روندهای سیاسی هر دو کشور تأثیر بگذارند. این تلاشها و تأثیرها برای کشور مبدأ و مقصد فرصت محسوب میشود یا تهدید؟ دکتر رضاخواه پاسخ میدهد:
«تهدید یا فرصت تلقی کردن دیاسپوراها، به نوع نگاه ما به موضوع بستگی دارد؛ برخی جوامع از مبنا بر اساس مهاجرت شکل گرفتهاند؛ مثل آمریکا، استرالیا و کانادا. طبیعی است که وجود دیاسپوراهای مختلف، بخشی از هویت این کشورها محسوب میشود. با این حال، در همین جوامع هم دو نگاه متمایز وجود دارد که برخی وجود دیاسپوراها و جوامع فرهنگی دیگر را تهدید تفسیر میکنند و برخی فرصت. بهعنوان مثال شخصیتی مثل «هانتینگتون»، متخصص علوم سیاسی آمریکایی، بر هویت آنگلوساکسون (ساکنان قرن پنجم در بریتانیا) و البته پروتستان آمریکا تأکید جدی دارد و دیاسپوراها بهویژه هیسپانیکها (اقوامی با ریشه اسپانیایی) را تهدیدی برای آینده هویت آمریکایی میداند. تداوم این نگاه را این روزها در دولت ترامپ هم شاهد هستیم. در مقابل خیلی از نظریه پردازان لیبرال بر هویت متکثر آمریکا تأکید دارند. نگاه اول، یعنی همان تهدید، هویت آمریکایی را بهمثابه یک «دیگ جوشان» یا «دیگ ذوب» (melting pot) میداند که افرادی که وارد این کشور میشوند، داخل این دیگ ریخته میشوند، هویتشان را از دست میدهند و یک هویت جدید بهدست میآورند؛ این هویت همان هویت آمریکایی است که بر اساس ارزشهای آنگلوپروتستان تعریف شدهاست. هویت در نگاه دیگ جوشان، مانند «سوپی» است که مواد ترکیبدهندهاش (مهاجران) بعد از تبدیل شدن به سوپ، هویت خود را از دست میدهند و در سوپ قابل تشخیص نیستند. اگر بخواهیم کمی علمیتر صحبت کنیم، معمولا این نوع نگاهها در مطالعات فرهنگی تحت نظریات «همسانسازی فرهنگی» قرار میگیرند».
مدافع منافع یا عامل دشمن؟
رضاخواه در ادامه، دیدگاه دوم درباره دیاسپورا را توضیح میدهد: «در مقابل نوعی نگاه وجود دارد که هویت جامعه را «هویت سالادی» میداند. در این نگاه جامعه آمریکا به مثابه سالاد کاهویی است که در آن خیار، کاهو، کلم، هویج و... بدون از دست دادن هویت خودشان، یک هویت مشترک تحت عنوان سالاد را میسازند. به بیان دیگر قومیتهای مختلف ایرانی، عرب، آفریقایی و اروپایی، بدون از دستدادن هویت اصلی خودشان، یک هویت جمعی دارند که هویت آمریکایی نام دارد. این نگاه از لحاظ نظری برآمده از نظریات «چند فرهنگگرایانه» است. حالا بهراحتی میشود گفت اگر شما دنیا را از پنجره «همسانسازی فرهنگی» نگاه کنید، آنوقت دیاسپوراها تهدید محسوب میشوند و اگر دنیا را از منظر «چند فرهنگگرایی» نگاه کنید، دیاسپوراها فرصت خواهندبود.
بهعنوان نمونه در حوزه دیپلماسی، «بینالمللگراها» که بیشتر نگاهی لیبرال دارند، وجود دیاسپوراها را نوعی فرصت برای کشور میزبان میدانند که باعث میشود در تعاملات با دیگر کشورها موفقتر عمل کنند، همین دیاسپورا میتواند برای کشور مبدأ بهعنوان یک لابی عمل و منافع آن را در کشور میزبان تأمین کند. «انزواگرایان» اما به هیچوجه چنین نگاهی ندارند. آنها اگر در کشور میزبان باشند دیاسپوراها را تهدید و عامل دشمن و اگر در کشور مبدأ باشند دیاسپوراها را جاسوس و عامل نفوذ میدانند».
وطنپرستی از راه دور
نکته دیگری که در بحث درباره دیاسپوراها جالب است، ارتباط بین پذیرش مهاجران در کشور مقصد، ناسیونالیسم مهاجران و شکل رفتار دیاسپوراهاست. جمعیتهای دیاسپوریک نوعی ناسیونالیسم از راه دور دارند و تلاش میکنند برای وطنشان تأثیرگذار باشند. میخواهم بدانم این علاقه و فعالیتها به هزینه مشارکت نکردن در امور کشور میزبان تمام نمیشود؟ دکتر رضاخواه معتقد است: «درباره بحث «ناسیونالیسم از راه دور» یا «ترانس ناسیونالیسم» دو نکته وجود دارد؛ اول اینکه لزوما جوامع دیاسپوریک دارای این نوع از ناسیونالیسم نیستند و معمولا بخشی از جمعیت یک دیاسپورا جذب جامعه میزبان میشود. نکته دوم اینکه بخش دیگر دیاسپورا هم که به سرزمین اصلی خود تعلق خاطر دارد، لزوما تعلق خاطرش به معنی مشارکت نداشتن در کشور میزبان نیست». میپرسم بین این علاقه از راه دور و میزان پذیرش مهاجران در کشور مقصد ارتباطی وجود ندارد؟ یعنی اگر مهاجران بهراحتی درکشور مقصد پذیرفته شوند، باز هم وطنشان را بهترین جای زندگی خواهنددانست؟ رضاخواه جواب میدهد: «بعید میدانم ارتباط مستقیمی میان پذیرش نشدن جمعیتهای دیاسپوریک در کشور میزبان و بحث ناسیونالیسم از راه دور، اینگونه که در سوال مطرح میفرمایید، وجود داشتهباشد؛ بهعنوان نمونه بسیاری از اعضای دیاسپورای ایرانی در آمریکا، به رغم مشارکت بالایشان در حوزه سیاسی آمریکا، سوگیری و دغدغههای جدی هم درباره سرزمین مادری خود دارند».
فرزندانِ مهاجرت
دیاسپوراها تا کجا میتوانند این علاقه و ارتباط را حفظ کنند؟ نسبت نسل دوم و سوم مهاجران با کشوری که نه آن را دیدهاند، نه میشناسند و نه حتی ممکن است زبانش را بلد باشند، چیست؟ دکتر رضاخواه میگوید: «معمولا نسلهای بعدی به دلیل پیوند نداشتن با سرزمین مادری، احساس تعلق کمتری به هویت پیشین خود دارند و خود را عضوی از جامعه میزبان میدانند، این اتفاق معمولابا ازدواج کردن با شخصی از جامعه میزبان دو چندان میشود. البته استثناهایی هم وجود دارد. با این حال، اگر به هر دلیلی جامعه میزبان نخواهد یا نتواند نسل دوم و سوم مهاجران را بپذیرد، یک پدیده هم میتواند بازگشت به هویت اصلی باشد. «جنبش بازگشت به آفریقا» نمونه تاریخی از این اتفاق است که به دنبال تبعیض نژادی گسترده در آمریکا و پذیرش نشدن سیاهپوستان بعد از چندین نسل حضور در آمریکا رخ داد. این بازگشت به هویت اصلی در نسلهای دوم و سوم مهاجران مسلمان در اروپا قابل رصد است، با این حال تعداد این موارد بسیار کم ارزیابی میشود. اما اگر یک دیاسپورا، قوی و دارای نفوذ گسترده باشد میتواند کشور میزبان را تحت تأثیر فرهنگ خودش قرار بدهد و حتی نسلهای بعدی را هم داخل مرزهای فرهنگی خودش نگه دارد؛ اتفاقی که درباره هیسپانیکها در آمریکا رخ داد و باعث شده است برخی ایالتهای آمریکا دو زبانه بشوند».
دیاسپورای ایرانی
درباره دیاسپوراهای ایرانی بسیار کنجکاوم، شاید به این دلیل که درباره ایرانیهای خارج از کشور نظر و تحلیلهای بسیاری میشنویم؛ مثلا اینکه بهراحتی در فرهنگ میزبان جذب میشوند. دکتر رضاخواه در اینباره و درباره مشخصههای دیاسپوراهای ایرانی توضیح میدهد: «واقعیت این است که ایران در طول تاریخ کشوری مهاجرپذیر و میزبان مهاجرانی از قومیتها و ملیتهای مختلف بودهاست، اکثر دیاسپوراهای ایرانی در کشورهای غربی بهویژه اروپا و آمریکا شکل گرفتهاند.
درباره ویژگیهای دیاسپوراهای ایرانی باید گفت، یک نوع «خاصگرایی» بر آمده از «استثناگرایی ایرانی» در دیاسپوراهای ایرانی وجود دارد. همین امر باعث شده تا تعلق هویتی دیاسپورای ایرانی به فرهنگ مادر حتی تا نسل سوم هم ادامه داشته باشد. دیاسپورای ایرانی، از فرهنگیترین دیاسپوراهای جهان هستند. پیشینه و غنای فرهنگی کشور و انباشت رسوبات فرهنگی در اذهان ایرانیان و تمایل آنها به انجام فعالیتهای علمی و فرهنگی، باعث تمایز دیاسپورای ایرانی است. از همین رو است که خیلی با جذب شدن فرهنگی ایرانیان موافق نیستم».