شهید مطهری درباره به تاخیر انداختن کارها فرموده اند:
«بترس از تسویف. «تسویف» از ماده «سوف» است. سوف همین است که می گوییم «سَوْفَ اَقولُ» (یعنی) بعد از این می گویم، (یا) بعد از این می کنم. تسویف یعنی مرتب «سوف سوف» کردن، تأخیر انداختن که بعد از این، این کار را می کنم. به دلیل این که آرزوهای زیادی داری، فرض می کنی که وقت و فرصت باقی است، مرتب سوف سوف می کنی؛ نه، تسویف نکن... تو مال امروزت هستی، نه مال فردایت. یعنی تو چه می دانی فردا هستی یا نیستی، زودتر به کار خودت مبادرت کن.»
برگرفته از «گفتارهایی در اخلاق اسلامی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با پسر کوچک دکتر دوست و هم سن بودم. از طرفی او پسر عمه ام بود و بعضی از شب ها منزل عمه ام می ماندم و با پسر دکتر درس می خواندیم. دکتر معمولا دیروقت به خانه بر می گشت. یک شب او ساعت 2 نصف شب به خانه آمد، خسته و کوفته. موتورش را گوشه حیاط گذاشت و مستقیم رفت سمت اتاق خودش و خوابید. یک ربع نگذشته بود که در حیاط را زدند. خواستم بروم در را بازکنم که عمه ام خودش را به در رساند. در را باز کرد. یک خانم و آقا پشت در بودند. بچه مریض شان هم توی بغل پدر بود. مادر لب بازکرد و گفت: « تو رو خدا ببخشید این موقع شب مزاحم تون شدیم. آخه مجبور شدیم ... » عمه ام حرفش را قطع کرد و گفت: «شرمنده ...دکتر هنوز چند دقیقه ای نیست که به منزل آمده و تازه خوابش برده. اگه ممکنه نیم ساعت ، یک ساعت دیگه تشریف بیارین. گناه داره بنده خدا از صبح زود تا حالا بیرون بوده ...» آن ها رفتند. عمه ام در را بست. از صدای بسته شدن در، دکتر از خواب بیدار شد. رو به همسرش گفت: «کی بود؟» عمه گفت: «هیچ کی دکتر! شما استراحت کنین.» دکتر گفت: «هیچ کی؟! خودم صدای در رو شنیدم ...» عمه جواب داد: «بله، ولی من ازشون خواهش کردم یک ساعت دیگه بیان تا شما کمی بخوابین ...»
دکتر با ناراحتی گفت: «خانم خوب من! اگه کسی گرفتار نباشه که نصف شب نمیاد در خونه ما. لابد مجبور بوده که اومده...» دکتر تازه چشمش به من و پسرش افتاد که بیداریم. رو کرد به ما و گفت: « یکی تون برین دنبال این بندگان خدا بگین دکتر بیدار شده ... برین تا خیلی دور نشدن.» با پسر دکتر شیخ رفتیم توی کوچه و بعد از چند لحظه با آن آقا و خانم برگشتیم. زن انگار که خدا دنیا را بهش داده باشد، یکسره ما را دعا می کرد. دکتر از جایش بلند شده بود و پتویش را دورش پیچیده و منتظر ما بود. بچه را گرفت و معاینه اش کرد و نسخه را نوشت. بعد با ناراحتی گفت: «شرمنده که دارویش را خودم ندارم. برین سریع تر از یک داروخونه دارویش را بگیرین ... یادتون باشه صبح و شب، نیمه شب فرقی نداره برای من، هر وقت لازم بود درخونه من به روی همه بازه.»
برگرفته از «فریاد در تاکستان»، نوشته محمد خسروی راد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قطار پنجره هایش را
گرفته زیر بغل می رفت
و پشت ابر نهان می شد...
دلم که ماه محالش را
به حال بدرقه می افتاد
جهان پر از چمدان می شد
حسین صفا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داخل ماشین دوستم نشسته بودم که به تقاطع رسیدیم، چراغ قرمز شد. دوستم دست کرد زیر صندلی و یک شیر پاکتی و کیک درآورد. شیشه را پایین داد و پسربچه روزنامهفروش را صدا زد. آن طرف چهارراه بود و تا به ما رسید، چراغ سبز شد. دوستم آهسته شروع کرد به حرکت ولی راننده پشت سری گویا عجله داشت. دستش را روی بوق گذاشته بود و چراغ می داد. پسربچه رسید و گرفت و تشکر کرد. دوستم هم سریع چهارراه را رد کرد. راننده پشت سری با بوق سبقت گرفت و کنار ما سرعتش را کم کرد. دوستم با سر و دست ازش عذرخواهی کرد، ولی راننده که پسر جوانی بود شیشه را پایین داد و شروع کرد به فحش دادن. دوستم سرعتش را کم کرد تا راننده برود. راننده دور بولوار دور زد و دوباره دوستم از این طرف بولوار ازش عذرخواهی کرد و دوباره راننده با دستش فحش داد و گازش را گرفت.
هم از دست آن پسر بیادب ناراحت شده بودم و هم از این صبر دوستم که داشت زیر لب میگفت: «چقدر بد شد. ناراحتش کردم. خدا کنه منو ببخشه...» با عصبانیت گفتم: «چی رو ببخشه؟ تو باید اون حرفهایی که بهت زد رو ببخشی! پسرۀ...» نگذاشت حرفم تمام شود و گفت: «من حقش رو ضایع کردم، شاید کار عجلهای داشت که من باعث شدم دیرش بشه. خوب شد چراغ قرمز نشد که پشتش بمونه.» گفتم: «دید که داری چیکار میکنی، قصد مردمآزاری که نداشتی!» دوستم روی پایم زد و گفت: «حرص نخور! من تو رانندگی یه اصلی دارم که از بابام یاد گرفتم، قانون «چهار ب». مخفف: ببند، بخند، ببخش و بگذر! یعنی هر اتفاقی تو رانندگی برات افتاد، اول دهنت رو ببند که حرف نامربوطی نزنی، بعد بخند که آروم بشی، بعد اگر طرف خطا کرده ببخشش و بلافاصله بگذر و صحنه رو ترک کن تا موضوع کش نیاد!» با این که از دستش حرص خوردم ولی کارش برایم جالب بود. گفتم: «یه شیر و کیک بده تا اعصابم آروم بشه!» گفت: «اینا مال بچههاییه که تو این هوای آلوده تو خیابون کار میکنن. الان جلوی فروشگاه نگه میدارم برو بخر!»ترجیح دادم به جای شیر و کیک خریدن، به این فکر کنم که چه جامعهای میشد اگر همه ما این قانون طلایی «چهار ب» را در همه قسمتهای زندگی به کار میبردیم. هرچند خیلی سخت است!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قایقی که هرگز چپ نمی کند
آدیتی سنترال- یک شرکت ایرلندی قایقی طراحی کرده که از نظر ارگونومیک به گونه ای است که تحت هیچ شرایطی چپ نمی کند. این قایق که برای مصارف نظامی و امداد و نجات طراحی شده است، در هیچ شرایط آب و هوایی و وضعیت دریا چپ نمی کند. این قایق می تواند با حداکثر ده نفر و با سرعت 62 کیلومتر در ساعت در آب حرکت کند.
طراحی های به شدت واقعی
شین هوا- «کامونو هاشینکیوکی» هنرمند ژاپنی، آن چنان تبحری در طراحی و ساخت سر حیوانات با مواد مصنوعی دارد که با دیدن آن ها مسلما فکر می کنید سر واقعی و تاکسیدرمی شده حیوان را می بینید! این هنرمند ژاپنی در کشور خودش بسیار مشهور است و طراحی و مجسمه سازی هایش حرف ندارد. این سرها به قدری طبیعی است که هیچ کس تا زمانی که آن را لمس نکرده است، متوجه نمی شود که مصنوعی است.
گوشت بازیافت شده!
آدیتی سنترال- زندگی در محله های فقیرنشین فیلیپین بسیار سخت و تهیه غذای روزانه یکی از بزرگ ترین چالش های مردم این کشور است. مدتی است که مسئولان این شهر به فکر تامین گوشت رستوران های کوچک و ارزان این شهر از راه بازیافت گوشت زباله ها افتاده اند! آن ها گوشتی را که مردم دور می اندازند به روش هایی بازیافت می کنند و در سوپرمارکت ها و رستوران های ارزان شهر به مردم می دهند. فست فودی که با گوشت بازیافتی درست شود، قیمت بسیار مناسبی دارد. آن ها برای تامین این نوع گوشت، گوشت گربه ها و موش خرماهای مرده را هم بازیافت می کنند!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گتی ایمیج| بارش شدید برف، اسکاتلند
یاهو | رونمایی از نسل جدید خودروهای رنو، نمایشگاه موتور سوئیس
رویترز| حفاظت از دو کرگدن ماده سفید باقی مانده (مادر و دختر) ، کنیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* توی خونه تکونی هرکی داوطلبانه گفت من میرم فلان جا رو تمیز می کنم، بدونید جاساز خوراکی هاش همونجاست!
* با منی که هنوز ۵ ثانیه زمان لازم دارم تا فرق افقی و عمودی رو بفهمم حرف از ریاضی نزن!
* تنهاتر از لیوان تو کیسه برنج و قاشق توی پاکت چای، قاشق توی ظرف نباته چون واقعا نمی دونه چرا اونجاست!
* لذت گفتن جمله «کلاه سرت گذاشتن» بعد از مواجهه با اونی که از خرید برگشته، با هیچ کدوم از تفریحات و سرگرمی های جهان هستی قابل قیاس نیست. اوج لذتش هم برمی گرده به اون لحظه ای که طرف حس مالباختگی بهش دست میده!
* سال ۱۳۹۶ هم تموم شد و بهار ۹۷ داره میاد ولی ما هنوز از انتگرال استفاده نکردیم!
* یعنی دستت بخوره اشتباهی یه سایت ایرانی باز کنی، یهویی تو 16 تا قرعه کشی ثبت نامت می کنن، دو سه تا کانال تلگرام عضو میشی، یه مقدار سهام تو بورس خرید و فروش می کنی، آخرش هم یکی ازت طلاق می گیره و تا ماه ها باید مهریه بدی!
* یک بارم با کیف رفتم تو سوپری، تا وارد شدم فروشنده گفت: «دانشجویی؟» گفتم «آره». گفت «بیا تخم مرغ ها اینجاست»!
* ولی درد هم چیز جالبیه. شما رو با عضلهها و مناطقی از بدنتون آشنا میکنه که تا قبل از این که دردناک بشن اصلا نمی دونستین وجود دارن!
* مامانم میگه اون روزی که در ماشین ظرفشویی رو باز کردم و دیدم عینک شنات رو گذاشتی تو ماشین، کلا ازت ناامید شدم!
خلاقیت در طراحی شهری و تزیین لوله های آب!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مادرم اصرار داره این تیشرت من رو تبدیل به دستمال گردگیری کنه! هرچی هم بهش می گم این رو دوست دارم و هنوز می پوشم اش، میگه با این همه سوراخ بیخود می پوشی! اصلا شما بشمرین ببینین تیشرت نازنینم چند تا سوراخ داره؟
پاسخ در صفحه خانواده و مشاوره
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در زمان های قدیم، شبی دزدی به خانه ای رفت و به کندن تونل و سوراخ کردن دیوار مشغول شد. زمان های قدیم این طوری بود که مردم پول هایشان را در خانه و صندوقچه و زیر بالشت نگه می داشتند و مثل الان نبود که در بانک بگذارند و بانک کارمزد بردارد، یا در موسسه های مالی مجاز بگذارند و آن ها یک شبه غیرمجاز شوند و پول ها بروند جایی که مسافران مثلث برمودا رفتند. دزد با یک جعبه ابزار کامل آمده و با سر و صدا مشغول حفاری بود. دیوارهای آن زمان هم با بیل و کلنگ و دریل و هیلتی و بولدوزر خراب نمی شدند. برعکس این زمان که اگر همسایه محکم عطسه کند، سقف و دیوار همسایه های اطراف روی سرشان خراب می شود.
خلاصه از بس سر و صدا زیاد بود، یکی از همسایه ها بیدار شد و با زیرشلواری راه راه و زیرپیراهنی آبی دم ایوان آمد و در حالی که شکمش را می خاراند، رو به دزد افزود: «چه می کنی ای مرد؟» دزد در کمال خونسردی دست از کار کشید و سرش را بالا آورد و رو به همسایه گفت: «چیزی نیست ای مرد. مشغول دهل زدن هستم.» مرد همسایه که خمیازه می کشید افزود: «بسیار عالی. من از خردسالی عاشق آواز دهل شنیدن از دور بودم. ولی چرا صدایش نمی آید؟ نکند سازت از کوک خارج شده است؟» دزد لبخندی زد و افزود: «نه این دهلش مدل جدیده، تازه برام از اون ور آب آوردن، صداش فردا درمیاد.» همسایه که داشت لای دندانش را پاک می کرد افزود: «تکنولوژی چقدر پیشرفت کرده! زمان ما دهل ها یک شکل دیگر بودند. صبر کن پایین بیایم تا از نزدیک با این ساز جدید آشنا شوم.» دزد که کلافه شده بود، گفت: «نه دیگه من کارم تموم شد، تا شما بیای پایین من رفتم. زحمت نکشین با این سر و وضع.»
همسایه با لبخند افزود: «نه زحمتی نیست، تا سه بشمار...» و از همان بالای ایوان یک، دو، سه گفت و به پایین پرید. سپس از داخل کش شلوارش کارت شناسایی اش را بیرون آورد و رو به دزد گرفت و افزود: «کارآگاه درک هستم، مامور مخصوص مبارزه با سرقت دهلی. آهسته بیل و کلنگ را زمین بگذار و دست هایت را روی سرت قرار بده.» دزد که به نتیجه کار زشتش رسیده بود، متنبه شد و پس از عذرخواهی از کارآگاه و صاحبخانه، یک دهل خرید و از فردا شروع به کار دهل زنی واقعی کرد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
*یادش به خیر ، قول و قرار با بچه های کلاس برای مدرسه نرفتن نزدیک عید و اون دلهره خاص از این که نکنه همه رفته باشن! احمد آقا اوغلی، قوچان
*با سلام و خسته نباشید به تمام عزیزان زحمت کش زندگی سلام، امیدوارم تک تک شما خواهران و برادران گرامی در زندگی شخصی سلامت و موفق باشین. مثل بهار شاداب، مثل نوروز ترگل، مثل بلبل شنگول باشید.
بنگاه اتومبیل زمرد، قوچان
*من از طرفداران جدی زندگی سلام هستم و تمام صفحات را جمع کردم. خوشحالم که 1000 تا شده است و می خوام سالنامه زندگی سلام درست کنم. طرح جدید خوبه، فقط من همیشه اول دو خط شعر حافظ رو هرچند گاهی تکراری بود دوست داشتم و می خوندم.
* آق کمال؛ جناب عالی برای چهارشنبه آخر سال چه توصیه هایی دارید؟!
آق کمال: مو خُردوتر از ایُم که توصیه کُنُم، فقط جان ما مواظب خودتا و بقیه باشِن. دم عیدیَ یگ بُری خانواده ره داغدار نَکُنِن.
* لطفا صفحه آرایی زندگی سلام رو بر گردونید به قبل، خیلی ساده و بی روح شده. چرا نوار آیات و احادیث و فال حفظ را حذف کردین؟
*افراد اشتباه زندگی ام درست ترین درس های زندگی ام رو بهم دادن.
مسعود مجنونپور
* آق کمال، در بعضی پارک ها از جمله کوهسنگی نهال رایگان توزیع می شد، خیلی باکمال احترام و رعایت کرامت انسانی، با کارت ملی. نیومدی بگیری.
آق کمال: حالا مگن؟ هنوزم هست یا تموم رفت؟
* این آقای حسین زاده همونی نیست که جملات بامزه اش چند تا چند تا برای تصاویر چی شده و چی میگه چاپ میشه؟
ما و شما: بله، خودشون هستن. یکی از پرکارترین خواننده هامون.
پاسخ خفن استریپ شماره قبل: شادابی- ساقدوش- اسباب کشی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.