استاد شهید مرتضی مطهری درباره باور اشتباه بعضی از مردم این دوره و زمانه که خود را متعلق به جهان صنعتی امروز میدانند و تصور میکنند دیگر دین و باورهای مذهبی کهنه شده است، گفتهاند: «از نظر بعضی افراد چون عصر، عصر فضاست، دیگر نمیتوان هواپیما را گذاشت و الاغ سواری کرد، برق را گذاشت و چراغ نفتی روشن کرد، کارخانههای عظیم ریسندگی را گذاشت و با چرخدستی نخریسی کرد، ماشینهای غولپیکر را گذاشت و دستنویسی کرد. همینطور نمیشود در مجالس رقص شرکت نکرد، عربده مستانه نکشید، پوکر نزد، مد بالای زانو نپوشید زیرا همه اینها پدیده قرن میباشند و اگر این کارها را انجام ندهند به عصر الاغ سواری برگشتهاند. کلمه «پدیده قرن» چه افراد بسیاری را بدبخت و چه خانوادههای بی شماری را متلاشی نموده است.»
برگرفته از کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» با تلخیص
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در گذشته، سبیل بعضی ها اعتبار داشت طوری که با گرو گذاشتن یک تار آن، می توانستند وام بگیرند. اما اعتبار سبیل به صاحبش بود نه به موی آن، چون به هر سبیلی وام نمی دادند، چنان که در حکایت زیر می خوانیم.
روزی شخص معتبری نزد یکی از افراد سرشناس شهر رفت و تقاضای مبلغی وام کرد اما چون ودیعه ای نداشت، وام دهنده از او یک تار سبیل به جای ودیعه درخواست کرد. آن مرد هم شانه را از جیب خارج کرد و با احتیاط یک موی از سبیل کند و لای پارچه ای گذاشت و تحویل او داد و پول گرفت. شخص بیکار و بی عاری که شاهد این ماجرا بود، بدون اطلاع از همه چیز، وقتی دید آن شخص با یک تار مو چنان پولی گرفت، تصمیم گرفت به تقلید از او وام بگیرد، لذا به نزد شخص وام دهنده رفت و دست در سبیل خود زد و بخشی از آن را کند و به طرف او دراز کرد و گفت: «بی زحمت به من یک کیسه طلا وام بده.» مرد نگاهی به او و سبیل ناقص اش کرد و گفت: «تو که به سبیل خودت رحم نکردی، چگونه به پول من رحم خواهی کرد؟ آن سبیلی را که گرو می گیرند این سبیل نیست!»
برگرفته از کتاب «قند و نمک» نوشته جعفر شهری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دنیا زندان نیست؛ دنیا مدرسه است و ما دانش آموزان خُرد بی خردی هستیم که هر روز، هر ماه و هرسال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمایش میشویم. و هرگز نمیپنداریم که دنیا کلافی سر در گم و مغشوش است! اما به قول مارک تواین: باید هوشیار باشیم که از هر تجربه، فقط حکمتی را که در آن نهفته است کسب کنیم و درک کنیم که تقدیر یعنی، مجموعه ای از حوادث برای نوعی یادگیری.
برگرفته از «لطفا گوسفند نباشید» اثر محمود نامنی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بهار می آید که بیاید
می رود که برود ...
تا چشمان سبزت را دارم،
همیشه بهار در کنار من است
علیرضا تنگستانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. «خفن استریپ» شوخی تصویری با ساختار کلماته که حدود سه سال پیش(بعد از 1۲سال که خبری ازش نبود) این بار در خراسان دیده شد. خفن استریپ در دوسال و نیم آخرش مسابقه داشت و ۷۵۲۲۶ پیامک از ۸۵۰۹ نفر گرفت. البته بعضی مخاطباش در این ۲۳۱ مسابقه، مشتری ثابتش شدن، طوری که ۳۸۰ نفر داشتیم که هریک بیش از ۵۰بار پاسخ فرستادن!
معرفی برندگان و بقیه بزرگان هم بمونه برای دوشنبه ۲۸اسفند! به هر مخاطب هم می گیم که چندبار پاسخ داده. فعلا!
بعضی بزرگان خفن استریپ که بیش از ۲۲۰ پیامک در این مسابقه فرستادن:
سلام خفن عزیز! نمردیم و بزرگِ خفن هم شدیم! ضمن تبریک عید نوروز، تا عیدفطر بهت مهلت میدم تا زاغه مهماتتو پرکنی و برگردی! وگرنه مجبورم خودم آستین بالابزنم و تو فضای مجازی خفن راه بندازم! بفرما چای دیشلمه. فعلا!
حسین رشیدنژاد
متولیان عزیز خفن استریپ! دنیایی تشکر از این همه ابتکار و خلاقیت که دوشنبه و پنج شنبه من رو زیبا کردین.خلاصه با جایزه ، بی جایزه طرفدارتونم ... جاتون خیلی خالی خواهد بود ،پاینده باشین .
۷۴۸...۰۹۱۵۳
متن زیر ازاشعار خودمه که به مناسبت سال جدیدوحال وهوای بهاری وتقارنش با سالگرد فوت مرحوم پدرمه.
گل وسنبل به صحرا بی شمار است
صدای نغمه های کبک وسار است
نوازد گوش جان را بوی سبزه
دل اما،چشم وصلش سوی یار است.
امید نخعی(ساعد) -سبزوار
ضمن سلام سخنی نیست جز عرض تشکر و خسته نباشید. باید گفت که :
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است. به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقان.
محمد صادق اسماعیلیان
بی شک با رفتن شما تمامی دوست داران علاقه مند به سوژه ها و طرح های طنازانه و درعین حال چالش برانگیز خفن استریپ که طی این دو سه سال با شما عزیزان مانوس گشته بودند، یاد و خاطره شما را هیچ گاه از یاد نخواهند برد.
مسعود ادیب، مشهد مقدس
شعری برای خداحافظی:
رفتی و بی تو دلم پُردرده/ فسفر مغزم یخ زده و سرده / با خودم گفتم شاید بمونی / گفتند که خفن بر نمیگرده / تو رفتی و منم چشم به راهت / خدا باشه پشت و پناهت
سید احمد سلیمانی
(مسترCNG)
سلامی گرم و خفن دوستانه به همه خفن بازان عزیز! اتوبوسران هستم و عاشق هرچی که باعث رقابت بشه مثل خفن استریپ. دوستتون دارم وتاقیامت هرجاعکسای خفنی ببینم یادتونم. از جناب رنجبر و هنرمند تصویرساز جناب مرادی کمال تشکررودارم.
جواد علیپور، مشهد مقدس
خفن عالی بود.حیف که تموم شد. گاهی ساعت 10شب یادم اومده و رفتم روزنامه خریدم و جواب فرستادم.منتظرچالش جدیدتونیم آقای رنجبر. راستی دوبارم شانس برنده شدن داشتم.
جلال خیرآبادی، نیشابور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در ادامه سری پرونده های مجهول، این بار معمای عجیب هواپیمایی را دنبال می کنیم که با 54 مسافر در زمان گم شد! معمایی که بعد از گذشت ده ها سال، همچنان بی جواب مانده است. در سال 1992، کارمندان برج مراقبت ونزوئلا با ارتباط خلبان ناشناسی مواجه شدند که قرار نبود در این فرودگاه بنشیند. خلبان به برج مراقبت اعلام کرد که از نیویورک به سمت میامی می رود و با 54 سرنشین، می خواهد روی باند فرود بیاید. خلبان تاریخ فرود این هواپیما را ساعت 5:55 صبح در تاریخ 2 جولای 1955 اعلام کرد یعنی 37 سال پیش! کارمندان برج مراقبت ونزوئلا که در بهت فرو رفته بودند، به او اعلام کردند که در فرودگاه ونزوئلاست و باند آماده فرود هواپیماست. هنگام فرود، پس از دیدن جت ها و هواپیماهایی که در آن جا وجود داشت، ترس و وحشت وجود خلبان را فرا می گیرد و با صدایی لرزان از کمک خلبان می پرسد، این جا چه خبر است؟ او در ادامه با وحشت و عصبانیت به برج مراقبت اعلام می کند که هیچ کس حق نزدیک شدن به او را ندارد. خلبان دوباره به هواپیما سرعت می دهد و قبل از این که کسی دستش به او و مسافرانش برسد، از فرودگاه پرواز می کند. صدای این خلبان و ترس و دلهره ناشی از دیدن فرودگاه، هنوز هم به صورت ضبط شده در اختیار برج مراقبت ونزوئلاست اما این که این هواپیما با 54 سرنشین، در چه زمانی ناپدید شده، هنوز در هاله ای از ابهام است. برخی معتقدند این هواپیما با سرعت بالا وارد یک کرم چاله شده و احتمالا با ورود به آن، به زمان دیگری منتقل شده است. جست وجوها درباره پرواز این هواپیما در سال 1955 هم حاکی از پرواز عادی و موفق این هواپیما به مقصد بوده است!
هرچند گفته می شود سفر در زمان از نظر علمی شدنی است و مسافر زمان فقط باید کرم چاله ها را پیدا کند تا بتواند بین دو نقطه از زمان و مکان سفر کند، ولی از نظر سخت افزاری هنوز علم نتوانسته به آن درجه از پیشرفت برسد. باید منتظر ماند تا این تئوری اثبات و عملی شود.
منبع: بیزینس اینسایدر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خب یه هفته از روز مادر گذشت و الان میتونم انتقاداتم رو بدون ترس به جامعه مادری وارد کنم. بذارین اولش رو با تعریف و تمجید از مقام شاخ و شامخ مادرها آغاز کنم که چقدر برای خانه و خانواده زحمت میکشن. از زمانی که 9 ماه تمام از ما بهترین مراقبتها رو کردن (منظورم مامانای مردمه، مامان خودم که به مراقبت بارداری اصلا اعتقاد نداشت) تا همین الان که چار ستون کانون خانواده رو سفت گرفتن و نمیذارن آب تو دل کسی تکون بخوره.خب حالا همین مامان ها، صبح تا شب توی خونه کار میکنن و به قول خودشون سختترین کاری که انجام میدن غذا پختنه. همه بهعنوان یه غذای سخت که نیازمند توجه ویژه و وقت گذاشتنه، قورمه سبزی رو مثال میزنن. پختن قورمه سبزی این طوریه که میری از مغازه سبزی میخری با نسبتهای حساااس. یه برگ تره زیاد شه یه برگ جعفری کم، دیگه اون مزه رو نمیده. بعد با دقت چند کیلو سبزی رو پاک میکنی. با توجه به ذائقه اعضای خانواده خرد و سرخش میکنی. بعد لوبیا رو اضافه میکنی و تکه گوشتهای سرخ شده و ادویه به مقدار کافی و درش رو میبندی و دایم بهش سر میزنی تا جا بیفته.اما قورمه سبزی پختن توی خونه ما این طوریه که سبزی قورمههای سرخشده و آمادهای که توی فریزر داریم و از خانم کمالی خریدیم رو به دستور مادر از فریزر میذاریم بیرون. بعد صدام میکنه: «بیا چارتا پیمونه برنج خیس کن.» اما در اصل منظورش اینه که «چهارتا پیمونه برنج پاک کن، بشور، نمک بریز و بذار خیس بخوره، بعدم بپز.» از این مرحله که عبور میکنیم یهو میگه: «چرا نشستی؟ پاشو پنج تا مشت لوبیا بذار» اینم توضیح نداره که؛ یعنی «پاک کن، بشور، یه تفت بده، بریز توی غذا.»
اما کاری که برای مامان میمونه از غذا پختن، کار سخت و طاقتفرسای سرخ کردن گوشت با پیازداغ و سیره که اونها هم قبلتر از خانم کمالی خریده شده. در تمام مراحل هم سر زدن به غذا، بر عهده منه. الان سوال من از تمام مادران سرزمین اینه که واقعا این غذا رو شما پختین یعنی؟ اصلا قبول. شما پختین. دستتون هم درد نکنه. چرا وقتی شور میشه و میسوزه میندازین گردن ما؟
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* علاوه بر این که کولر گازی برقیه، چهارشنبه سوری هم سه شنبهاست، عجیبه!
* دوستان اگه فیزیک ۲ رو با ۱۲ پاس کردید، لزومی نداره فوت استیون هاوکینگ رو به عرصه علم و دانش جهان تسلیت بگید!
* به عنوان کسی که فیزیک یک رو ۱۸ شده، منم در غم از دست دادن استیون هاوکینگ، فخر فیزیک جهان شریک بدانید!
* آقا اگه واقعا استیون هاوکینگ فوت کرده اون صندلی و دم دستگاهش رو بدین من به جام صحبت کنه. واقعا حوصله ندارم خودم صحبت کنم!
* استیون هاوکینگ اگه تو ایران به دنیا می اومد، ته تهش دعوتش می کردن ماه عسل، از بدبختی هاش می گفت، اون وقت خودش و مادرش و مجری با هم می زدن زیر گریه!
* به دلیل مرگ جانسوز و جانگداز استیون هاوکینگ، این ترم اصلا فیزیک نمی خونیم!
* تنها برنده واقعی چهارشنبه سوری، کشور چینه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
انتظار برای صاحب مرده
آدیتی سنترال- «مونرول» سگی برزیلی است که چهار ماه است از جلوی بیمارستانی که صاحبش را به آن منتقل کرده اند، تکان نخورده و منتظر اوست. صاحب این سگ که یک بی خانمان بود، با خودرویی در شهر تصادف می کند، او را به بیمارستان منتقل می کنند و سگ هم همراه آمبولانس می رود. اما فرد بی خانمان در بیمارستان فوت می کند. حالا چهار ماه است سگ او از جلوی بیمارستان تکان نخورده و سوژه رسانه های این کشور شده است.
گزارشگری که پیر نمی شود!
آدیتی سنترال- «یانگ دان» 44 ساله بیش از 20 سال است که گزارشگر آب و هوای تلویزیون چین است اما در تمام این سال ها، به نظر نمی رسد که حتی یک سال پیرتر شده باشد! عکس های فراوان از سال های مختلف خدمت او یعنی از زمانی که او تنها 22 سال داشت، نشان می دهد وی تاکنون هیچ تغییری نکرده است. او که در کشورش بسیار محبوب است، به «الهه بی نظیر» شهرت یافته است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گاردین|مسابقه دوچرخه سواری مسیر پاریس- نیس، فرانسه
تلگراف | روبات اسب سوار! انگلستان
گاردین| کبوترانی بر روی سیم برق فشار قوی، بنگلادش
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با عیال نشسته بودم و اختلاط مکردم. آخر هر سال میشینُم حساب کتاب مکنُم که چی جوری سال ره پشت سر گذاشتِم. عادت درِم هر خرجی که تو زندگی مکنِم ره منویسُم. از خرید فرش و لباس گیریفته تا ماست و دوغ و خانه نویی دوست عیال و قدم نورسیدگی پسر عمهام و خرج سلمونی خودُم و شارژ من کارت عیال. جمع و تفریقام که تِموم رفت، مخُم داشت سوت مِکشید. به عیال گفتُم: «حدس بزن چقدر خرج کردم امسال؟!» گفت: «نمیدونم.» عدد ره بهش نشون دادم. چشماش چارتا رفت! گفت: «اِنا حالا خوب رفت!» واقعا اِنا حالا خوب رفت، عیال از دیدن دخل و خرجمان لهجهاش عوض رفت! گفت: «یه صفر اضافی نذاشتی؟» گفتُم: «سه بار حساب کردُم!» پرسید: «ما چه جوری این همه خرج کردیم و خودمون نفهمیدیم؟» گفتُم: «همی ره بگو! ولی کار خدایه، مِگن خدا برکت مِده، یعنی همی. بیبین ای چندرغاز درآمدمان چی جور برکت مُکنه. خدا ره شکر.» عیال گفت: «آره واقعا خدا رو شکر. همین که خانوادههامون سالم و شاد کنارمون هستن و تن خودمون سالمه و دلمون شاده و یه سقفی بالای سرمون داریم خدا رو شکر، هرچند سقف مال بابای منه و قرار بوده زودتر بریم زیر سقف خودمون!» یعنی هم وسط حرف های احساسیش هم باید تیکه داماد سر خانه بودن ره بهم بندازه! هم خودمه جمع کنُم سال دگه یَگ قوطی کبریت بخرُم که ایقد خفت و خواری نکشُم. ایشالا خدا همه بی خانهها ره خانهدار کنه، بی بچهها ره بچهدار و دل همه غمگینا ره شاد کنه. عیال که دید رفتُم تو خودُم، ورخاست یَگ بستنی شکلاتی از ته فریزر درآورد و گذاشت تو بشقابُم. ناقلا نقطه ضعفمه مِدنه.
به خیر و خوشی امسال هم دره تِموم مِره. یعنی از آلودگی هوا و بی آبی و زلزله و آتیش سوزی و سقوط هواپیما و تصادف جادهای و... حتی شب چارشنبه سوری جون سالم به در بردم. اگه خدا بخه و ای چند روز باقیمانده هم زنده بمنِم و هواپیمایی رو سرمان سقوط نکنه و درد و مرضی نگیرِم، ایشالا سال 96 ره به آخر مرسانِم و آماده مِرم بری سال 97. شمایَم حلال کنِن اگه حرفی زدُم که به کسی برخورده یا تو نوشتههام حقی ره ناحق کردُم. ایشالا سعی مکنُم سال دگه اگه زنده ماندُم از دلتان دربیرُم. سر سفره هفت سین مریضا و درگذشتهها ره فراموش نکنِن، ما رَم همیجور. ای رَم فراموش نکنِن که بستنیا ره تو فریزر کنار سیرداغ پیازداغ نذارِن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زن و شوهری در رستوران نشسته و منتظر بودند تا غذایشان را بیاورند. زن به همسرش گفت: «عزیزم، با این عینک جدید متاسفانه حس می کنم ازت خوشم نمیاد!»
مرد متعجب گفت: «عزیزم، اما من که عینکی نزدم! عینک آفتابی جدیدم رو می گی؟»
زن پاسخ داد: «نه عزیزم، منظورم عینک طبی خودم بود که تازه گرفتم و امروز به چشمام زدم!»
ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* چقدر تیتراژ سریال آنام بده. یعنی چی این همه تلخی و زشتی؟
* بچه که بودم، بهار هرروز با چادر گل گلی مهمان خانه می شد... بزرگ تر که شدم، نه کفش های نو، نه شمعدانی ها و نه هیچ مهمانی، بهار را به خانه نیاورد، بهار فصلی شد که نبودنت را تحویل گرفتم. به یاد 4فروردین 88 روزی که مادرم به آسمان ها رفت.
س.ع، مشهد
* لطفا مطالب جدید درباره نوروز97 و پیام های عاشقانه جدید هم چاپ کنید. ممنون. علی کشته گر، درگز
* با توجه به این که چهار صفحه بخش ایران (اخبار شهرستان ها) در تهران کارایی چندانی ندارد، خواهش می کنم به جای این صفحات، صفحات زندگی سلام را برای مشترکان تهران بفرستید.
* آق کمال، عید مسافرت کجا میری که ما هم بیایم همسفر بشیم؟
آق کمال: ما که عید خانه ممانم، از بس فک و فامیل درِم و باید برِم دیدنشان و بیَن خانه مان. ولی شما اگه دوست درِن همسفر ما بشِن، متِنن دعوت مان کنن یگ روز برم همی دور و بر مشد دیزی بزنم!
* آرتروز گردن گرفتم بس که همه تقصیرها رو انداختن گردن من.
مسعود مجنونپور
* همسر عزیزم المیرا جان، خدا رو شاکرم که گلی مثل تو رو نصیبم کرد. بدون که خیلی دوستت دارم و قدرت رو می دونم. خواهش می کنم منو ببخش و قهرت رو تموم کن. طاقت ندارم... احسان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.