خوشرویی هنگام روبه رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوشرو واجب می کند.
حضرت فاطمه(س)، بحارالانوار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مرحوم علامه جعفری فرموده اند:
«خداوند برای شناخت تکامل روح به انسان کمک می کند. علی(ع) می فرماید: «ای بندگان خدا، از مهم ترین بندگان نزد خداوند، بنده ای است که خدا او را در جهت شناخت نفس خود کمک کرده است.» البته خداوند هنگامی در معرفت و تصعید روح به انسان کمک می کند که انسان خواهان شناخت و تصعید روح خود باشد.
در نهاد انسان، استعداد و زمینه اراده و شوق به انجام کارهای خیر نهفته است؛ بهترین دلیل آن هم «کاروان با عظمت حق طلبان رشدیافته تاریخ بشری است». عدم جوشش این اراده و حرکت به سوی کمال، بر اثر موانعی است که آن ها را به دو قسم می توان تقسیم کرد: تخیلات و تلقیناتی که انسان به خود می کند، مبنی بر این که معرفت و تصعید روح امری دشوار و غیرممکن است. عوامل بیرونی، گاه سد راه انسان می شوند. نظیر نامناسب بودن محیط اجتماعی، فقدان تعلیم و تربیت های سازنده و .... انسان باید بر این دو مانع غلبه و در حد توانایی خود در مسیر رشد و کمال خویش بکوشد و از مسئولیت سازندگی خویش سر باز نزند.»
موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عشق در عمل، در قیاس با عشق در رؤیا چیزی خشن و سهمگین است. عشق در رؤیا آزمند عمل فوری است، بدون معطلی و در پیش دیدگان همه... آدمها حاضرند جانشان را هم بدهند، منتها به شرطی که آزمون، دشوار و طولانی نباشد و زود تمام شود! همگان هم آن چنان که گویی در تئاتر، تماشا کنند و دست بزنند! اما عشق فعال، کار شاق و پایمردی میخواهد.
برگرفته از «برادران کارامازوف» اثر فئودور داستایوفسکی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در فیلم های دوبله از زبان انگلیسی، معمولا کسی که ناراحت یا خشمگین است می گوید: «فراموشش کن!» این جمله به ازای اصطلاح انگلیسی forget it است که بر اثر تنبلی فکری یا شتابزدگی مترجمان لفظ به لفظ ترجمه شده است.
ولی در پارسی نسبت به موقعیتی که در آن به کار می رود غالبا بی معنی یا مضحک است. معادل درست این جمله در پارسی برحسب موارد مختلف چنین است: «چیزی نیست»، «قابلی ندارد»، «مهم نیست»، «بگذریم»، «فکرش را نکن» یا به تعبیر عامیانه «ولش کنیم» و نظایر این ها.
برگرفته از «غلط ننویسیم»
اثر ابوالحسن نجفی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نبودنت
آلزایمری می خواهد
در حد مرگ
نه کسی را شناخت
نه با کسی حرف زد
و آنقدر تنها ماند
تا ویران شد!
سمیرا آنالویی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خریدن خودرو به جای بلیت قطار!
آدیتی سنترال- تام کلیسای، پسر 27 ساله انگلیسی که قصد یک سفر کوتاه 150 کیلومتری با قطار را داشت، از قیمت بالای بلیت قطارهای کشورش عصبانی شد و تصمیم گرفت یک حرکت اعتراضی به قیمت 310 دلاری بلیت برای مسافت کوتاه انجام دهد! او به جای خرید بلیت قطار، یک خودروی قدیمی ارزان گرفت. با وجود هزینه بنزین و مالیات، قیمت این خودرو کمتر از قیمت بلیت قطار شده است! او حرکتش را رسانه ای کرده است تا مسئولان فکری به حال قیمت بالای بلیت قطار در انگلستان بکنند.
عاقبت وحشتناک فلفل خوردن
آدیتی سنترال- مرد آمریکایی بعد از یک رقابت محلی برای خوردن تندترین فلفل دنیا، با حمله عصبی شدید و سردرد و گردن درد وحشتناک رو به رو شد. درد او به قدری شدید بود که پزشکان بلافاصله او را در بیمارستان بستری کردند و مشخص شد که به علت تنگی عروق در هنگام خوردن فلفل، دچار سکته و آسیب شدید مغزی شده است. هرچند او بعد از یک هفته از بیمارستان مرخص شد ولی برای همیشه از خوردن فلفل منع شد.
مجسمه ساخته شده از سوسک!
تاکسل- «آرمور سامورایی»، هنرمند چیره دست ژاپنی مجسمه یک سامورایی را با خلاقیت جالبی از سوسک ساخته است! او برای طراحی این مجسمه از هزاران سوسک مرده استفاده کرده است. سوسک های رنگارنگ ریز و درشتی که او در ساخت این مجسمه به کار برده است، مثل سنگ های قیمتی می درخشند و جلوه زیبایی به این مجسمه داده اند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با درِ خانه؛ عکس می گیریم
با بُرس، شانه عکس می گیریم
غیر آن عکس ها که می دانید!
با لب و چانه عکس می گیریم
آشنا خسته گر بگردد با
فرد بیگانه عکس می گیریم
ما به هرجا که می رویم اول
زود یک دانه عکس می گیریم
منتظر تا پرندگان بروند
بعد با لانه عکس می گیریم
گاه پیش آمده که با اتوبوس
توی پایانه عکس می گیریم
او و رایانه عکس می گیرد
ما و یارانه عکس می گیریم
داخل پارک، در توالت ها
سمتِ مردانه عکس می گیریم
گاه پیش آمده که تنها با
میز صبحانه عکس می گیریم
بس که تنها شدیم با سگ ها
توی ویرانه عکس می گیریم
شمع را می کشیم و بعدش با
بالِ پروانه عکس می گیریم
الغرض دشمنِ همیم اما
هی صمیمانه عکس می گیریم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* یارو با کت شلوار رفته کوهنوردی، گزارشگر ازش میپرسه «جناب سخت نیست با کت شلوار؟» می گه: «چرا سخته، ولی هر کاری سختی خودش رو داره»!
* حدود دو سه ماه از سال تحویل گذشته ولی همچنان فروردین ادامه داره!
* بولینگ ساعتی ۱۲۰ تومنه. ۵۷ نفر جور کردم، ۳ نفر دیگه پیدا کنم می تونیم با نفری هزار تومن بریم نیم ساعت بولینگ بازی کنیم!
* میگن کی روش یه فامیل داره تو کار فروش سی دیه، می خواد آهنگ جام جهانی رو بده اون بخونه!
* من وقتی زندگی آدم های موفق رو می خونم همون هنگام خوندنِ کار و تلاشی که اینا می کنن خسته می شم، باید یه چای بخورم و یه چرت بزنم. شماها چه جوری الگو می گیرید از اینا؟!
* کاش همه کشورها جام جهانی رو تحریم کنن، لااقل ما از کابوس اسپانیا و پرتغال راحت بشیم!
خلاقیت در تزیین کنتور روی دیوار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در شب هایی که واقعیت فوتبال جهان چنان مرزهای شگفتی را رد کرده که تخیل و فانتزی جلویش کم می آورد، قبل و بعد هر برنامه فوتبالی تلویزیون ما تبدیل می شود به یک چالش ذهنی و روحی برای مخاطب. یعنی یک فوتبال خوش از گلویمان پایین نمی رود مگر این که چندین و چند تبلیغ و رپرتاژ و قرعه کشی مربوط به اپلیکیشن های پیش بینی فوتبال و موارد مشابه را ببینیم و ماجرا آن قدر با حرارت تکرار می شود تا مجاب شویم از محصولات یا خدماتی که معرفی می شود استفاده کنیم. در بسیاری از کشورهای مختلف دنیا، شبکه های تلویزیونی با فروش حق اشتراک مسابقات پربیننده و جذاب را پخش می کنند و بیننده یک بار حق اشتراکی را به شبکه مد نظر پرداخت می کند و با خیال راحت می نشیند پای هیجان ناب فوتبال. تلویزیون ما فوتبال را رایگان پخش می کند اما قبل و حین و بعد از یک بازی چنان مخاطب را در معرض تبلیغات می گذارد که مزه شیرین هیجانی که تجربه کرده با کُلی اما و اگر از بین می رود.
بسیاری از ما در زندگی مشکلات اقتصادی داریم و با فوتبال برای ساعتی از دنیای پیرامون مان جدا می شویم، اما این تبلیغات چنان روی رویاهای مخاطب زوم می کند که سودای یک شبه پولدار شدن به سراغش می آید و دوست دارد در تمام قرعه کشی ها شرکت کند. به طور معمول هم بیشتر شرکت کنندگان برنده نمی شوند و سرخوردگی تازه ای به مشکلات قبلی شان اضافه می شود. اگر هم در قرعه کشی ها شرکت نکنند مدام باید با خودشان کلنجار بروند که چرا شانس شان را امتحان نکردند. نمی شود انتظار داشت تلویزیونی که خدماتش کمابیش رایگان است از درآمد تبلیغات چشم پوشی کند، اما ای کاش سبک و سیاق این تبلیغات و حجمش طوری نباشد که تجربه تماشای فوتبال را به استرس برنده شدن یا نشدن در قرعه کشی و مسابقه پیش بینی و این چیزها تغییر بدهد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یاهو | برگزاری سی و هشتمین ماراتن روتردام، هلند
گاردین| کلاغی در حال کندن موهای پاندا برای سقف لانه اش! پکن
تلگراف| عبور جوانان مکزیکی از بالای دیوار آهنین مرز با کشور آمریکا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دیدن عید به چی سرعتی تِموم رفت؟ اصلا انگار نه انگار که یَگ سال منتظرش بودم تا بیِه و خستگی در کنِم و صبحا بیشتر بخوابم و برِم تو دل طبیعت، مسافرت و حالشه ببرِم. هم از فردای سال تحویل کله صبح روندی شروع کردم به عیددیدنی به صورت رفت و برگشتی که ای آخریاش به مرحله حذفی هم رسید!
ما مرفتِم خانه عموم، داییمه اونجی مدیدم و مُگفتن دارن مرن خانهشان، تا خداحافظی مکردن، دو دقیقه تنفس مدادم بهشان که کتریشانه بذارن جوش بیِه و پشتبندش مرفتِم خانهشان. واز اونجی شوهرعمهام هم مِدیدم و مپرسید آقات اینا کی خانهیَن تا برن پشت در اول صف باشن!عید ما به همی دید و بازدیدها گذشت. حالا ای وسط برد با اونایی بود که جلوس مِذاشتن. یعنی یکی دو روز ره مشخص مِکردن که همو روزا خانهیَن و بقیه فامیل باید همو روزا مِرفتن خانهشان. خوبی جلوس ایِه که صابخانه مِدنه امروز مهمون دره و میوه و شِرنی مِخره. اوجوری نیست که ظهر خوابه و مهمون تلفن مِزنه ما پشت درِم و صابخانه بدبخت باید تو یخچال بگرده لای موزهای سیاه سوخته و سیبهای ورچروکیده و پرتقالهای پلاسیده، چیزی پیدا کنه بذاره جلوی مهمون.
ولی بدی جلوس هم ایِه که کل فامیل مثل سیل هجوم میارن. نه خوداشان چیزی از مهمونی مِفهمن و نه صابخانه مِفهمه بری کی چای گیریفته و بری کی آجیل نگیریفته و نمکدون و استکان و کارد کم میِه. ماشالا قومای مایَم جایی رفتنشان با خودشانه، بیرون آمدنشان با خدا. اول همه رو مبل می شینن، بعد که بیشتر مِرن، یَگ عده رو زمین می شینن. بعد از یَگ ساعت اونایی که اول آمدن مِرن تو آشپزخانه و اتاق خواب و تُخس مِرن تا بقیه جا بشن. حالا خانههای بزرگ خوبه، ای آغل کفترهای ما جِوونا که بهزور خودمان توش جا مِرم، دگه تحمل ای حجم از مهمون ره نِدره. بماند که یَگ عده هم نمدنُم بری چی فکر مُکنن تو عید کف خیابونا و ماشینا هم نویه و مِتنن با کفشهاشان بیَن تو خانه. دم در هم مِگن «کفشای عیدمانه»، خب کفشاتان نویه، کف پیادهرو که همو کثافت قبل از عیده!کلا نه که عیددیدنی بد بود، ولی خیلی خنُک بود. به قول عیال، تو دو هفته کل فامیل و آشنا و حتی اونایی که نِمشناختِم ره دیدم و واز رفت تا سال دگه. تازه از حالا اونایی که مسافرت بودن میَن عیددیدنی و ما باید برِم دیدنشان. ما جوونا هم تو نوبتم، مثلا نوبت جلوس ما نیمه دوم خرداده که همی آش و کاسه سرمان پیاده مِره!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* واقعا هر بار که از زندگی مرحوم دکتر شیخ مطلب چاپ می کنید، چشمانم پر از اشک می شود که چنین فرشته ای در این شهر بوده و اکنون نیست. خدا رحمتش کندو ای کاش یک درصد از اخلاق حسنه آن مرحوم را بعضی از پزشکان امروزی به ارث می بردند.
سیاوش راستگو
* در شعر طنز دهه شصتی و صف بستن، در چند مورد شاعره محترم قافیه را رعایت نکرده است. چرا؟!
* در مطلب رنگ زیتونی زندگی سلام، هر رنگی آورده بودید به جز زیتونی واقعی! فکر کنم مطلب را یک مرد نوشته بود که نتوانسته بود رنگ ها را تشخیص بدهد؟!
* ذکر قنوت و ذکر سجودم شبیه توست، حتی همین غزل که سرودم شبیه توست، عشقم به باور تو و نامت مقدس است، تا مادرانه های وجودم شبیه توست، دریا پر از سخاوت و عشقی زلال و پاک، این بیکرانه ای که ستودم شبیه توست.
امیرعلی مهربان
* اون قدر مهربونم که اگه کسی هم از چشمم بیفته، برش می دارم یه فوتش می کنم می ذارمش سر جاش...
مسعود مجنونپور
* مرتضی جان، عزیزم، سالگرد ازدواج مان را به تو عشق اول و آخر زندگی ام تبریک می گویم. امیدوارم سال های سال در کنارم باشی. مرضیه
* کاش برای مسابقه این کیه، محاله راهنمایی کنیم، این گونه تیتر می زدید: محاله یک کودک ۳ساله درست حدس بزند و برنده مسابقه این هفته ما شود!
* به مناسبت بیست و پنجم فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما نرفتیم تربت و قزوین و رشت
بهر پرداختی آب و برق وگاز
مانده ایم حالا میان شیش و هشت!
یارمحمد خدنگی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.