علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
«کسی که خود را فراموش کرده است، دنیا و آخرتش هر دو را از دست داده است، چنین کسی اهل دنیا هم نیست، زندگی دنیا هم برای او لذت بخش نیست. مشاغل و آرزوهای دنیوی و خواسته های نفسانی، انسان را مبتلای به مرض غفلت می کند که از توجه به ملکوت و سیر و سلوک روحانی و نیل به لقاء ا... باز می ماند. خداوند سبحان در سوره والشمس 11 بار قسم یاد فرمود و جواب قسم این که: «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» رستگار کسی است که نفس را تزکیه کرد و پاک گردانید و ناامید و زیانکار شد کسی که نفس را گم کرد و از دست داد و در پی اصلاح و تزکیه آن برنیامد.»
برگرفته از «پندهای حکیمانه»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی می کردیم، به چشم می دیدیم مردانی را که به کلبه های دیگر می رفتند و دیگران را دلداری می دادند و آخرین تکه نان شان را هم به آن ها می بخشیدند. درست است که شمار این مردان زیاد نبودند، اما همین هم ثابت می کند که همه چیز را می توان از یک انسان گرفت مگر یک چیز: آخرین آزادی بشر در گزینش رفتار خود در شرایط موجود و گزینش راه خود.
برگرفته از «انسان در جست وجوی معنی»اثر ویکتور فرانکل
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زنی به قصد آن که شوهرش را احمق کند به یاری پیرزنی، کله الاغی به دست آورد و در حیاط خانه مشغول بیرون آوردن مغز خر بود تا به خورد شوهرش بدهد، که شوهر از در وارد شد و از زن درباره کله خر پرسید. زن گفت: «چیزی نیست، این کله خر در منقار کلاغی بود که از بالای حیاط می گذشت، اما کلاغ نتوانست وزن آن را تحمل کند و رهایش کرد و کله خر افتاد در این لگن.» مرد سری به علامت قبول تکان داد و به اتاق رفت. همسر مرد به پیرزن گفت: «فعلا این سر خر را جایی پنهان کن تا بعد به آن بپردازیم.» پیرزن گفت: «دیگر به کله خر نیازی نیست. کسی که چنین سخنان بیهوده ای را باور کند به خوردن مغز خر نیازی ندارد»!
برگرفته از «داستانهای امثال»
گردآوری حسن ذوالفقاری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شتاب مکن که ابر بر خانهات ببارد
و عشق در تکهای نان گم شود
هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط میکند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در سال 1966 روزنامه ها گزارشی منتشر کردند مبنی بر این که تعدادی از سرمایه داران کالیفرنیایی برنامه ریزی کرده اند جزیره شخصی خودشان را بسازند. محل انتخاب شده در جزیره ای بزرگ و ناشناخته قرار داشت که به «ساحل کرتس» مشهور بود. ظاهرا هدف، استخراج و به چنگ آوردن شاهرگ غنی ترین غذاهای دریایی به ویژه صدف آبالون بود. آن جزیره را «لموریا»، نام قاره ای گمشده نامیدند و رسانه ها روی آن نامی آشناتر یعنی «آبالونیا» نهادند. اما یک اتفاق ساخت این جزیره را بی سرانجام گذاشت.
ساحل کرتس از گذشته به عنوان یک نقطه ارزشمند اما خطرناک شناخته می شد. کشتی ها باید از صخره های غول پیکر که در چند فوتی سطح آب قرار دارند ، فرار می کردند. اما برای «جورج کرکوود» بازیگر ثروتمند، «ریچارد تاگارک» و «بروس ماک مان» فعالان صنایع غذایی چیزی که جاذبه داشت، موجودات خوراکی دریایی بود. آن ها امیدوار بودند جزیره ای بسازند که از طریق آن بتوانند به طور گسترده و ارزان غذاهای دریایی استخراج کنند و به ثروت عظیمی برسند، حال آن که از امواج خطرناک این محل غافل بودند. تصمیم بر این بود که یک کشتی باری از کار افتاده جنگ جهانی دوم به نام «اس اس جالیسکو» را در منطقه کم عمق ساحل کرتس بکشند و از این طریق صخره ها و زباله های آن جا را محصور کنند و یک خشکی مصنوعی بسازند تا به راحتی صدف های شیرین و گوشتی آبالون را برداشت و به این ترتیب بر قلمروی آبالونیا حکومت کنند.
در سال 2011 «کریستوفر دیکسون» روزنامه نگار، کتاب موج ارواح را منتشر کرد و به تاریخچه ساحل کرتس، کاشفان، شکارچیان گنج، مفقودان و... آن پرداخت. فصل اول این کتاب را به افسانه آبالونیا اختصاص داد. در زمان نوشتن این کتاب، اثری از آدم های آبالونیا نبود. تلاش برای پیدا کردن کرکوود و همراهانش نیز بی نتیجه بود. تا این که یک روز شخصی ناشناس بسته ای برای خبرنگار فرستاد که درون آن یک دست نوشته بدخط به همراه تعدادی عکس از کشتی جالیسکو قرار داشت. طبق گفته خبرنگار دیکسون، این دست نوشته گزارشی از غرق شدن و فروپاشی کشتی بود که احتمالا برای یک نشریه نوشته شده ولی هیچ گاه چاپ نشده بود.
این رویا، رویای گران قیمتی بود. کرکوود برنامه های بیشتر دیگری مانند ساختن یک مرکز تفریحی و توریستی نیز داشت. دیکسون در کتابش قید می کند که کرکوود از ترس توقف این طرح توسط دولت فدرال کار را خیلی عجولانه شروع می کند. به تیم بارها هشدار داده شده بود که در ژاپن توفانی اتفاق افتاده است، اما ترتیب اثری نداده بودند. کشتی به آرامی به فانوس دریایی و به محل مد نظر نزدیک می شود و باد خفیفی شروع به چرخاندن کشتی می کند که در همین هنگام آن توفان خیلی دور به آن ها نزدیک می شود. فاجعه انسانی و طبیعی هر دو با هم اتفاق می افتد. طبق گزارش ها، کشتی جالیسکو به فانوس دریایی برخورد می کند و پر از آب می شود. توفان حدود 20 فوت کشتی را بلند و با شدت به پایین پرتاب می کند و غرق می شود.گفته می شود اعضای تیم توسط بالگردی نجات یافتند ولی خبری از هیچ یک از آن ها نیست. همچنان ساحل کرتس بدنام است. لاشه زنگ زده جالیسکو آن محل را برای غواصان و موج سواران به جایی ناامن تبدیل کرده است و هنوز مشتاقان افسانه های حل نشده، برای یافتن سرنخی از سرنشینان غیب شده کشتی جالیسکو به سمت این جزیره طلسم شده می روند ولی نمی توانند به آن نزدیک شوند.
منبع: Atlasobscura
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار چهره یک خانم بازیگر رو انتخاب کردیم که ممکنه این روزها اثری از ایشون رو دنبال کنین. همین یک جمله رو هم راهنمایی می کنیم که اولین بار ایشون رو در نقش یک دختر خارجی در تلویزیون دیدیم. بسه دیگه، دست به کار بشین ببینیم چه می کنید! عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید آقای «مهدی ناصری» 38 ساله از مشهد و برنده مسابقه قبل ما هستن. ایشون که کارمندن و خواننده حرفه ای روزنامه خراسان، خیلی خوش شانس بودن که بار اول در مسابقه ما شرکت کردن و برنده هم شدن! بهشون تبریک میگیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور بههمریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا جمعه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو یک شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و به عنوان جایزه، کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد همین جا خواهید دید. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بنده به عنوان یه دختر خونه، یا خانم خونه آینده، در مشاهداتم به نتایجی رسیدم. ما ایرانیا (فعلا قضیه رو جهانیش نمیکنم چون در اون سطح مطمئن نیستم، ولی فکر نکنین جایی هم خبریه) توی خونه مون یه داروخانه داریم که رو دست داروخانه هلال احمر بلند شده. پیدا شدن داروی سرماخوردگی و زونا توش نرماله، حیطه درمانیش با انواع داروهای دل درد و سردرد گسترش پیدا میکنه و با چند مدل داروی شیمی درمانی به محدوده خودش پایان میده. طرز مصرفش هم که یا روش نوشته، یا دیگه هرکدوم مون قدر یه دکتر عمومی بلدیم شربت معده رو موقع سرماخوردگی نخوریم. تا اینجاش می شه خوددرمانی که اصلا میتونیم میکنیم، مشکلیه؟
ولی یه جایی دیگه قضیه پیچ میخوره. اونجا که خودنادرمانی میکنیم. مثلا دکتره هشت سال درس پزشکی عمومی خونده، بعدش تخصص، بعدش هم فوق تخصص که بشینه توی مطب 60 هزار تومن ویزیت بگیره که شما داروش رو نخوری؟ چرا؟ چون برای درد بزرگوار شما کم دارو داده. مثلا سردرد داشتی رفتی دکتر فوق تخصص مغز، ژلوفن تجویز کرده. حالا درسته بابت نداشتن تومور مغزی ناامید شدی، ولی واقعا حق آدم از این زندگی یه میگرن ساده نیست؟ با اون قرص های اسمارتیزی خوشگل که میشه توی مواقع حساس مشت مشت خورد!
بازم دلیل کم بودن قرص نسبت به مریضی خیلی منطقیه، من قبول دارم. بعضی ها مثلا می رن پیش روان پزشک و دکتر بهشون دارو میده. چون موقع کم حواسی و گیجی باهاشون دو سه بار شوخیِ «قرصاتو خوردی؟» رو کردن، دیگه دلشون نمیخواد دارو بخورن. تازه این در شرایطیه که روان پزشک های فامیل نفهمن دارو میخوره، وگرنه که تابلوئه «تو که چیزیت نیست قرص بخوری، بذارشون کنار، این قرصا روانی میکنه آدم رو». راست هم میگن. همین فامیل دو روز دیگه میخوان شما رو برای فلان دختر یا پسر فامیل بگیرن، نمیگن طرف روانی بود، قرصخور بود؟ سلامتی شما مهمتره یا ازدواج و آیندهتون؟
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آدیتی سنترال- افسران پلیس در شهر مکزیکی آلوارادو به تازگی مجبور شدند سلاح های گرم خود را کنار بگذارند و به جای آن از تیر و کمان استفاده کنند! بیش از 80 درصد این پلیس ها نتوانستند در آزمون کنترل شخصی و غلبه بر خشم تاییدیه بگیرند و برای این که جلوی کشتار توسط پلیس های خشن این شهر گرفته شود، آن ها مجبورند از تیر و کمان که تیرش سنگ است، برای گرفتن مجرمان استفاده کنند!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به اعتقاد استادهای ما، سخت ترین کار دنیا بعد از کار تو معدن، وارد کردن نمره ها تو سایته!
با فتوشاپ فکتون رو زاویهدار می کنید؟ هیچ ایرادی نداره، فقط درجه زاویه ها رو یه جا یادداشت کنید تا تو یه عکس متوازی الاضلاع نباشه و تو عکس بعدی ذوزنقه!
کسی می تونه بگه مشکل لپ تاپ من چیه؟ وقتی روشنش می کنم که پایان نامه ام رو بنویسم، یهو می ره تو فولدر فیلم و سریال!
گذاشتن کولر روی پشت بوم واسه تابستون های معمولیه. تو این گرما باید بیاریش تو اتاق کنار خودت، یک شربت آب لیمو بهش بدی و بگی داداش اگه حال داشتی گاهی هم یه فوتی به ما بکن که پختیم!
پر کاربردترین خالی بندی ما بعد از جمله «اونم سلام می رسونه» تعلق می گیره به «مسئله پولش نیست»!
اگه شک دارید که چاق هستید یا نه، از یک بچه بخواهید شکل شما رو بکشه. اگه شروع به کشیدن دایره کرد بدونید که خطر نزدیکه!
منابع خبری شانس اول احتمال جانشینی کریس رونالدو رو سعید عزت اللهی اعلام کردن، چون سعید ما اسپانیایی بلده!
به نظرم با رفتن رونالدو از رئال، دیگه لیگ اسپانیا بازیکن بزرگی نداره و بازی هاش پخش بشه یا نشه، دیگه مهم نیست!
فکر کنم شب ها تو خواب راه می افتم می رم میدون بار خالی می کنم. این میزان از خستگی دم صبح دلیل دیگه ای نداره!
عابربانکه خیلی اعصابش خرد بود، کارت میزدی پولش درنمیاومد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آساهی شیمبون| خسارت های ناشی از سیل ژاپن
گتی ایمیج| برگزاری مهمانی در ارتفاعات صعب العبور، چین
یاهو| حمل و نقل رایگان!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسود رفیقُم زنگ زد که: «کی وقت دری ببینُمت؟ یَگ فکر بکری دارُم که زندگیته از ای بر به او بر مکنه!» گفتُم بیا و درستش کن! هروقت ای جوری زنگ مِزنه مدنُم که باز مخواد خودش و مو و هرکی دم دستشه ره بدبخت کنه. گفتُم: «نگاه کن، داداش لطف شما به ما رسیده، بذار همی جور بری خودُم لخ لخ کنُم، دور مو ره خط بیکیش جان باجناقت!» گفت: «حالا بذار مو حرفمه بزنُم، اگه خوشت نیامد قبول نکن. شب خانهیِن؟» اِنا حالا خوب رفت! یعنی متخصص زورچپون کردن مهمونیه.
شب با عیالش معصوم خانم تشریف آوردن. خدا خدا مکردُم یادش رفته بشه و شامشانه بخورن و برن. هم تا نشستِم سر میز شروع کرد: «همایون ره یادت میه؟ سر میلان آقات اینا منشستن.» قیافه هاج و واج مو ره که دید ادامه داد: «تو گل کوچیک مِذاشتمش توپ جمعکن، هموجور لواشک مخورد، همیشه سرپایی لنگه به لنگه پاش مِکرد و دست بهش مِزدی زر زر مِکرد...» الکی گفتُم ها یادمه که بیشتر از ای جلوی خانما پته بچگیهامانه رو آب نریزه. گفت: «دیروز پشت چراغ قرمز دیدمُش که تو ماشین نشسته بود و شیشه رم داده بود بالا، معلوم بود ماشینش کولرداره و وضعش توپ رفته.» گفتُم: «ماشین مویَم کولر دره، ای که نشد وضع توپ!» گفت: «نه، از ای شاستی بلندا بود که کمِ کم یَگ میلیارد میارزید! عاینک آفتابیش هم قیمت موتور مو بود!» گفتُم: «نوش جانش، حالا که چی؟» گفت: «تعقیبش کردُم و دیدُم رفت تو یَگ بنگاه. نگو مال خودش بود. مویم رفتُم و چاق سلامتی کردم. بهم پیشنهاد شراکت داد. بعد از ای که خانه و زمین شل کرده، رفته تو کار دلار و سکه. گفت هرچی پول درن بیارن بدن مو باهاش سکه و دلار بخرُم و سر یَگ ماه دو برابر بهتان پس بدُم با حبابش. اسم خودشم گذاشته هما طلا! مویَم با پول موتورُم و طلاهای عیال و یَگ مقداری هم از بابام قرض گرفتُم، پنج تومن جمع کردم که به عبارت دگه ماه بعد مِشه ده تومن که متنُم باهاش یَگ پراید چخ چخی بیگیرُم!» صبر کردُم حرفاش تموم بره تا از خجالتش دربیام که معصوم خانم عیالش اجازه نداد و گفت: «چشمم روشن، پس شما اون پول رو از بابات گرفته بودی و گفتی پسانداز خودته؟ طلاهای من و موتورت رو هم میخواستی برای این کار بفروشی؟!» مو و کاملیاخانم فقط نگاشان مکردم و ریز مخندیدم. هرچی مخواستُم مو بارش کنُم، دو برابرشه معصوم خانم از خجالتش درآمد. نمدنُم ای بشر کی مخواد دست از بلندپروازی بردره، ولی شک ندرُم این قصه سر دراز دره...
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* فتوکاتور نیمار خیلی عالی بود! یکی هم برای رونالدو بسازین. دمتون گرم صادقی
* آقکمال، برار «ملتفت» را این گونه می نویسن، نه آن گونه که شما نوشتی!
آق کمال: داداش گلم، حالا باید تو جمع مو ره خراب کنی؟ خب همی ره یواشکی قبلش بهم مگفتی!
* اگه برنده مسابقه «این کیه؟» این هفتهتون در دسترس نیست، مو که در دسترس هستم. حاضرم جور ایشون ره بکشم!
* خیلی ممنون، یه دنیا سپاس. واقعا خوشحال شدم که متنم رو چاپ کردین.
* آقکمال، برق نگاهتان این روزها چند مگاواتیه؟!
آق کمال: فعلا که سهمیه بندی شده و با چراغ فتیله ای نگاه مکنم!
* مطلب زندگی سلام درباره جهان موازی خیلی جالب بود. من اصلا تا حالا چنین مطلبی رو نشنیده بودم. مشتاق شدم برم فیلم و سریال هاش رو ببینم. ممنون
* مهیا جان، تولدت مبارک. کاش همیشه کنارم بمونی. دوستت دارم.
همسر همیشه عاشقت، محمدرضا
*کسی که بی منت واست وقت می ذاره و به فکر خوشحال کردنته، اگه به زبون هم نیاره واقعا دوستت داره!
محمد جواد سلیمی
* پیام صرفه جویی: اگر از حالا به بچه ها یاد بدیم که آب، اسباب بازی نیست، وقتی بزرگ شدن لازم نیست دنبال یک بطری آب برای زنده موندن بگردن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امام محمد باقر(ع): خداوند با چیزی برتر از پاکی شکم و دامن عبادت نشده است.
الکافی
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.