تعداد بازدید : 84
دنیا به روایت تصویر
تاس| آزمایشگاه ساخت مجسمه های مدل برای آموزش پزشکی، روسیه
فرانس پرس| بازماندگان توفان، ژاپن
تلگراف| نجات یک غاز زخمی از رودخانه، اکراین
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 14
تفأل
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خاطرات پیک موتوری
تعداد بازدید : 31
وقتی ویزا تمام می شود
نویسنده : ناصر علیرضایی
چند روز مانده بود به اربعین، توی خیابان جوانی برایم دست تکان داد و گفت: «میشه من رو به چند تا آژانس صدور ویزای عراق ببرید تا بلکه موفق بشم ویزا بگیرم؟» گفتم بله و راه افتادیم. هر جا می رفتیم می گفتند سیستم بسته شده و دیگر ویزا صادر نمی شود. بعد از یکی، دو ساعت جوان مسافر که مأیوس شده بود گفت: «من بلیت دارم ولی ویزا ندارم، قرار بود بلیت و ویزا از یک جا بگیرم اما نشد حالا به این مصیبت گرفتار شدم.» با دیدن چهره غمگین جوان خیلی دلم سوخت. دوست داشتم هر کاری بکنم بلکه بتواند ویزا بگیرد. به او گفتم یک یا حسین(ع) بگو و برویم سفارت عراق. اگر سیدالشهدا(ع) تو را طلبیده باشند، بقیه اش را هم خودشان درست می کنند.
هنوز موتورسیکلت جلوی سفارت متوقف نشده بود که مأموری گفت: «حرکت کن آقا... ویزا تموم شده...» شروع کردم ذکر گفتن و صلوات فرستادن... رفتیم سمت مأموران و ماوقع را تعریف کردیم. چشمم به پنجره ساختمان سفارت افتاد، دیدم یک نفر دارد خیره به ما نگاه می کند و ظاهرا کسی را صدا زد که او هم آمد پشت پنجره و چند لحظه ای به ما زل زد. جناب سروان ما را به سمت موتورسیکلت هدایت کرد. غم توی چهره پسر جوان موج می زد، نتوانستم حرفی بزنم، موتورسیکلت را روشن کردم و با اکراه سوار شدیم، ناگهان دیدم مأمور داخل کیوسک با عجله بیرون پرید، ما را صدا زد و پسر جوان را به داخل ساختمان هدایت کرد.
نیم ساعت بعد جوان شادی کنان آمد و خودش را انداخت توی بغلم و های های گریه. ماجرا از این قرار بود: چندی پیش دو نفر وارد مغازه جوان که اسمش عباس و شغلش انگشترفروشی بود می شوند و یکی از آن ها انگشتری را به همراهش نشان می دهد و با حسرت می گوید: «این دقیقا مثل اونی بود که گم شد.» عباس که شاهد گفت و گوی آن دو نفر بوده، می فهمد کربلایی هستند. انگشتر را بیرون می آورد. می پرسند قیمتش چند است و عباس می گوید: «به رسم یادگاری و به عشق امام حسین(ع)» و با اجازه آن ها روی نگین حک می کند «لبیک یا حسین(ع)». از قضای روزگار آن آقا که کارمند سفارت بوده در آن لحظه از پشت پنجره عباس را می بیند و می شناسد و بقیه قضایا. روز بعد عباس ویزا و بلیت در جیب رفت که بگوید «لبیک یا حسین(ع)».
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ترسانک
تعداد بازدید : 55
اتوبوس وحشت
از وقتی که دانشجوی شهر دیگری شده بود، سعی می کرد به جای هواپیما هر بار با اتوبوس به شهرشان برود تا پول تو جیبی اش را پس انداز کند. معمولا با اتوبوس های شبرو می رفت تا بتواند راحت تر بخوابد. زمستان بود و اتوبوس تقریبا خلوت. صندلی کناری اش مسافر نداشت. هدفونش را به گوشش زد و چشم هایش را روی هم گذاشت. چند دقیقه بعد حس کرد اتوبوس سرعت گرفته است، چشم هایش را باز کرد. خبری از راننده و شاگردش و مسافران نبود. اتوبوس خالی با سرعت در جاده می تاخت و ممتد بوق می زد. صدای خنده ای از صندلی کناری اش شنید.
ع. ک
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 25
ما و شما
راه های ارتباطی با ما :پیامک 2000999 و 09215203915 در تلگرام
* سپاس به خاطر ستون «با کاروان کربلا». چقدر خوب است که به ابعاد کمتر دیده شده واقعه عاشورا می پردازید. اجر شما با شهدای کربلا.
* دختر گلم فاطمه جان، سالروز تولدت به خیر و خوشی . ان شاءا... در همه کارهات موفق باشی.
پدر و مادرت، نیشابور
* حتما باید بریم امضا جمع کنیم که دوباره عین قبل بشی بدون جدول و تبلیغ؟
* لطفا از مراسم مذهبی تو زندگی سلام مطلب چاپ کنید.
علی کشته گر، درگز
* لطفا ستون «فارسی بنویسیم» رو حذف کنید. آخه کی میاد به خط رند بگه سرراست؟ بعضی کلمات بین مردم جا افتاده دیگه نمیشه عوضش کرد. بعضی مطالب تون قشنگ معلومه از نداشتن مطلبه. چیزهای خنک و لوس که حال آدم بد میشه میخوندشون.
* همسرعزیزم آقای مجتبی دلشاد خیرآبادی، فرشته آسمانی من، عزیزترینم، سالروز زمینی شدنت گرامی.
* من دیگه نمی تونم زندگی سلام بخونم. چون جدول رو گذاشتین داخل این صفحه و پدرم واسه جدول این صفحه رو بر می دارن. میشه خواهش کنم جدول رو از داخل زندگی سلام بردارین؟ سپاس گزارم.
* چه خوب است در این روزهای پر حزن و اندوه سال، یک ستون برای چاپ شعر عاشورایی اختصاص دهید.
* خدا را شکرگزارم که بازنشسته شدم و در کنار همسر دلبندم سکینه خوش سیما زندگی خوش مان ادامه دارد.
* تو زندگی من از محبت هیچ خاری گل نشد... مسعود مجنونپور
* از داماد و عروس های گلم بسیار خشنودم، چون معرفت دارند.
از طرف حسین آقای مهربان و دلسوز و دل رحم
* نفس من پرنیا جان، عاشقانه دوستت دارم. جعفرفیضی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پرونده های مجهول
تعداد بازدید : 42
مسافر زمان در فیلم چارلی چاپلین
نویسنده : میترا تاتاری |مترجم
از نظر بسیاری از کارشناسان سینما و فیلم شناسان دنیا، چارلی چاپلین نابغه بزرگ سینما بوده است. اما با دیدن فیلم سینمایی «سیرک» ساخته این کارگردان در سال 1928 متوجه خواهید شد که او در شکار صحنه های عجیب هم نبوغ خاصی داشته است. در یکی از صحنه های این فیلم، در پس زمینه زنی دیده می شود در حالی که شیئی شبیه تلفن همراه را روی گوشش گرفته و مشغول حرف زدن است. در حالی که در زمان ساخت این فیلم، هنوز هیچ تلفن همراهی اختراع نشده و تصور وجود چنین دستگاهی هم برای همه غیر قابل باور بوده است.
«جورج کلارک» علاقه مند سینما پس از یک سال بررسی صحنه های این فیلم مشهور، صحنه زن مرموز گوشی به دست را در یوتیوب منتشر کرد که بازخورد زیادی در فضای مجازی داشت. کلارک معتقد است میتواند یک دستگاه سیاه رنگ شبیه تلفن همراه را در دست این زن ببیند. او با قرار دادن این فیلم در اینترنت یک جریان احساسی را درباره امکان سفر در زمان ایجاد کرد. در حالی که کارشناسان و کسانی که به سفر در زمان اعتقادی ندارند، به دنبال توضیحاتی برای این تصویر هستند.
بعضی از اطلاعاتی که در فیلم جورج کلارک ارائه میشوند بسیار گیج کنندهاند به طوری که این فرضیه را مطرح میکنند که فیلم دستکاری شده است.
یک فیزیکدان نجوم در توضیح این فیلم گفت: «بی شک، تئوری سفر در زمان بسیار مورد توجه قرار دارد اما حتی اگر سفر در فضا و زمان ممکن باشد بسیار غیرمحتمل است. هیچ راهی وجود ندارد که این زن از طریق آن قادر باشد چیزی بزرگ تر از یک ذره درون اتمی را با خود حمل کند.»
براساس گزارش تایم، درباره این ویدئو که تاکنون صدها هزار بازدیدکننده داشته است این زن احتمالا مشکل شنوایی داشته و این دستگاه احتمالا نوع جدیدی از سمعکی به نام «سمعک آئودی فن کربنی مدل 34 A وسترن الکترونیک» بوده که شرکت زیمنس در سال 1924 اختراع کرده است. این دستگاه یک میکروفون کربنی داشت که به یک دیافراگم الکترومغناطیسی وصل می شد و نزدیک به گوش میلرزید. جزئیات این سمعک هنوز در وب سایت زیمنس در بخش تاریخچه شرکت در دسترس است.حتی اگر بپذیریم که فرضیه سمعک از دیگر فرضیهها معتبرتر باشد، هنوز مشخص نیست که چرا این زن مشغول حرف زدن با خودش بوده است. آیا واقعا وی یک سفرکننده در زمان است؟
منبع: مهر و theatlantic.com
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 30
دلتنگ
نویسنده : سراب افراسیابی
دلتنگم،
دلتنگ توام به وسعت روزهایی که
گمان می کردم
می توانم نبینمت
می توانم نبینمت؟
فرضی محال
دلتنگ توام، هر روز
کاش نمی دیدمت...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 24
قرار مدار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 27
سخن بزرگان
* منطق عقلی هرقدر هم محکم باشد تا با احساسات توام نشود کوچک ترین نفوذی در دل انسان نمی کند. دیبو
* بزهکاری جز نمایاندن یک شخصیت فاقد توازن، چیز دیگری نیست. دکتر ماردن
* هرکس را می بینم از یک حیث بر من برتری دارد از این جهت است که من از هرکس پندی می گیرم و چیزی می آموزم. امرسون
* خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگی است. آناتول فرانس
برگرفته از کتاب «رهنمون»
تالیف غلامحسین ذوالفقاری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 33
همیشه فرصت نداریم
چه کارهایی که میبایست بکنیم و هرگز نکردیم! برای این که به ملاحظاتی پایبند بودیم، فرصتی مناسب را انتظار میکشیدیم، تنبلی میکردیم و برای این که مدام به خود میگفتیم: «چیزی نیست، همیشه فرصت خواهیم داشت.» زیرا نمیدانستیم هر روزی که میگذرد، بی جانشین و هر لحظه نایافتنی است. تصمیمگیری، تلاش و عشقورزی را به وقتی دیگر وانهاده بودیم.
برگرفته از «مائدههای زمینی»
اثر آندره ژید
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 37
حق الیقین
شیخ ابوسعید ابوالخیر می گفت: روزی پیش پیری عالم افروز رفتم و او را خاموش دیدم. به او گفتم: «ای پیر بزرگوار، سخنی بفرمای که ما را به کار آید.» پیر گفت: «ای پُرسنده، می دانی که جز حق در جست و جوی چیزی نیستم و من از وی چه می توانم بگویم. خاموشی من از آن است که از حق الیقین هیچ سخنی نمی توان بر زبان آورد.»
ولی آن چیز کآن حق الیقین است
بنتوان گفت، خاموشیم از این است
برگرفته از «الهی نامه» عطار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 40
عرفان سیمی
آیت ا... فاطمی نیا می فرمایند:
«دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟ همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین...»
عصر ایران
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 25
حدیث روز
امام موسی کاظم(ع): مال حرام افزون نمی گردد و اگر هم افزون گردد برکت نمی یابد.الکافی
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 42
فتو شعر انتظار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نَصر بن اَبی نِیزَر حَبَشیِّ مَدَنی
تعداد بازدید : 39
نوه پادشاه حبشه، غلام سید الشهدا(ع)
همه ما از کودکی با شنیدن ماجرای کربلا بزرگ شدهایم. ذکر مصیبتهای عاشورا در جانمان پیچیده و تکتک وقایع «روز واقعه» جلوی چشمانمان جان گرفته است. در این سلسله مطالب میخواهیم با کاروان کربلا همسفر شویم و با شخصیتهای تاثیرگذار صحرای کربلا که کمتر میشناسیمشان یا حتی اصلا نام شان به گوشمان نخورده است، بیشتر آشنا شویم.
«نصر» فرزند «ابی نیزر» است که او از کودکی به اسلام گرایش یافت، از اینرو خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و مسلمان شد و تحت تعالیم رسول خدا(ص) قرار گرفت. وی از خدمت گزاران و یاران امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به شمار میرفت. به نقلی، ابینیزر فرزند نجاشی (پادشاهی که مسلمانان پس از هجرت به حبشه و نزد او پناه بردند) بود. امام علی(ع) او را نزد تاجری مکی یافت و او را خرید و آزادش کرد. او برای همیشه در مدینه اقامت گزید و در نخلستان امام علی(ع) و در خدمت او کشاورزی میکرد. نقل است که پس از مرگ نجاشی مردم حبشه به مدینه آمدند تا تنها بازمانده پادشاه شان یعنی ابی نیزر را برای پادشاهی به حبشه ببرند؛ اما او نپذیرفت و گفت: «یک ساعت در خدمت رسول خدا(ص) بودن برایم از یک عمر پادشاهی شما در حبشه برتر است.» پس از رحلت رسول خاتم(ص) او در خدمت حضرت زهرا(س) و فرزندانش قرار گرفت. ابی نیزر در ماجرای حفر چاه و قناتی که به نام او اختصاص یافت، یعنی «عین ابینیزر» و «بغیبغه»، در خدمت علی(ع) بود و امام در متن آن وقفنامه از او نام بردهاند.
نصر که فرزند چنین آزادمردی بود، همچون پدرش از یاران امام علی(ع) و پس از آن از علاقه مندان اباعبدا... الحسین(ع) بود. او از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا حضرت حسین(ع) را همراهی کرد. نصر جنگجویی شجاع بود. این فرزند خلف «ابی نیزر» همان روحیه پدر را داشت و در پاسخ امام حسین(ع) هنگامی که او را اجازه بازگشت دادند و بیعت را چون بقیه یاران از او برداشتند، این گونه گفت: «نه، به خدا، هرگز و هرگز... اگر رفتنی بودیم به این جا نمیآمدیم.» شاید منظورش این بود که اگر عافیت طلب بودم آن زمان که پدرم را برای پادشاهی خواندند به حبشه بازگشته بودم. نصر یکی از 15 غلامی بود که در رکاب سیدالشهدا(ع) جنگید. او جزو سواره نظام لشکر امام(ع) محسوب میشد تا این که اسبش پی شد. پس پیاده به نبرد پرداخت تا این که در راه دفاع از مولای خویش شربت شهادت نوشید.
منبع: ویکی فقه و تبیان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
غلط ننویسیم
تعداد بازدید : 27
گذاشتن و گزاردن
«گذاشتن» در معنی حقیقی به معنی قرار دادن چیزی به طور عینی و مشهود در جایی است، مانند: او کتاب را در قفسه گذاشت. «گذاشتن» در معنی مجازی به معنی پی انداختن، وضع کردن و بنیاد نهادن چیزی است، مانند: قانونگذار که قانون را وضع میکند، یا نامگذاری که وضع کردن نام برای چیزی است.
«گزاردن» نیز به معنای به جا آوردن، ادا کردن و انجام دادن است، مانند: نماز گزاردن (ادا کردن نماز) و کارگزار (انجامدهنده کار). متاسفانه در فضای مجازی به جای«بذار» از «بزار» استفاده می شود که غلط است. شکل درست این چند نمونه را به یاد داشته باشیم:
بنیانگذاری، ارزشگذاری، بارگذاری، تاثیرگذاری، سیاستگذاری، علامت گذاری، قیمتگذاری، سرمایهگذاری، واگذاری، سپردهگذاری.
و: برگزاری، سپاسگزاری، حجگزاری، خبرگزاری، خوابگزاری، خدمتگزاری، شکرگزاری، نمازگزاری، گلهگزاری.
برگرفته از کانال «زین قند پارسی»
علیرضا حیدری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 53
سه نقطه
طراح: حورا سنچولی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 72
دور دنیا
قارچ وحشتناک
بورد پاندا- این گیاه که در نگاه اول شبیه گیاه خونخواری در فیلم های ترسناک به نظر می رسد، در حقیقت نوعی قارچ است که در استرالیا رشد می کند. این قارچ از پیله ای شبیه تخم بیرون می آید و بوی بسیار بدی هم دارد. جالب این که عده ای که علاقه مند به پرورش گیاهان هستند، از این قارچ به عنوان تزیین باغچه خود استفاده می کنند!
تبلیغ عجیب پیتزا فروشی معروف
آدیتی سنترال- شعبه پیتزا دومینو در روسیه برای طرفداران پر و پا قرصش طرح جدیدی ارائه کرده است. هر کسی که حاضر شود، آرم پیتزا دومینو را روی قسمتی از بدنش که قابل دیدن است تتو کند، می تواند تا صد سال، هر سال 100 پیتزای رایگان دریافت کند! استقبال از این طرح به قدری زیاد بوده است که روزانه صدها نفر، عکس خالکوبی هایشان را برای پیتزا دومینو ارسال می کنند!
کابین محافظ صفحه نمایش
تاکسل- کاوونا گنجیوان، هنرمند ژاپنی که به ساختن وسایل کارآمد مشهور است، به تازگی نوعی کابین برای مانیتور مناسب محل کار، مدارس و اداره ها طراحی کرده است تا افرادی که علاقه ای ندارند دیگران صفحه مانیتورشان را ببینند، از آن استفاده کنند. این شل های تقسیم کننده روبه روی مانیتور قرار می گیرد و توسط بقیه افراد دیده نمی شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 60
از شما
احترام به طبیعت
روستای قلعه جوق، تربت حیدریه، عکس از حسین وظیفه دوست
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.