تعداد بازدید : 80
دنیا به روایت تصویر
ای پی اِی| دکتر ایشیگورو در کنار رباتی که شبیه خودش ساخته است، ایتالیا
فرانس پرس| سگی که توله اش را در سیلاب نجات می دهد، هندوستان
پی اِی| طبقه بندی پیاز گل در نمایشگاه گل و گیاه، انگلستان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 6
تفأل
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اینستا گردی
تعداد بازدید : 30
یار شیرین من...
ابوالفضل جلیلی، کارگردان مطرح کشورمان، در صفحه اینستاگرامش داستان اولین سفرش به مشهد و زیارت امام رضا(ع) را این گونه بیان می کند:
بابام از راه که رسید گفت پاشو بریم مشهد. گفتم جدی؟! گفت آره با مهدی پسرعمه... دیگه چی بهتر از این، اولین سفر تو اردیبهشت... تو قطار درجه 2 که می رفتیم آخر کیف بود، یه کوپه دربست برای سه نفر. صدای تلق تلق قطار و لغزیدن قطرات بارون روی شیشه بخار گرفته کوپه و هزار آرزو. وقتی رسیدیم احساس کردم رفتم تو یه قصر کارتونی. عصر شیک کردیم و راهی زیارت. بابام یه جمله گفت: «هر کی اولین بار بره زیارت امام رضا(ع)، هر چی بخواد امام بهش میده.» من از اول سفر فکرش رو کرده بودم چی بخوام.
سر راه جلوی یه مغازه اجناس لوکس چند دقیقه ای واستادیم به تماشا. عاشق پیپ بودم، گفتم بابا اینو برام می خری؟ یه نگاه اساسی بهم انداخت که از صدتا نه محکم تر بود. بغل پیپ یه تابلو خط چوبی کوچولو بود که یه شعر عجیب و غریب روش نوشته بود. چون بعد نقاشی علاقه مند خط شده بودم، سعی کردم تا رسیدن به حرم شعر رو از حفظ کنم که بعدا برم برای خودم بنویسم. وارد حرم که شدیم با عظمت و نور و عطر و همهمه آرام و گنگ زوار از جهانی به جهانی دیگر...
ده روز تمام عین یک رویای شیرین گذشت. قبل برگشت خودم رو وزن کردم، سه کیلو اضافه شده بودم و قدم هم ده سانت اضافه تر. تو قطار به بابام گفتم آدم وقتی خوش بگذرونه قدش هم بلندتر میشه. بابام یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و پرسید: «از امام رضا(ع) چه خواستی؟» تازه یادم افتاد که اِ! من اصلا یادم رفته به امام رضا(ع) حاجتم رو بگم! با ترس گفتم: «بابا راستش من اصلا یادم رفت که حاجتم [خانه دار شدن] رو به امام بگم.» گفت: «پس تو این ده روز که اون جور می چسبیدی به ضریح چی کار می کردی؟»
با ترس گفتم: «بابا به خدا دست خودم نبود، همش همون شعره رو می خوندم، همون شعری که پشت ویترین اون مغازه نزدیک خونه مون بود...» پرسید: «چی بود شعره؟» گفتم: «بابا ناراحت نشی! بابا به خدا دست خودم نبود هی می اومد تو زبونم... گر نمک باعث شوری ست خدایا ز چه رو، یار من این همه دارد نمک و شیرین است...»
بابام محو من شده بود، انگار یه احمق جلوش واستاده. بغضم رو سر دادم روی پنجره تاریک کوپه قطار و تا هوا روشن شد لب نزدم. سه ماه بعد توی محله امیریه، قلمستان خونه خریدیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قاب جهان
تعداد بازدید : 59
مهمان نوازی چینی ها
هتلی که در مرکز پکن گرفتم، کارکنان بسیار مهربانی داشت. یکی از کارکنان هتل با نام انگلیسی جاستین خیلی به من محبت داشت. کاملا خارج از وظایفش برای خریدن بلیت شانگهای بیشتر از نیم ساعت با من اطراف شهر مشغول پرس و جو شد. گفتم شما وظیفه ندارید این قدر زحمت بکشید. گفت: «اگر من این کار را برای شما انجام ندهم، بعدا به همه خواهی گفت که چینی ها مردم خوبی نبودند و به من کمک نکردند. من می خواهم نظرت درباره مردم ما خوب باشد.» در نزدیکی هتل رستورانی بود که بیست و چهار ساعته باز بود و هر سه وعده را پوشش می داد. جاستین می گفت این رستوران آن قدر خوب و محبوب است که آدم های مهم هم همین جا غذا می خورند. این صبحانه سنتی چینی هاست: کوفته و حلیم برنج. خیلی هم ارزان است. مهارت زیادی لازم دارد که با چوب غذاخوری کوفته را سس بزنی و بخوری. سعی می کردم مهارتش را به دست بیاورم که بعد از دو سه بار ناکامی، سرانجام موفق شدم. متوجه شدم یک بانوی کهن سال چینی تمام مدت مشغول تماشای تلاش من بوده است. به محض موفقیتم، با رضایت لبخندی زد و تشویقم کرد!
دکتر ناصر مکارم، استاد دانشگاه از اسکاتلند
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 16
ما و شما
راه های ارتباطی با ما :پیامک 2000999 و 09215203915 در تلگرام
* شهی که شهپر جبریل سایه بانش بود
فراز قله ایثار آشیانش بود
در آزمون شهادت به پیشگاه نماز
به دشت کرب و بلا روز امتحانش بود
یارمحمد خدنگی
* مطالبی که درباره محرم و روضه خوانی در صفحه اول زندگی سلام سه شنبه چاپ کرده بودین عالی بود. اجرتون با امام حسین(ع). علی کشته گر، درگز
* فرزندان عزیزم امیرحسین آقا و الهام خانم، موفقیت شما را خواستارم.
پدرتان هادی فریدون فر، فردوس
* چه عجب سید مصطفی خان صابری هم باز دست به قلم شدن! اخوی دلمون برای رادیو الانت تنگ شده، هرچند با ترسانک هات هم حسابی می ترسیم! مرتضی
* علی جان پسر قشنگ و مهربونم، بابت همه خوبی هات، مهربونی هات و درک و شعور زیادت ازت ممنونم. چقدر خوبه که هستی. خیلی دوستت دارم... مامانت
* ای کاش باز معلمی بود و انشایی می خواست که روزگار خود را چگونه می گذرانید؟ تا چند خط برایش درد دل کنم. زهره، مشهد
* با تشکر از چاپ مطالب خوبتان، چهار صفحه زندگی سلام همه خوب است و اگر دانستنی های پزشکی را بیشتر و آگهی ها راحذف کنید، عالی تر می شود.
* آقکمال ما دارای این صفات و القاب است: آ: آزاده، ق: قهرمان، ک: کریم، م: مهماننواز، ا: اصیل و نجیب، ل: لطیف و مهربان!
آق کمال: انا حالا خوب رفت! کمالات از خودتایه!
* از حرمت اشک جایگاهم دادی
یک حس غریب در نگاهم دادی
ممنون که هوای نوکرت را داری
در روضه خود حسین(ع) راهم دادی
علی گیاهی
* فتونکته «زنده بودن» در سه شنبه، چقدر بامعنی و خوب بود. دست شما درد نکنه.
غیاثی، دبیر بازنشسته
* بخند جانم از آن خنده هایی که همیشه شهر دلم را توفانی می کند. تقدیم به مهربان ترین آبجی دنیا. پروانه جان تولدت گرامی. الهام پل شکسته، گناباد
* هزاران بار خدا را شکر که چنین روزی را آفرید تا باغ جهان نظاره گر شکفتن گلی چون تو باشد. بهترین گل دنیا، نوه گلم سوگند جان، تولدت مبارک. مامانی
* پیام صرفه جویی: حالا که به زمان تغییر ساعت ها رسیدیم، بعد از این که خوب یاد گرفتیم الان ساعت قدیم است یا جدید(!)، سعی کنیم بیشتر از نور روز استفاده کنیم تا فلسفه این تغییر ساعت ها را دریابیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دیدنی ها
تعداد بازدید : 49
آدم های معروف در قالب عروسک های سنتی ژاپنی
عروسک های چوبی کوکشی (kokeshi) که نامش از دو بخش ko به معنای چوب و کوچک و keshi به معنای عروسک گرفته شده، از دو قطعه بزرگ و کوچک ساده روی هم درست شده است. بسیاری از طراحان امروزی با الهام از تاریخ هنر مدرن و احترام به صنایع کهن و سنتی، با اضافه کردن جزئیاتی هرچند کم به این صنعت ساده و زیبا، محصولاتی شگفت انگیز تولید می کنند. بر همین اساس «بکی کمپ»، هنرمند خلاق، مجموعه ای از عروسک های کوکشی محبوب را از روی چهره های مشهور با استفاده از جزئیات شاخص و ظاهری هر شخص از جمله لباس، سبیل، مو یا ویژگی بارزی در چهره آن ها، طراحی کرده و به محبوبیت این هنر افزوده است. این عروسک های چوبی ژاپنی کوکشی به سرعت به یکی از اسباب بازی های کلکسیونی و سوغاتی ژاپن تبدیل شد. در ادامه چند نمونه از این عروسک ها را می بینیم.
منبع: مای مدرن
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 25
شهریور
نویسنده : مهناز ا... وردی میگونی
پایان شهریور است،
برگ ریزان عاشقی ست
شرمنده ام که دیگر بر درخت تبر خورده قلبم
برگی نمانده
تا تقدیم قدم هایت کنم
بر آخرین آن نوشته بودم
خیال گرم تابستانه ات زیباست و
قلب خزان زده ام نگران آمدن زمستان است،
ولی تو نخوانده رفتی...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 21
قرار مدار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 35
مسیر زندگی
گاهی اوقات زندگی، شما را به مسیری متفاوت میکشاند و شما حتی متوجه نمیشوید از کدام راه گذشتهاید. مکانیاب سرنوشت، همیشه از مسیر تعیینشده پیش نمیرود و هیچ نشانهای هم وجود ندارد که به شما بگوید مسیری بی بازگشت را پیمودهاید. مثلث برمودای زندگی هم اسرارآمیز و هم واقعی است. یک چیز حتمی است: وقتی به چنین پریشانی گرفتار شدید، هرگز به مسیری که آغاز کردید، بازنخواهید گشت.
برگرفته از «کلاه رئیس جمهور»
اثر آنتوان لورین
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 34
جواب ابلهان
وقتی ابلهی برآشفت و بی موجب مرا چندان دشنام داد که خود ملول شده به کنجی خاموش نشست. یکی از دوستان ملامتم کرد که چرا در جواب او هیچ نگفتی؟ گفتم: «پاس حرمت دوستان دارم. چه ابلهی که بدون سابقه خصومت، دشنام گوید، در پاسخ دشنام سیلی زند و بر سیلی، چوب و بر چوب، سنگ و کلوخ کوب تا هنگامه(درگیری) بزرگ شود. و تجربه شده که دعواکن اگر از یک طرف لطمه بخورد، میانجی از دو طرف بخورد. پس بهتر آن است که تنها برنجم و تن ها نرنجند.»
چو دشنامکی شنیدی لب فرو بند
که سالم مانی از دشنام دیگر
و همچنین:
کلام عاقل و جاهل به گوش یکدیگر
چو نیک بنگری از روی تجربت باد است
همین به باغ ننالند بلبلان از زاغ
که زاغ نیز هم از بلبلان به فریاد است
برگرفته از کتاب «پریشان» اثر قاآنی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سوره الرحمن (22)
تعداد بازدید : 32
احسان خدا بیش از احسان بنده است
«هل جزاء الاحسان الا الاحسان» این استفهام انکاری است. می خواهد احسانی را که خدا با دادن دو بهشت به اولیای خود کرده بود و نعمت های گوناگونی که در آن بهشت ها قرار داده بود تعلیل کند و بفرماید علت این احسان ها آن بود که ایشان نیز اهل احسان بودند، یعنی با ترس از مقام پروردگارشان هر چه می کردند احسان بود. البته از این آیه شریفه تنها این مقدار استفاده می شود که احسان بنده بدون تلافی و جبران نیست، خداوند پاداش آن را به احسانی نظیر آن می دهد. اما نکته دیگری که از آیات دیگر استفاده می شود که احسان خدا بیش از احسان بنده است و اضافه بر جزای اعمال او است. احسان از ناحیه خدای تعالی وقتی تمام می شود که بیشتر از احسانی باشد که محسنین و نیکوکاران در راه او می کنند، پس جمله «الا الاحسان» دلالت بر این زیادتی هم دارد.
تفسیر المیزان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 23
حدیث روز
امام عصر(عج): چگونگی بهره مند شدن از من در روزگار غیبتم همچون بهره مند شدن از خورشید است، آن گاه که در پس ابر از دیدگان پنهان می شود.بحار الانوار
ذکر روز شنبه
صد مرتبه «یا رب العالمین»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 25
فتو شعر
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نافع بن هلال جَمَلی
تعداد بازدید : 42
پرچمدار آبرسانان دشت کربلا
همه ما از کودکی با شنیدن ماجرای کربلا بزرگ شدهایم. ذکر مصیبتهای عاشورا در جانمان پیچیده و تکتک وقایع «روز واقعه» جلوی چشمانمان جان گرفته است. در این سلسله مطالب میخواهیم با کاروان کربلا همسفر شویم و با شخصیتهای تاثیرگذار صحرای کربلا که کمتر میشناسیمشان یا حتی اصلا نام شان به گوشمان نخورده است بیشتر آشنا شویم.
نافع از یاران حضرت علی(ع) بود و در جنگهای جمل، صفین و نهروان حضور داشت. او فردی شجاع و تیرانداز بود و نقل شده است که امیرمؤمنان(ع) او را آیین رزم آموخته بود. نافع بن هلال قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و یکی از چهار نفری بود که به امام حسین(ع) پیوستند.
در واقعه کربلا با شدت گرفتن محاصره امام(ع) و یارانشان و بسته شدن راه آب، امام(ع)، حضرت ابوالفضل العباس(ع) را به حضور طلبیدند و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با 30 سوار و 20 پیاده، به سوی فرات بروند و آب به خیمهها برسانند. حضرت عباس(ع) و یارانش در حالی که نافع در جلوی آنها در حرکت بود به سوی شریعه فرات به راه افتادند. مامور حراست از فرات فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: «از پسر عموهای تو. آمدهایم از این آب که ما را از آن منع کردهاید، بنوشیم.» مامور گفت: «گوارایت باد، بنوش! ولی برای حسین(ع) از این آب مبر!» نافع گفت: «نه به خدا سوگند، قطرهای از آن آب نمینوشم، در حالی که حسین(ع) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند.» دیگر یاران امام سر رسیدند. نافع فریاد زد: «ظرفها و مشکهایتان را پر کنید.» جنگ درگرفت. در این هنگام گروهی مشکهای آب را پر کردند و برخی دیگر چون قمر بنیهاشم(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند. سرانجام یاران امام موفق شدند آب را به خیمهها برسانند.
هنگامی که در نیمههای شب عاشورا امام حسین(ع) به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخت، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»
لشکر عمر بن سعد در حمله دسته جمعی نافع را محاصره کردند، بازوان او را شکستند و وی را به اسارت گرفتند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع در حالیکه خون بر محاسنش جاری بود گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است. به خدا سوگند، من دوازده نفر از شما را کشتم و خودم را ملامت نمیکنم، اگر بازوان من سالم بود نمیتوانستید مرا اسیر کنید.» سپس به دست شمر به شهادت رسید.
گفته شده نافع بن هلال تیرانداز ماهری بود. در روز عاشورا او نامش را روی تیرهای پیکان خود می نوشت و تیرهای نشاندار را به سوی دشمن پرتاب میکرد و در حین پرتاب تیرها این رجز را میخواند: «من جوان یمنی جملی هستم، که دینم همان دین حسین(ع) و علی(ع) است؛ آرزویم امروز این است که کشته شوم. پس آن رای من است و عملم را خود ملاقات میکنم.»
منابع: ویکی شیعه، ویکی فقه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ترسانک
تعداد بازدید : 54
آبجی نازی
خواهرم با عصبانیت صدام زد: «بیا تو آشپزخونه دسته گلت رو ببین دختر!» با عجله رفتم، آبجی نازی کنار اجاق گاز ایستاده بود و با دست به شعله گاز اشاره کرد: «ماهیتابه رو برداشتی، اون وقت گاز رو خاموش نکردی؟» با تعجب گفتم: «غیرممکنه، خاموشش کردم.» نازی با عصبانیت گفت: «پس این چیه؟ چرا نمی خوای اشتباهت رو قبول کنی؟» بعد هم پیچ اجاق رو پیچوند و شعله رو خاموش کرد. چند ثانیه بعد در حالی که داشتیم از آشپزخونه خارج می شدیم پیچ به جای قبل برگشت و شعله روشن شد. با تعجب چشم تو چشم نازی شدم که یعنی دیدی گاز خرابه و تقصیر من نبود؟ بعد به سمت اجاق رفتم تا دوباره خاموشش کنم اما شعله اش از حد معمول بالاتر رفت، آب از شیر بسته فوران کرد، در کابینت ها باز شد، به محض این که اومدم از آشپزخونه خارج بشم صدای نازی رو از اتاق دیگه ای شنیدم که می گفت: «این سروصدا چیه از تو آشپزخونه؟ چی کار داری می کنی اونجا؟» آینه سر جاش پر از ترک شد و اونی که شبیه نازی بود اومد سمت من...
سید مصطفی صابری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آزمون هوش
تعداد بازدید : 26
بازی با چوب کبریت
با جا به جایی سه چوب کبریت در این شکل، سه مربع بسازید!
(پاسخ در صفحه خانواده و مشاوره)
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 73
دور دنیا
گیاهی که فلز نیکل نشت می دهد
آدیتی سنترال- Pycnandra acuminate نام یک درخت نادر بومی در جنگل های کالدونیاست که توانایی عجیبی دارد. این درخت می تواند مقدار زیادی نیکل را از خاک جذب کند و به صورت شیره از خودش نشت دهد. چندین نمونه نادر درخت در دنیا وجود دارد که از آن ها مواد فلزی از قبیل نیکل و مس تراوش می کند. این مواد سمی است و در ریشه، ساقه و برگ این درختان ذخیره می شود و به دلیل ضرری که برای درخت دارد، این گونه ها در معرض انقراض است.
آزمایش سنجش طمع آدم ها
آدیتی سنترال- یک هنرمند انگلیسی به نام «آنا براونستد» برای این که واکنش آدم ها را به پول بسنجد، 100 هزار پنی سکه را در یکی از استخرهای فضاهای عمومی که سال ها متروکه مانده رها کرد. او ساعت 8 صبح روز شنبه سکه ها را که در مجموع 1000 یورو ارزش داشت، در این استخر رها کرد و در کمال تعجب یک ساعت بعد از سکه ها هیچ خبری نبود! با وجود علامت دوربین مدار بسته، تمام سکه ها در عرض یک ساعت دزدیده شده بود!
ترس عجیب خانواده تایوانی از برق گرفتگی
دیلی میل- یک خانواده تایوانی هفت سال است که با چکمه های بلند تا زیر زانو در خانه و به ویژه آشپزخانه راه می روند. آن ها نگران این هستند که مبادا دچار برق گرفتگی شوند. مرد این خانواده که نخواست نامش فاش شود، در گفت و گو با یکی از شبکه های خبری تایوان اعلام کرده است با دست زدن به هر وسیله ای در آشپزخانه احساس می کنند که برق شدیدی از بدن شان عبور می کند، بنابراین مجبورند از خودشان محافظت کنند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.