این روزها و هر از چندگاهی، ویدئوهایی از گفت و گوی وزیران با مردم در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود. حضور مسئولان در بین مردم، یک غنیمت بزرگ است و نباید آن را دستکم گرفت. اگر بخواهیم غیرمنصفانه به وزیران بتازیم، خطا کردهایم. صبوری آقای حجتی، وزیر کشاورزی در برخورد با پیرمرد طبسی مهم است اما همان نگاه منصفانه به ما میگوید اگر نقدی هست باید بگوییم تا مدیران اصلاحش کنند. این حضور، آداب خاص خودش را دارد و اگر مسئولی آن را نادیده بگیرد، حتماً برایش دردسر میشود. قبلاً هم خیلیها از وزیر بهداشت انتقاد کردند و جمله «خودت بمال» را در پاسخ به مردی که هزینه فیزیوتراپی را نداشت، تلخ و نا بهجا دانستند. نقدها نشان میدهد که یکچیزی سر جای خودش نبوده است. درست مثل گفت و گوی وزیر کشاورزی با پیرمردی که ویدئویش در فضای مجازی دست به دست می شود.
گوش دادن باید فعالانه باشد
با توجه به ویدئوی منتشر شده، انگار وزیر کشاورزی با مهارت گوش دادن فعالانه آشنا نیست. همینجاست که تفاوت شنیدن و گوشکردن، مشخص میشود. شنیدن، یک فرایند فیزیولوژیک است اما گوش کردن یک مهارت روان شناختی است. در گوش کردن فعالانه (گوشکردن مؤثر)، به ادراک عمیقتری نیاز است. در گوشکردن فعالانه، شما بهجای این که حین صحبت فرد به جواب خودتان فکر کنید، بیشتر تمرکزتان را صرف توجه به پیامهای کلامی و غیرکلامی (زبان بدن) گوینده میکنید. بنابراین، سوءتفاهمها کمتر و حرفها بهتر درک میشوند و کیفیت ارتباط، هم ارتقا پیدا میکند چون شنونده سعی میکند باعلاقه به صحبتها گوش کند. درنتیجه، گوینده ترغیب میشود که از حرف دلش، پرده بردارد. گفتن کلمههایی مثل «خب، اوهوم، بله، درسته، داشتی میگفتی، ادامه بده و...» و حتی سکوت به موقع، میتواند گوینده را به گفتن بیشتر، تشویق کند. به نظر میرسد آن چه باعث شده مردم در فضای مجازی، این قدر به این موضوع واکنش نشان بدهند، همین لحن خشک و جدی آقای وزیر بوده و «خب» گفتنهایش، این فکر را در ذهن مخاطب تداعی میکند که چقدر او بیتفاوت و سرد است!
مهارت همدلی، یک مهارت کارآمد
«همدلی»، یک مهارت کارآمد است که کمک میکند از پشت عینک گوینده به ماجراها نگاه کنید. مسئول همدل، زندگی در ایران را از زاویه مردمی میبیند که این روزها فشار زیادی را تحمل میکنند و مثل خودش حقوق بالایی ندارند.
وزیر باید چه واکنشی نشان میداد؟
آقای حجتی میتوانست لحن صمیمانهتری داشته باشد و با یک لحن خشک، مدام خب گفتنهایش را ادامه ندهد. او باید ارتباط چشمیاش را با پیرمرد حفظ و به او نگاه میکرد. بهتر بود به پیرمرد میگفت «پدرجان به نظرم خیلی عصبانی هستی، معلومه گرونیها شما رو اذیت کرده، حتماً به خاطر شرایط زندگی، بهتون سخت گذشته و ... ». گام اول، گوش کردن فعالانه و بعد اجرای مهارت همدلی است. حرف نزدن با مردم، احساس نادیده گرفته شدن را به آن ها القا میکند و این، یکی از ریشههای خشم است. پس مدیری که احساس مسئولیت میکند، هم فعالانه به حرفهای مردم گوش میکند و هم بهموقع با آن ها حرف میزند و پاسخشان را میدهد اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. حرفزدن صرف، کافی نیست. چون مردم تناقض بین حرف و عمل را خوب متوجه میشوند و اگر یک مدیر، فقط به حرفهای بیعمل اکتفا کند، آن ها هم شعارهای او را پس میزنند و خشمگینتر میشوند. لازم است مسئولان بدانند با حرف، مشکلات مردم تبدیل به شکلات نمیشوند و باید در جاده عملگرایی حرکت کنند.
با اسکن این کیوآرکد می توانید این کلیپ را ببینید
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پسر «فرانچسکو توتی» در بازی اخیر رم ایتالیا در «سری آ»، توپ جمع کن بوده است. بله، درست خواندید! عکسی از پسر اسطوره رم در حال توپ جمع کنی بازی اخیر «آ اس رم» شکار شده است. این رفتار توتی از منظر سبک فرزندپروری، قابل تامل است به خصوص که او از این اتفاق ابراز رضایت و شادمانی کرده است.
آیا «فرانچسکو توتی» را می شناسید؟ هرچند اگر فوتبالی هم نباشید، نام این اسطوره ایتالیایی به گوش تان خورده است اما قبل از خواندن ادامه مطلب باید بدانید که او برنده کفش طلای اروپا در سال 2007 است، پنج بار بازیکن سال ایتالیا شده، دو بار آقای گلی سری آ و یک قهرمانی با ایتالیا در جام جهانی 2006، گوشه ای از افتخارات زیاد اوست. همچنین توتی هم اکنون با این که از دنیای فوتبال خداحافظی کرده اما دومین گل زن برتر تاریخ سری آ است. حالا پسر همین توتی، اسطوره تیم های رم و ایتالیا در جریان پیروزی ۴-۱ آ اس رم مقابل سمپدوریا، یکی از توپ جمع کنهای پشت دروازه بوده که لحظه خوشحالی او پس از گل پاتریک شیک به سمپدوریا، توجه ها را به خودش جلب کرده است.
فرصتی که نباید از فرزندان گرفت: شاید به نظر عجیب بیاید که پسری با موقعیت اجتماعی بالا و ثروت بسیار پدر، چنین کار معمولی را انجام دهد. شاید مطابق با استاندارد ما ایرانی ها و عبارت معروف ژن خوب، پسری با این موقعیت حتی سراغ چنین کارهایی هم نیاید ولی رسم و شیوه زندگی افراد مشهور و ثروتمند در خارج از ایران کاملا متفاوت است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید خیلی از ثروتمندان در غرب ترجیح می دهند یک زندگی کاملا معمولی برای فرزندان خود در نظر بگیرند و بخش اعظم ثروت خود را در راه های بشر دوستانه صرف می کنند تا بدین طریق فرصت تلاش و درآمد زایی را از فرزندان شان نگیرند. شاید غیر عقلانی یا خیلی شعاری باشد ولی این قضیه از دیدگاه روان شناسی کاملا تایید شده است.
تلاش برای کسب ثروت توسط بچه پولدارها مایه خجالت نیست: انسانی را در نظر بگیرید که همیشه تمامی امکانات در اختیارش است. همیشه از دید بالا به دیگر انسان ها نگریسته و هرگز درد انسان های به اصطلاح معمولی را درک نکرده است. این انسان چگونه می تواند فرد دلسوزی برای جامعه اش باشد؟ در حقیقت با چنین راه و شیوه ای نه تنها خود فرد را بلکه جامعه را از داشتن فردی مفید محروم کرده ایم. با پیش بینی چنین مسائلی تعدادی از افراد ثروتمند از گفتن این که ثروت خود را در اختیار فرزندان خود قرار نمی دهند، ابایی ندارند. برای آن ها کار کردن در مشاغل سطح پایین و تلاش برای کسب ثروت نه تنها مایه خجالت نیست بلکه امتیاز محسوب می شود.
اصلاح این فرهنگ را از خودمان شروع کنیم: بیایید قضیه را از دید دیگری ببینیم. چند نفر از ما در هنگام دانشجویی کار کرده ایم؟ کارهایی نیمه وقت که فقط درآمدی در حد هزینه های روزمره داشته باشد؟ اگر صادقانه پاسخ دهیم بیشتر ما ترجیح می دادیم تنها شغل شریف دانشجو بودن را داشته باشیم و هزینه های تحصیل مان توسط خانواده تامین شود، در صورتی که در غرب به این شکل نیست. به محض رسیدن به سن قانونی، شخص شروع به کارهای نیمه وقت می کند و کار کردن در کافه و رستوران یا انجام کارهای پاره وقت مانند پرستاری از کودک و سالمندان خیلی طبیعی است. فرق زیادی ندارد که پدرتان کارمند، مغازه دار، فوتبالیست، بازیگر یا تاجر باشد، شما موظف به کار کردن و درآوردن خرج روزمره تان هستید. شاید مشکل ریشه ای تر از این حرف هاست. شاید ریشه در کار گریزی و تنبلی ما دارد و مسئله ژن های به اصطلاح خوب، تنها نمادی زشت از ضعف فرهنگی ماست. شاید وقت آن رسیده که اصلاح فرهنگ را از خودمان شروع و این ضعف را قبول کنیم و برای یک بار هم که شده دیگری را مقصر قلمداد نکنیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سرپرست معاونت آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در جدیدترین مصاحبه اش گفته که کاهش محسوسی در ورودی رشته ریاضی دبیرستان ها اتفاق افتاده است و بارها خطر کاهش گرایش به رشته ریاضی را گوشزد و اعلام کردم که آینده مهندسی در خطر است و به زودی با بحران کمبود مهندس روبه رو خواهیم شد(منبع: ایسنا). این موضوع را می توان از چند زاویه بررسی کرد.
1- آینده نگری که وجود ندارد: اولین چیزی که به ذهن خطور می کند، کمبود فارغ التحصیلان مهندسی در آینده است. از آن جا که دانش آموزان در ابتدای سال دهم اقدام به انتخاب رشته می کنند اما خروجی نهایی آن حداقل 10 سال آینده مشخص می شود. با این حال، بیشتر دانش آموزان و والدین آن ها با توجه به بازار کار فعلی رشته ها اقدام به انتخاب می کنند، در حالی که شرایط تا ده سال آینده متفاوت خواهد بود. کمبود هایی که امروز وجود دارد تا ده سال آینده پابرجا نخواهند بود. پس زمانی که کشور باید آمادگی جهش تکنولوژیک را داشته باشد، احتمالا با کاهش شدید مهندس روبه رو خواهیم بود. آن هم به دلیل آن که فعلا بازار کار جذابی برای مهندسان وجود ندارد.
2- بی توجهی که به علاقه و استعداد می شود: عارضه بعدی انتخاب رشته بر حسب بازار کار است و نه علاقه و استعداد افراد. کشور ما نیاز به فارغ التحصیلان متوسط در هیچ رشته ای ندارد بلکه محتاج دانش آموختگان درجه یک است. برای افراد عالی همیشه کار و درآمد وجود دارد.
3- مهندس هایی که در شغل های دیگر هم خلاق ترند: موضوع بعدی موفقیت بیشتر دانشجویان با تحصیلات در رشته های مهندسی برای فعالیت در شغل های دیگر است. آمار نشان می دهد، افرادی که دیپلم ریاضی یا تحصیلات مهندسی دارند اما وارد رشته های کاری هنر و علوم انسانی یا بازار کار آزاد می شوند، موفق تر خواهند بود زیرا دروس رشته ریاضی ذهن را خلاق تر می کند و تفکر انتزاعی را پرورش می دهد. بنابراین و اگر به هر دلیلی، فارغ التحصیل های رشته مهندسی در حوزه های کاری مرتبط با تحصیلات شان مشغول به کار نشوند، به خاطر ذهن خلاق ترشان که مدیون تحصیل در رشته ریاضی هستند، شانس بیشتری برای موفقیت در بقیه مراحل زندگی و کاری دارند.
4- آموزش هایی که جای خالی اش در مدارس احساس می شود: در این بین، نکته بسیار مهم تر اشتباه بودن کل سیستم دبیرستان در کشور است. فارغ از این که دانش آموزان چه رشته ای را انتخاب کنند، دروس دبیرستان نوجوانان را برای حل چالش های زندگی واقعی آماده نمی کنند. برای مثال در کشوری مانند ایران که نیاز شدیدی به کارآفرینی برای حل بحران بیکاری دارد، به طور عملی منطق کارمندی و جایی استخدام شدن را در دبیرستان آموزش می دهیم. از سوی دیگر، هیچ تلاشی برای شناسایی و پرورش استعداد های افراد نیز نمی شود و تنها سعی در کانالیزه کردن افراد در قالب های سنتی ریاضی، تجربی، انسانی و هنر دارد. در حالی که رشته های جدید دانشگاهی اغلب بین رشته ای و ترکیبی از مهارت های متفاوت هستند، برای مثال حتی یک رشته قدیمی مانند معماری نیاز شدیدی به درک هنری دارد یا رشته ای مانند روان شناسی نیازمند شدید تفکر انتزاعی و سیستمی است که معمولا در قالب رشته ریاضی پرورش می یابند. از طرف دیگر، افراد با اتمام دوره دبیرستان توان علمی و عملی اداره زندگی خود را ندارند. نه مهارت شغلی آموخته اند، نه مهارت خودشناسی و بهبود شخصی، نه مهارت کارآفرینی و ... . پیشنهاد ما به وزارت آموزش و پرورش بازنگری جدی و اساسی در برنامه درسی و فرایندهای آموزشی دوره دبیرستان است وگرنه همیشه با این نوسانات تعداد دانش آموزان در رشته های مختلف روبه رو خواهند بود و هیچ کمکی هم به حل معضل بیکاری در کشور نکرده اند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سبک زندگی منحصر به فرد مردم اسپانیا باعث افزایش طول عمر آن ها شده است. طبق جدیدترین پیش بینی ها بر اساس تحقیق های انجام شده، مردم اسپانیا تا سال ۲۰۴۰ میلادی یعنی ۲۲ سال دیگر مردمان ژاپن را کنار می زنند و با 85.8 سال در صدر دارندگان بیشترین امید به زندگی قرار می گیرند. به گزارش ایسنا، متخصصان معتقدند راز این طول عمر و امید به زندگی را باید در رژیم غذایی سرشار از میوه و سبزیِ اسپانیایی ها دانست و نیز علاقه ای که آن ها به زندگی خانوادگی دارند.
افزایش طول عمر با ازدواج
دکتر کریستوفر ماری، مدیر موسسه ارزیابی و سنجش سلامت در واشنگتن می گوید: «اسپانیایی ها واقعا درباره علاقه به زندگی خانوادگی و داشتن رژیم های غذایی سرشار از میوه و سبزی خوب هستند، هر چند می توانند در بخش مدیریت استرس و سیگار بهتر عمل کنند.» نتایج مطالعه اخیر درباره تاثیر بیماری ها بر امید به زندگی مردم دنیا حاکی از آن است که ژاپنی ها در کمتر از ۲۰ سال آینده تاج طول عمر را به اسپانیایی ها واگذار می کنند و خودشان با 85.7 در رده دوم این فهرست می نشینند. این سقوط یک پله ای هم بیش از همه تقصیر مردان ژاپن است که در بخش چاقی و کشیدن سیگار گوی سبقت را ربوده اند اما آمار زنان ژاپنی به ویژه در بخش چاقی چندان بد نیست. نکته جالب این که سال ۲۰۱۶ ژاپن با 83.7 سال امید به زندگی صدرنشین فهرست کشورها با طولانی ترین عمر بود. سوئیس و سنگاپور پس از آن در رده مشترک دوم قرار داشتند و اسپانیا با 82.9 پس از آن ها در رده سوم ایستاده بود. همچنین استرالیا و آندورا هم با حدود 82.5 سال امید به زندگی در رده مشترک چهارم بودند. اگر شرایط به همین ترتیب پیش برود، اسپانیا در کمتر از ۲۰ سال آینده به صدر جدول می رسد و جای ژاپن را می گیرد. به گزارش اسپوتنیک، سن امید به زندگی در کشور آفریقایی لسوتو تا سال ۲۰۴۰ به 57.3 می رسد که کمترین رقم در دنیاست. جمهوری آفریقای مرکزی با 58.4، زیمبابوه با 61.3 و سومالی با 63.6 دیگر کشورهای قعرنشین در فهرست جهانی امید به زندگی هستند. این تحقیقات، یک بار دیگر تاثیرات ازدواج کردن و پایبندی به خانواده در افزایش طول عمر را ثابت کرد، هرچند عوامل دیگری هم در این موضوع دخیل هستند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پدری 50 ساله ام. یک پسر و دو دختر دارم. پسر بزرگم که اکنون کلاس 12 است، خیلی کم و به ندرت صبحانه می خورد. من و مادرش نگران او و سلامتش هستیم. چگونه او را وادار به خوردن صبحانه کنیم؟ هرچه مطلب علمی به او نشان می دهیم، بی فایده است و می گوید میل ندارم.
پدر گرامی، دغدغه شما در خصوص صبحانه نخوردن فرزند نوجوان تان به جا و قابل درک است و همه کارشناسان تغذیه، خوردن صبحانه را ضروری ترین وعده غذایی می دانند.
احتمالا شنیده اید که در فرهنگ ما می گویند که صبحانه ات را خودت بخور، ناهارت را با دوستت و شامت را به دشمنت بده!
اهمیت صبحانه خوردن بر فردی پوشیده نیست
در ضمن، محصلی که بدون صبحانه به مدرسه می رود، ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح، دچار کاهش قند خون می شود و تمرکزی برای گوش دادن و فراگیری نخواهد داشت. همچنین در این ساعات وی بی حوصله می شود و ممکن است پرخاشگری هم داشته باشد. با این حال و آن چه بیشتر در سوال شما جای بحث و تامل دارد، مدل تربیتی و نگاه شما به مقوله تربیت فرزند است چراکه فرزند ۱۸ ساله و کلاس دوازدهمی شما در آستانه کنکور و ورود به دانشگاه است و شما به عنوان والدینش حتی نگران صبحانه نخوردن او هم هستید؟ احتمالا در دیگر زمینه های زندگی خصوصی نوجوان هم همین مداخلات و نگرانی ها کم و بیش وجود دارد.
شیوه تربیتی تان خیلی عجیب است!
چند سوال از شما دارم. چرا همان نگرانی ها و مراقبت های دوران نوزادی و کودکی وی استمرار دارد؟ چرا باور نکرده ایم که با رشد فرزند باید مسئولیت ها و کارهای شخصی او، گام به گام به او واسپاری شود و به استقلال او که جزو ویژگی های بارز دوران نوجوانی است، کمک کنیم؟ چرا نمی پذیریم که فرزند ما بزرگ شده و باید در خیلی از امور شخصی، خود تصمیم بگیرد و احساس بزرگی و استقلال کند؟ این گونه مشکلات مربوط به شیوه تربیتی ماست که همه چیز را با زور و اجبار و بی توجه به اقتضای سنی فرزند به او بقبولانیم و فرزند را در حد یک روبات تصور کنیم که کنترلش در دست والدین است و او اختیار و ابراز وجودی نمی تواند داشته باشد.
والدینی که گارسون فرزندشان هستند!
شاید فرزند نوجوان شما از آن مدل فرزندانی است که والدین تا دوره ابتدایی هنوز غذا در دهان او می گذارند و مادران بشقاب به دست جنگ و گریز با فرزند دارند که به هر قیمتی لقمه غذا را در دهان فرزند شش یا هشت ساله خود بگذارند. این شیوه های نامطلوب خیلی هم فراگیر است و این گونه والدین به جای نقش مقتدرانه والدگری، درحد یک خدمه و گارسون در نزد فرزند ظاهر می شوند! همین روش آسیب زا به خود و فرزند را حتی تا دوره نوجوانی و جوانی ادامه می دهند و بزرگ شدن فرزند را باور نمی کنند.
در تربیت صحیح، وظیفه غذا خوردن به فرزند واگذار می شود
این گونه فرزندان را که با این شیوه تربیتی معیوب بزرگ می شوند، می توان فرزندان گلخانه ای و پناهگاهی نامید که پایین ترین عزت نفس و بیشترین وابستگی به والدین را دارند. ما با این شیوه های افراطی و انجام همه امور کودک و نوجوان باعث می شویم که فرزند طعم موفقیت را نچشد، تجربه کافی کسب نکند و مثل یک سرباز صفر مطیع فرمان والدین باشد. تربیت ناب و ماندگار، تربیت طبیعی است که به فطرت و ویژگی های هر مرحله رشد فرزند توجه و تدریجی و مستمر، مسئولیت ها از جمله غذا خوردن به خود او واگذار می شود. هرچند در ابتدا کند و کم غذا بخورد ولی کودک با تشویق والدین می تواند مهارت های مورد نیاز خود را کسب کند. وقتی والدین در همه امور فرزند دخالت می کنند، او همیشه احساس خامی، بی عرضگی و در نبود والدین احساس پوچی می کند. پس وقتی ما روش های دوران نوزادی و کودکی فرزند را تا نوجوانی او ادامه می دهیم، مراحل رشد و نقش آفرینی فرزند را نادیده گرفته و فرزندی وابسته و آسیب پذیر تربیت کرده ایم.
توصیه پایانی به شما پدر گرامی
بهتر است شما مخاطب گرامی، فرزند عزیزتان را در 18 سالگی به جای امر و نهی برای صبحانه خوردن به یک متخصص تغذیه معرفی کنید تا از زبان کارشناس به اهمیت صرف صبحانه پی ببرد و در ضمن احساس کودکی نکند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
لطفا در سوالات خود « سن، میزان تحصیلات، شغل، سطح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود و خانواده» (همین اطلاعات را درباره فرد مقابل خود) درج کنید.
ابتدای پیامک کلمه «مشاوره» را بنویسید.
لذت بردم از خواندن ستون «خاطرات یک مشاور». عاشقانه های یک خواهر و برادر پنج و سه ساله، عالی بود و سرشار از حس خوب. خودم مادر یک دختر و پسر ۱۰ و پنج ساله هستم که در خرابکاری و مهربانی هایشان با هم و در کنار هم هستند.
20 سال از زندگى مشترک مان می گذرد و داراى چهار فرزند هستم. کنار هم احساس خوشبختى می کنیم. همسرم داراى خصوصیات خوب زیادى است و ٤٣ ساله است. حدود چند سال است که خیلى از اوقاتش را در قهوه خانه و کنار دوستانش سپرى می کند. ابتدا کمتر و الان حتى روزى چند بار شده. خواهش می کنم راهنمایی ام کنید چون دوست ندارم همسرم و بعدها پسرهایم که الان ٧ و ٣ ساله هستند، این مسیر را بروند و وقت، عمر و سلامتی شان به هدر برود و به خطر بیفتد.
من هم این ترس و اضطرابی که در ستون اتاق مشاوره چاپ کردید، تجربه کردم. منظورم فوبیای از دست دادن پدر و مادر است. در نوجوانی این حس را داشتم و حالا خوشبختانه از بین رفته. هرچند فضای محدودی در روزنامه برای توضیح و بررسی این مسائل وجود دارد اما خیلی روشن و کاربردی راهنمایی کردید. ممنون.
دختری ۱۷ ساله هستم و یک برادر و یک خواهر دارم. مشکل من این است که پدرم، مدام با مادرم قهر می کند و خیلی وقت ها به مدت پنج ماه یا بیشتر هم این قهر طول می کشد. تابلو است که به خاطر ما در کنار مادرم مانده است. البته اخلاقش با من و خواهرم خوب است. من می توانم کمکی به رابطه شان بکنم؟ حرف های مادرم هم تا حدودی حق است. پدرم 55 ساله و مادرم 48 ساله است.
پسر چهار ساله ام خیلی خجالتی است و الان کلاس خلاقیت می رود. با فردی حرف نمی زند و در کلاس شعر نمی خواند. نمی دانم چرا؟ با دیگران زود دوست نمی شود. قبلا که مهد می رفت، خوب بود اما به تازگی می گوید که دوست ندارم به مهد بروم. او به من که پدرش هستم، خیلی وابسته است. لطفا راهنمایی کنید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.