سلام، یه سلام داغ و تنوری به همه دوست‌جان‌های فرفره‌ای، حالتون خوبه غنچه‎های همیشه خندون باغ زندگی؟ حال خنده‌هاتون چطوره؟ امروز صبح که از خواب بلند شدید، یادتون بود برای این که دوباره سالم و قبراق هستید، خدای مهربان رو شکر کنید؟ دلم برای همه‌تون تنگ شده بود و خوشحالم که باز به دیدنتون اومدم. بچه‌ها شما هم از این که پاییز نارنجی داره خیلی زود باهامون خداحافظی می‎کنه و میره، دلتون گرفته؟ منم ناراحتم، آخه پاییز فصل مورد علاقه منم هست ولی به‏نظرم حالا که داریم با صدای خش خش برگ‎های رنگی رنگی خداحافظی می‌کنیم، چقدر خوبه که دعا کنیم و خودمون رو آماده کنیم تا فصل بعدی که پر از قشنگی‌های جورواجور هست، با باران و برف زیاد بیاد تا زمین و درخت‌ها هم از تشنگی دربیان!
 

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود در جنگلی سه تا «ببعی» به اسم «مومو»، «توتو» و «بوبو» زندگی می‌کردند. روزی آن‌ها تصمیم گرفتند برای خودشان خانه‌ای بسازند. «مومو» که از همه تنبل‌تر بود، دلش نمی‌خواست خیلی به خودش زحمت بدهد برای همین از شاخ و برگ درخت‌ها که سبک‌تر بودند برای ساخت خانه‌اش استفاده کرد اما «توتو» که کمی زرنگ‌تر بود از تنه درخت‌ها استفاده کرد و یک خانه چوبی برای خودش ساخت اما «بوبو» که هم باهوش و هم آینده‌نگرتر بود از سنگ برای ساخت خانه‌اش استفاده کرد تا یک خانه محکم داشته‌باشد که به‌راحتی خراب نشود. مدتی بعد وقتی کار ساخت خانه‌ها تمام شد، یک روز «مومو» جلوی خانه‌اش، در حال استراحت بود که گرگی بدجنس او را دید. گرگ تا خواست به «مومو» حمله کند او به سمت خانه‌اش فرار کرد. گرگ با دیدن خانه «مومو» خنده‌اش گرفت و گفت: «این خانه که با یک فوت من می‌ریزد» و بعد یک نفس عمیق کشید و فوت کرد. چون خانه مومو محکم نبود، بلافاصله خراب شد. «مومو» از ترس خشکش زده ‌بود و نمی‌دانست باید چه‌کار کند تا این‌که یک دفعه «توتو» و «بوبو» به دادش رسیدند. آن‌ها یواشکی پشت خمره عسل که سر راه گرگ بود، پنهان شدند و به‌سختی آن را جلوی پای گرگ ریختند. گرگ که نمی‌دانست داخل خمره چه بوده برای گرفتن «ببعی»‌ها جلو آمد اما پایش به عسل‌ها چسبید و «توتو» و «بوبو» سریع «مومو» را با خودشان به خانه سنگی «بوبو» بردند. «مومو» از این اتفاق فهمید شاید بتواند از زیر کارها فرار کند و درست و حسابی انجام‌شان ندهد اما تنبلی بالاخره کار دستش می‌دهد. او باید سعی کند کارهایش را با دقت و حوصله بیشتری انجام دهد.
 

خروسه کجاست؟
رو پرچین
چی داره؟
تاج چین چین
بالش رو هی تکون می‌ده
به این و اون نشون می‌ده
می‌گه که خوش به حال من
رنگین کمونه بال من
هم قوی، هم قشنگم
هیچ کس نیاد به جنگم
بعد چی می‌شه؟
می‌خونه تا خسته می‌شه
وقتی میاد به لونه
نمونده آب و دونه
شاعر: افسانه شعبان‌نژاد
 

سلام دوستان مهربان، امروز می‌خواهم شما را با موجودی به نام «خفاش» آشنا کنم. خفاش‎ها پستاندارند. یعنی وقتی بچه‏شان به دنیا بیاید، به او شیر می‏دهند. خفاش‌ها می‏توانند پرواز کنند، اما بقیه پستانداران بال ندارند و نمی‏توانند پرواز کنند. بال‌های خفاش‌ها شبیه چرم است. آن‎ها وقتی می‌خوابند بال‎‏هایشان را دور خود می‎پیچند. خفاش‎ها معمولاً گروهی زندگی می‎کنند، آن‌ها شب‎ها کار می‎کنند و روزها به صورت وارونه آویزان می‌شوند. وقتی خفاش‎های مادر می‏خواهند برای پیدا کردن غذا به بیرون بروند، بچه خفاش‏ها به موی تن آن‏ها می‏چسبند و با مادرشان می‏روند. اما وقتی بزرگ‌تر و سنگین‌تر شدند مادرشان دیگر آن‏ها را با خود نمی‌برد.

 منبع: تبیان

خرگوش یک حیوان بامزه و دوست‏‎داشتنی است و احتمالا شما هم آن را دوست دارید. در کاردستی امروز به شما یاد می‎دهیم چطور به‌‎سادگی دو نوع مختلف از کاردستی‌های خرگوشی را با وسایلی مثل لیوان و بشقاب یک بار مصرف درست کنید، با ما همراه شوید.
 

1-  برای درست کردن لیوان خرگوشی روی کاغذ سفید و صورتی، شکل دو گوش برای خرگوش کوچولو، یک مثلث با گوشه‎‌های گرد برای دماغ  و دو نوار سفید برای سبیل در آورید. سپس یک لیوان یک بار مصرف سفید را بردارید و مثل تصویر، اجزای صورت را روی آن بچسبانید. در انتها با ماژیک زیر دماغ خرگوش، دهان بکشید.

2-  برای بشقاب خرگوشی، به دو عدد بشقاب با‌اندازه‌های بزرگ و کوچک، کاغذ رنگی سفید و صورتی، پنبه و دو مهره سیاه نیاز دارید. بشقاب کوچک را به پشت، روی پشت بشقاب بزرگ بچسبانید طوری که تا حدود نصف بشقاب را بگیرد. بعد با کاغذ رنگی، دو گوش خرگوش درست کنید و بالای بشقاب کوچک را پشت آن بچسبانید. حالا چشم‏ها و بینی خرگوش را وسط بشقاب بچسبانید و با ماژیک سبیل و دهان خرگوش را نقاشی کنید. در انتها پنبه را گرد کنید و در انتهای بشقاب بزرگ بچسبانید.

منبع: مخبر

هر هفته، آثار زیادی از طرف شما دوستان خوب فرفره، به دست ما می‌رسد که برای چاپشان لحظه‌شماری می‌کنیم اما   یادتان باشد که فرفره، فقط یک‌بار در هفته چاپ می‌شود و علاوه بر این، فضای کم و محدودی دارد.  پس کمی صبور باشید و دلخور و بی‌انگیزه نشوید.
 

 نقاشی‎های مرحله‏ای به ما کمک می‌کنند تا طریقه کشیدن درست را یاد بگیریم. ما می‌توانیم با کمک گرفتن و بهره‌گیری از تصویرهای مرحله به مرحله به‎راحتی  حیوانات گوناگون را بکشیم.

یک روز معلم از پارسا خواست تا روی تخته بنویسد «صابون» و پارسا نوشت «سابون». معلم به او گفت باید این کلمه را با «ص» بنویسد اما پارسا گفت نگران نباشید خانم معلم این سابون هم کف می‌کند.

یک روز از یک فوتبالیست می‌پرسند چرا قبل از هر بازی به حمام می‌رود و او در جواب می‌گوید چون گل‌های تمیز بزند.

معلم از شاگردش می‌پرسد به جز اکسیژن در هوا چه چیزهایی وجود دارد و او می‌گوید: «کلاغ، پشه و مگس»

معلم از شاگردش می‌پرسد کمبوجیه چطور پادشاهی بود؟ و او جواب می‌دهد پادشاه خوبی بود فقط همیشه از کم بودن بودجه شکایت داشت...

از نگار می‌پرسند آخرین دندانی که درمی‌آوریم چه دندانی است و او به مادربزرگش نگاه می‌کند و می‌گوید دندان مصنوعی.

دوستان خوبم توی یک جنگل سرسبز یک سنجاب شکمو زندگی می‌کنه که خیلی بلوط دوست داره، اون هر روز کلی بلوط جمع می‌کنه و زیر سایه یک درخت لم می‌ده و می‌خورشون. شما هم بهش کمک کنید و راه رسیدن به بلوط‌ها رو بهش نشون بدید.