آنهایی که ماجرای پیوستن عبدی به پرسپولیس را میدانند، او را یکی از خوششانسترین بازیکنان فوتبال می دانند. شنیدههای ما هم ثابت میکند که داستان آمدن عبدی به پرسپولیس، واقعا اتفاقی بوده است! عبدی در این باره معتقد است: «من در تیم پرسپولیس قائمشهر بودم و از چند تیم تهرانی پیشنهاد داشتم و به مدیر تیممان گفتم که میخواهم به تیم مقاومت تهران بروم تا فوتبالم بیشتر دیده شود. او گفتم که ما فردا یک بازی با تیم امید پرسپولیس داریم، بیا این یک بازی را انجام بده و بعد برو. رفتم و در آن بازی، گل زدم و خیلی سرحال و سرزنده بازی کردم و مربی وقت تیم پرسپولیس هم از بازی من خوشش آمد و گفت که او را به پرسپولیس بدهید. همین قدر اتفاقی راهی تیم امید پرسپولیس شدم و به تیمی پیوستم که از بچگی آرزوی توپ زدن در آن را داشتم اما درباره اینکه میگویند خوش شانسم، باور دارم که اگر تلاش کنید و سختی بکشید، بالاخره برای یک بار هم که شده شانس به شما رو خواهد کرد. همانطور که میدانید بعد از امید پرسپولیس، راهی تیم بادران شدم اما چون بازیکن معروفی نبودم، کسی تحویلم نمیگرفتم اما من هیچوقت در تمریناتم کم کاری نکردم. بعد از گذشت چند وقت، یک روز با علیپور که در کودکی، خانهمان دیوار به دیوار آنها بود، مشورت کردم و او ضمانت من را پیش آقای عرب کرد و گفت که این بازیکن(من) آیندهدار است و حداقل از او تست بگیرید. یک جورایی برای خودش رقیب تراشید و من بعد از طی کردن مراحل، به تیم بزرگ سالان پرسپولیس پیوستم.»
14 نکته کلیدی برای رسیدن به اهداف بزرگ
«مهدی عبدی» نمونه خوبی از یک جوان با رویاهای به ظاهر دستنیافتنی است که حالا به بخش زیادی از آنها رسیده است
سید مصطفی صابری | روزنامهنگار
شنبه هفته قبل، روز قبل از دربی کمتر کسی مهدی عبدی را میشناخت اما بعد از گلزنی به استقلال چند روزی است همه جا صحبت از اوست، چه فوتبالی باشید چه نباشید، داستان زندگی عبدی میتواند برایتان جالب و درسآموز باشد، جوانی که در سایه تلاش، رویاهایش در حال تحقق است. برای خیلی از ما شانس حکم همه چیز را دارد، مثلاشانس باید به جای ما در مصاحبه شغلی شرکت کند، شغل را به دست بیاورد، یا بازار را رصد کند و بعد سرمایهگذاری کند و اگر به هر کدام از اهدافمان نرسیم بدشانس بوده ایم، اما از نظر بعضیها مهدی عبدی خوش شانس بوده که سرنوشت، او را در لحظه حساسی در بهترین جای ممکن قرار داد تا رویایش یعنی گلزنی برای پرسپولیس آن هم در دربی، با اولین دقیقه حضور، در اولین بازی، بعد از اولین لمس توپ محقق شود اما اگر عبدی هدف گذاری خوبی نداشت و تلاش نمیکرد، میتوانست از فرصتی که زندگی در اختیارش قرار داده، استفاده کند؟ عبدی میتوانست به جای بی پولی و تمرین زیاد و ماندن در خانه یکی از اقوام، به یک تیم معمولی برود، بیشتر بازی کند و بیشتر پول بگیرد اما امروز در این نقطه نبود. هدفگذاری راه و رسمی دارد که امثال عبدی در مسیر آن قدم برداشتهاند . صحبتهایش در گفتوگو با زندگیسلام هم نشان میدهد موفقیت او اتفاقی نیست، اما این فوت و فن برای رسیدن به اهداف چیست؟
عامل حرکت در زندگی| داشتن هدف، ضرورتی مهم است که به زندگی ما جهت میدهد، منشأ حرکت و امید در زندگی است. هدف به ما نشان میدهد باید کجا باشیم و حالا کجا هستیم؟
هدف به چه دردی می خورد؟| هدف یک ترجیح نیست، الزامی است برای هر زندگی پویا، برای کسانی که نمیخواهند دچار روزمرگی و تکرار باشند، شوق زندگی وابستگی زیادی به هدفمند بودن آن دارد چون هدف و تلاش برای رسیدن به آن کسالت و رخوت را از بین میبرد!
شغل و تحصیل هدف نیستند| هدف باید روشن و واضح باشد، مقصد مهمی که باید به آن برسیم، شغل، تحصیل و امثال اینها هدف نیستند بلکه ابزار رسیدن به هدف محسوب میشوند.
هدف دقیق و مصداقی است| خوشحالی، خوشبختی و این نوع عناوین کلی هم نوع زندگی هستند اما هدف نیستند. هدف میتواند در خدمت خوشبختی باشد اما خود خوشبختی هدف نیست، چون دقیق و مصداقی نیست. هدف باید مشخص بیان و ثبت شود و
ضرب الاجلهای کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشد. به طور مثال مهدی عبدی برای رسیدن به پرسپولیس از تیم امیدهای باشگاه شروع کرده است.
اهداف را خرد کنید|یک هدف بزرگ باید به هدفهای کوچک در زمان بندیهای مشخص تقسیم شود تا در هر لحظه بدانیم کجای مسیر هستیم و براساس تواناییها و چالشها باید چه کاری انجام دهیم که از هدفمان دور نشویم.
یک هدف داشتن اشتباه است| خیلیها فکر میکنند برای رسیدن به هدف باید روی یک موضوع مشخص تمرکز کنند و تا رسیدن به آن، دیگر جنبههای زندگی را تعطیل کنند در حالی که چنین سازوکاری اشتباه است. ما موجوداتی چند بُعدی هستیم پس باید در زمینه زندگی معنوی، خانوادگی، شغلی، تحصیلی و ... اهدافمان مشخص و در یک جهت باشد.
تک بُعدی نباشیم| تمرکز روی یک هدف به دو دلیل اشتباه است اول این که بخشی از نیازهای ما در زندگی نادیده گرفته میشود، دوم اینکه اگر روی یک هدف برنامهریزی کنیم و شکست بخوریم به شدت دلسرد میشویم.
شلوغش نکنید| اما اینکه اهداف زیاد و گاهی بیربط و بعضاً در تقابل با هم داشته باشیم هم اشتباه است. اهداف زیاد و بی ربط باعث میشود اولویتهای مهم زندگی نادیده گرفته شده و به آنها نرسیم.
ملاک انتخاب هدف|دو معیار مهم برای انتخاب هدف وجود دارد: اولی علاقه و اشتیاق، دومی ضرورت و نیاز. اگر به هدفی علاقه داشته باشیم اما فایدهای نداشته باشد عمرمان را تباه کردهایم. اگر انتخاب مان پرسود باشد اما به آن علاقه نداشته باشیم هم پس از رسیدن به هدف اغنا نمی شویم.
اهداف کوچک؟| سراغ اهداف کوچک نروید چون ظرفیتهایتان را نادیده گرفتهاید اما اهداف خیلی بزرگ هم اشتباه هستند. باید متناسب با تواناییهایمان دنبال اهدافی منطقی و باورپذیر باشیم. به عنوان مثال مهدی عبدی نباید در 17 سالگی دنبال این هدف میبود که در 20 سالگی به بارسا برود اما اگر اهدافش را محدود به بازی در لیگ یک هم میکرد، امروز همچنان ناشناخته بود.
هدف وابسته به خودمان باشد| آرزوهای بزرگ با اهداف منطقی تفاوت جدی دارد، برنده شدن در قرعهکشی بانک هدف نیست، یک آرزوی سطحی است چون با تلاش و برنامهریزی محقق نمیشود و از اختیار خود انسان خارج است. هدف خوب ، چیزی است که برای رسیدن به آن نقش شانس و کمک دیگران حداقل باشد.
شناسایی منابع و موانع| برای رسیدن به هدف باید منابع و تواناییهای فردیمان را بشناسیم و متناسب با هدف تقویت کنیم. از طرفی موانع را هم بررسی کنیم. تنبلی، لجبازی، عجله، خودپسندی و نبود انعطاف در برنامه موانع رسیدن به هدف هستند.
تسلیم شدن ممنوع| اگر خوب و درست هدفمان را انتخاب و برنامهریزی کردیم، نباید با هر شکست و مانع کوچکی در برنامه عقب نشینی کنیم. راز رسیدن به هدف، ممارست و پایبندی در عین انعطاف در برنامه است.
دنبال الگو باشیم| مهدی عبدی بچه محلی به نام علیعلیپور دارد که در 18 سالگی به استقلال گل زد و مدت زیادی در عین موفقیت ورزشی وضعیت مالی مناسبی نداشت اما عقب نشینی نکرد. برای رسیدن به هدف باید مدام اطلاعات خود را به روز کنیم، هر اقدامی را با هدف تطبیق دهیم، با افراد مثبت و همراه و همگام معاشرت کنیم، کارها را به تاخیر نیندازیم و به خصوص نیمه تمام ها را تمام کنیم و در نهایت یکی دو الگوی حرفهای در زمینه مشخص هدفمان داشته باشیم و از همه مهمتر توکل به خدا را فراموش نکنیم.