برای آشنایی بیشتر با مواد غذایی در کلاس با همکاری دوستانم، سالاد ماکارونی درست کردیم. خانم معلم ما روز قبل برای این کار برنامه ریزی کردند و وظایف هر دانش آموز مشخص شد.اول دست‎ها را با آب و صابون شستیم و بعد به صورت گروهی مشغول به کار شدیم. سیب‎زمینی، هویج و تخم مرغ آب‎پز را پوست گرفتیم ورنده کردیم. خیارشور را نگینی خرد کردیم و نخود فرنگی، ذرت و سس کم چرب مایونز را اضافه کردیم. بعد هم سالاد اولویه خوردیم.تجربه خیلی جالبی برای من و دوستانم بود. خدایا برای نعمت‌‏های فراوانت؛ شکر.

یک عالمه شیر است

در پشت لب‌هایم

حالا شدم من هم

 مانند بابایم

 

چند روز پیش بابا یک گلدون به خونه آورد. من و خواهرم هستی دوست داشتیم زود زود به گلدون آب بدیم تازودتر گل‏‌های گلدونمون رو ببینیم. اما مامان و بابا گفتن نباید به گلدون کم یا زیاد آب بدیم. چرا که هر دوش گیاه رو پژمرده می‎کنه. من و هستی هم حرف‎های مامان و بابا رو گوش کردیم؛ یک روز من به گلدون آب می‏دادم و یک روز خواهرم. امروز بالاخره گلدونمون گل داد. ما این قدر خوشحال شدیم که از مامان خواهش کردیم از ما سه تا یعنی گلدون و من و خواهرم یک عکس یادگاری بگیره.

 

بچه‌ها 23 مهر، به نام روز عصای سفید نام گذاری شده. اما می‌دونین عصای سفید چیه و چرا این قدر مهمه که تو تقویم یه روز رو به این نام گذاشتن؟

از زمان‌های قدیم، افرادی که نابینا بودن، وقت راه رفتن از یه وسیله کمکی استفاده می‌کردن. اما حدود 98 سال قبل یه عکاس انگلیسی که تو یه حادثه، بینایی خودش رو از دست داده بود، شروع به استفاده ازعصای سفید کرد. بعد از اون آروم آروم استفاده از عصای سفید شد یه نشونه تا بقیه بتونن افراد نابینا رو به این شکل شناسایی کنن. این که بقیه بفهمن یه نفر نابیناست، خیلی مهمه. مثلا راننده‌ها با دیدن عصای سفید یک عابر که داره از خیابون رد می‌شه، می‌فهمن که باید سرعت‌شون رو کم کنن و بیشتر مراقب باشن. اما استفاده از این عصا برای خود افراد نابینا هم کلی فایده داره.افراد نابینا موقع راه رفتن این عصا رو جلوی خودشون با فاصله کمی حرکت می‌دن تا به دیوار یا موانع دیگه برخورد نکنن. علاوه بر اون با کمک این عصا می‌تونن روی زمین جلوی پاشون ضربه بزنن تا اگر چاله‌ای بود متوجه بشن. 

 

انار سرخ دیگه نبود

رو شاخه، بالای درخت

با فوت باد افتاده بود

روی زمین سفت و سخت

شاعر: عفت زینلی

 

 یک روز که خانم مرغه از لانه بیرون رفته بود تا غذا بخورد ، تخمش قل خورد و از لانه بیرون افتاد. تخم شکست و جوجه کوچولو بیرون آمد. جوجه که تازه وارد دنیا شده بود رفت تا مادرش را پیدا کند.

 

نویسنده :مرجان  اسماعیلی     

 تصویر گر:  سعید  مرادی