مینا، هر وقت به خانه مامانبزرگ میرفت، از توی قندان مادربزرگ یک آب نبات رنگی برمیداشت و با چای میخورد. اما هفته قبل که به خاطر مریضی داداشی، قرار شد تمام هفته را پیش مادربزرگش بماند، اشتباه بزرگی کرد.او تمام هفته هر وقت میدید مادربزرگ حواسش نیست، از داخل قندان چند آب نبات برمیداشت و میخورد. آخر هفته که مامان به دنبالش آمده بود، مینا حس کرد حالش خوب نیست. او دستش را روی لُپَش گذاشت و گریه کرد و همانطور که گریه میکرد، پیش مامانش رفت و گفت: «مامان! دندونم»
مامان و مینا به مطب آقای دندان پزشک رفتند. آقای دندان پزشک، با چراغ توی دهان مینا را نگاه کرد و گفت: «وای! وای! اینجا چه خبره؟ چقدر شیطونکای دندون!» مینا پرسید: «شیطونکای دندون؟» آقای دکتر گفت: «شیطونکای دندون، وقتی میان تو دهن بچهها، به دندونا میچسبن و روی اونا خونه میسازن! خونه های زرد و قرمز و آبی...مثل آب نباتای رنگی و خوشمزه که اولش خیلی خوبن ...»
مینا گفت: «آخ! آخ! من اون آب نباتای رنگی رو خوردم! همهشون رو!»آقای دکتر، یک خمیر نرم و سفید درست کرد و گفت: «حالا با این خمیر، خونههای شیطونکای دندون رو پر میکنم، تا دیگه نتونن اذیتت کنن!»مینا دهانش را باز کرد تا آقای دکتر، کارش را انجام دهد. آقای دکتر کارش را تمام کرد و گفت: «آب نباتای رنگی، حتما خوشمزه هستن! اما تو باید حواست باشه هم در خوردن آب نبات زیاده روی نکنی و هم حتما بعد از خوردن آب نبات دندونات رو مسواک بزنی.»
نویسنده: سمیه سیدیان