18سالگی، سنی است که میتواند نقطه شروع رسیدن به خواستههای
بزرگ سالی باشد. حتی استرس کنکور و فشارهای درسی هم چیزی از جذابیتهای این سن کم نمیکند. از همان روزهای اولی که پا به دوران نوجوانی میگذاریم، 18ساله شدن برای خیلیهایمان رویای شیرینی است. اگر 18سالگی برای شما هم دروازه ورود به دنیای بزرگ سالی است و دربارهاش خیالپردازی میکنید، با «نیکتا آزاد» و «فاطمه موسویان» 15ساله و «تینا ثنایی»16ساله همراه شوید.
مستقل میشویم
تینا درباره ۱۸سالگی خیلی هیجانزده است و میگوید: «به نظرم باید جذابتر از سن الانم باشد؛ آزادی بیشتری دارم، درباره همه مسائل میتوانم راحت نظرم را بگویم و دیگر هیچ کس به من نمیگوید تصمیم گرفتن برایت زود است. الان هر کاری میخواهم بکنم، همه میگویند صبر کن تا 18سالت شود». حسوحال نیکتا، با دوست اش فرق دارد: «18سالگی درصورتی جذاب است که خانواده هم در آن سن به تو حق انتخاب بدهند و بگذارند خودت تصمیم بگیری و راهت را پیدا کنی. راست اش را بخواهید برای من۱۸ سالگی آنقدرها هم جذاب نیست. شاید ۲۰سالگی بهتر باشد؛ سنی که بتوانم تنهایی کارهایم را انجام بدهم و خانواده هم زیاد ازم مراقبت نکند». فاطمه در ادامه حرفهای نیکتا میگوید: «کاش همه چیز به ۱۸ساله شدن، بستگی نداشت. هر کاری که میخواهیم انجام بدهیم، مربوط به سن میشود؛ رانندگی، رای دادن، انتخابهای مهم. خانواده هم مثل جامعه، همه مسائل را مشروط به ۱۸ ساله شدن میکند».
امان از فوبیای کنکور و دانشگاه
18سالگی، همهاش جذابیت و مستقل شدن است؟ نیکتا میگوید: «همیشه به این موضوع فکر میکنم که اوج حساسیت زندگی، در همین سنوسال است چون با مسئله مهمی به اسم «دانشگاه» روبهرو هستیم. اگر قبول نشوم، چه اتفاقی میافتد؟ تا قبل از این سن، فقط باید درس بخوانیم تا در رشته مورد علاقهمان قبول شویم. راست اش من از دانشگاه میترسم». فاطمه با نیکتا موافق است و میگوید: «فوبیای دانشگاه رفتن دارم. از کنکور نمیترسم اما فضای مبهم دانشگاه من را بدجوری میترساند». تینا با بچهها مخالف است: «من خیلی دانشگاه را دوست دارم. مخصوصا اگر سال اول در همان رشته مورد علاقهام قبول شوم. به نظرم در دانشگاه میتوانم زمان بیشتری را با دوستانم بگذرانم».
تغییر میکنیم؛ تغییر مثبت!
خب اینهمه از ویژگیهای این سنِ خاص و تفاوتهایش با بقیه دورههای زندگی گفتیم. خودمان هم در 18سالگی، قرار است تغییر کنیم؟ فاطمه میگوید: «دو سال قبل تفکر متفاوتی با امروزم داشتم پس وقتی به شخصیتم در ۱۸سالگی فکر میکنم، مطمئنم تغییر خواهدکرد اما اینکه دقیقا چطوری باشم، برایم مبهم و گنگ است». تینا تصویر روشنتری از آینده دارد: «من مطمئنم شخصیتم در ۱۸سالگی کاملا با امروزم فرق دارد. الان به خانواده وابسته هستم اما بعد از ۱۸سالگی، از خانواده جدا میشوم مخصوصا اگر در شهر دیگری دانشگاه قبول شوم؛ آنوقت مجبورم همه کارهایم را خودم به تنهایی انجام دهم، پس قطعاً به آدم مستقلی تبدیل خواهمشد».
قانون چه از جانِ ما میخواهد؟
اصلا این خاص بودنِ 18سالگی از کجا می آید؟ چرا 15 یا مثلا 20سالگی، سنِ ویژهای نیست؟ تینا معتقد است: «عدد ۱۸ فقط یک معیارِ قراردادی برای ورود به دنیای
بزرگ سالی است. شاید بعضیها زودتر از این سن و بعضیهای دیگر دیرتر به آمادگی و بلوغ فکری برای مستقل شدن و تصمیمهای مهم گرفتن، برسند. به نظرم قوانین برای هر کس، با توجه به بلوغ فکریاش باید متفاوت باشد». نیکتا با کلیت وجود قوانین موافق است و میگوید: «وجود قانونی که برای همه یکسان باشد، خوب است اما اینکه نگذارند خیلی چیزها را امتحان و تجربه کنیم، قبول ندارم». فاطمه با نیکتا کاملا موافق است و ادامه میدهد: «قوانین برای مراقبت از ما لازم هستند مثل قوانین فضای مجازی اما نباید باعث بشوند ما به خانوادههایمان وابسته بمانیم».
بزرگ میشویم
بعد از 18سالگی چه چیزی درانتظارمان است؟ تینا میگوید: «راست اش برای من همزمان ترسناک و شیرین است. باید به تنهایی از پس خودت بربیایی. در ابتدا ممکن است کمی سخت باشد اما تا وقتی سختی نباشد، شیرینی معنا نخواهدداشت».
نیکتا درباره ترس ورود به بزرگ سالی
میگوید: «تنها چیزی که باعث میشود ۱۸سالگی و بعد از آن، کمی ترسناک به نظر برسد مسئولیتهاست اما من فکر میکنم وقتی تجربه کسب کنیم این ترسها از بین میرود». نظر شما چیست؟ اگر دوست دارید مهمان جلساتِ جوانه باشید، با شمارههای بالای صفحه درارتباط باشید.
عکس : محمدپور