وقتی باران میآید، من و داداش پویا به آواز قشنگ باران گوش میدهیم. وقتی قطرههای باران به شیشه، سنگ یا... میخورد، صداهای قشنگی به وجود میآید. باران آوازهای مختلف میخواند گاهی چیک و چیک و چیک، گاهی شر و شر و شر، گاهی جر و جر و جر. فرقی ندارد باران چه آوازی بخواند یا چقدر ببارد. ما آوازهای باران را خیلی دوست داریم. من مطمئن هستم گلهای توی باغچه هم آوازهای باران را خیلی دوست دارند و مثل ما وقتی باران میبارد، خوشحال اند و لبخند میزنند.
تصویر سازی ها : مریم عروجی
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسافرکوچولو
تعداد بازدید : 10
نصف جهان
یکی از دلایلی که به اصفهان، نصف جهان میگویند این است که این شهر، آثار تاریخی زیبا و فراوانی دارد. آثاری مثل میدان نقش جهان، سی و سه پل، چهل ستون، عمارت هشت بهشت و...
میدان نقش جهان، میدان مرکزی شهر اصفهان است. فرق این میدان با میدانهای دیگر این است که ظاهرش مثل میدانهای دیگر، دایره یا بیضی نیست بلکه مستطیل است.چهل ستون یکی دیگر از مکانهای دیدنی اصفهان است. اما این بنا تنها 20 ستون دارد و انعکاس ستونهای عمارت در حوض مقابل آن باعث شده که به آن «چهل ستون» بگویند.اطراف اصفهان طبیعت زیبایی دارد. آبشارها، غارها، باغها، دریاچهها و رودخانههای اطراف این شهر واقعا دیدنی است.
مردم اصفهان به زبان فارسی و لهجه اصفهانی، صحبت میکنند. یکی از رسوم اصفهانیها، بردن گل شببو در عید دیدنیهاست. آنها این گل را در سفرههای هفتسین و یلدای خود میگذارند.ازصنایع دستی اصفهان میتوان به خاتم کاری، مینا کاری، منبت کاری، قلم زنی و... اشاره کرد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شعر
تعداد بازدید : 7
مهد کودک عروسک ها
باز هم بازی شروع شد
چشم آبی شد «سمیرا»
موحنایی شد «منیژه»
لپ گلی هم شد «مبینا»
مثل هر شب توی بازی
میشوم من «خاله هستی»
یاد آنها میدهم باز
شعر، قصه، کاردستی
چیدهام من مثل هر شب
دورتا دورم عروسک
این اتاق کوچکم هست
باز هم یک مهد کودک
عفت زینلی
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهرقصه
تعداد بازدید : 13
لاکپشت و فیل کوچولو
فیل کوچولو به کنار رودخانه رفت تا بازی کند. لاک پشت کوچولو تا صدای پای فیل کوچولو را شنید، ترسید و فوری توی لاکش رفت.
فیل کوچولو نزدیک لاکپشت شد و گفت: «ای بابا. مثل این که لاکپشت کوچولو بازم خوابه. کاش بیدار بود تا با هم بازی میکردیم»
بعد هم با خرطومش لاک پشت را قلقلک داد، اما فایده نداشت.
لاکپشت از لانهاش بیرون نیامد.
فیل کوچولوگفت: «حیف شد مثل این که باید بازم تنهایی بازی کنم»
فیل کوچولو به طرف رودخانه رفت. لاک پشت کوچولو که ترسیده بود، میخواست از آنجا دور شود، اما میترسید اگر سرش را بیرون بیاورد فیل کوچولو او را ببیند. این بود که یواشکی فقط دست و پاهایش را بیرون آورد و شروع به عقب عقب رفتن کرد.
یک دفعه پایش به چیزی گیر کرد و به پشت روی زمین افتاد.
فیل کوچولو داشت تنهایی آببازی میکرد. خرطومش را پر از آب کرد و به اطراف پاشید.
یک دفعه چشمش به لاک پشت افتاد. گوشهای بزرگش را تکان داد و از آب بیرون آمد. خرطومش را زیر لاک پشت برد و او را به جلو هل داد.
لاک پشت چرخید و به شکم روی شنهای کنار رودخانه افتاد. لاک پشت کوچولو سرش را از لاکش بیرون آورد. حالا دیگر از فیل کوچولو نمیترسید. به او نگاه کرد و خندید. فیل کوچولو و لاکپشت با هم دوست شدند و کلی با هم بازی کردند.
نویسنده: عارفه رویین
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
معرفی کتاب
تعداد بازدید : 8
سنجو پشیمان میشود
بچهها تا حالا فکر کردید چه کار میتوانیم بکنیم که بقیه ما را دوست داشته باشند و به ما احترام بگذارند؟
سنجابی را میشناسم که حاضر بود هر کاری انجام بدهد تا همه حیوانهای جنگل به او احترام بگذارند، اما راهش را بلد نبود.
اگر میخواهید بدانید که موفق شد یا نه؟ پیشنهاد میکنم کتاب «سنجو پشیمان میشود» را بخوانید.
برشی از کتاب
سنجو نیمه شب از خانه خارج شد و به سمت پل چوبی رفت و با تبری که داشت یکی از چوبهای وسط پل را شکست و روی آن را با علف پوشاند تا دیده نشود.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سرگرمی
تعداد بازدید : 6
بگرد و پیدا کن
دوستان گلم به تصویر با دقت نگاه کنید و هشت تصویری را که نامشان با «م» شروع میشود پیدا کنید.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.