
نگار داشت توی هال با عروسکش تلویزیون تماشا میکرد که مادرش با یک سبد لباس روی زمین کنار چرخ خیاطی نشست. بعد هم یکی از لباسها را از سبد بیرون آورد و با قیچی بعضی از قسمتهایش را برید.
نگار از مادرش پرسید: «مامان داری چی کار میکنی؟» مادرش آستینهای لباس را برید و گفت: «دارم با لباسهایی که دیگه نمیشه ازشون استفاده کرد، کیسهی خرید درست میکنم، آخه کیسههای پلاستیکی به محیط زیست آسیب میزنن». بعد هم تکههای لباس را با چرخ خیاطی به هم دوخت.
نگار کمی فکر کرد و با عجله به اتاقش رفت، بعد با چند لباس پیش مادرش برگشت. لباسها را کنار مادرش گذاشت وگفت: «مامان این لباسها برای من کوچیک شده. میشه با لباسهای منم کیسه خرید درست کنی؟» مادرش خندید و گفت: «عزیزم لباسهای تو خیلی کوچیکه و اگه بعضی از قسمتهاشو قیچی کنم چیزی برای کیسه خرید نمی مونه». نگار نگاهی به لباسهای بزرگ بابا کرد، مادرش درست میگفت، لباسهای نگار خیلی کوچک بودند.
مادر همانطور که بند کیسه را اتو میکشید به نگار گفت: «ولی میتونیم چیزای دیگهای با لباس هات درست کنیم». نگارخوشحال شد و پرسید: «چه چیزی؟» مادرش به عروسک دست نگار اشاره کرد و گفت: «یک لباس برای عروسکت، ببین لباسش پاره شده». نگار گفت: «آخ جون! عروسکم خیلی خوشحال میشه».مادر با یکی از لباسهای نگار که آستینهایش رنگ و رو رفته شده بود، لباس زیبایی برای عروسک دوخت. نگار لباس را تن عروسک کرد، بعد هم آن را بغل کرد. هم عروسک و هم نگار کلی خوشحال بودند.
نویسنده: غزاله صفدری