«آلکس فرگوسن» برای فوتبالیها چهرهای شناخته شده است. سرمربی اسکاتلندی و افسانهای تیم منچستر یونایتد که مستمرترین همکاری طی چند دهه را با یک باشگاه بزرگ داشت و افتخارات فراوانی با این تیم کسب کرد. فرگوسن برای منچستر یک مربی نبود. او طی 26 سال، غیر از هدایت تیم داخل مستطیل سبز، زیربنای استعدادیابی برای باشگاه، پرورش بازیکن و مربی و حتی هدایت مالی باشگاه را به اشکال مختلف مستقیم و غیرمستقیم مدیریت و پایهریزی کرد. دوران او با منچستر یکی از تکرار نشدنیترین دورانهای همکاری یک مربی با باشگاه است. مربیان زیادی مثل مورینیو، گواردیولا و یورگن کلوپ طی سالهای اخیر موفقیتهای بزرگی کسب کردهاند اما همیشه سعی کردند در اوج از یک باشگاه جدا شوند و مسئولیتشان در چهارچوب وظایف یک مربی و مسئول امور فنی باشد؛ اما فرگوسن یک موفقیت مستمر را داشت و فراتر از یک مربی برای تیم اش بود. فرگوسن را یک مدیر ذاتی میدانند؛ کسیکه میتوان از رفتارهای تجربی و غریزی او در هدایت تیم، به عنوان اصول مهمی در مدیریت استفاده کرد. فرگوسن بعد از بازنشستگی بارها به دانشگاههای معتبر دعوت شد و درباره راز و رمز دوران طلاییاش صحبت کرد. او دستی هم بر قلم برد و خاطراتش را در کتابهایش نوشت. اما کتاب «رهبری» را بهترین اثر او میدانند که حاصل گفتوگوهای او با یک نویسنده معروف است. او در این کتاب میگویدکه چگونه موفق به سازمان دهی یک تیم بزرگ شده و توانسته 49 جام در دوران مربیگری و بهطور مشخص 38 جام با منچستر بگیرد تا به پادشاه اولدترافورد (ورزشگاه اختصاصی منچستر) تبدیل شود. کتاب «رهبری» فقط یک اثر در حوزه فوتبال نیست. این کتاب برای هر کسی که تشنه یادگیری اصول مدیریتی است؛ و برای هر کسی که میخواهد بداند دانش مدیریت چگونه بر پایه تجربیات آدمهای بزرگ مثل فرگوسن بنا شده میتواند مفید باشد. کتاب 13 فصل دارد شامل: به خود واقعیتان تبدیل شوید، پی بردن به اشتیاق، کنار هم چیدن قطعات، کار با دیگران، تدوین استانداردها، سنجش افراد، تمرکز، انتقال پیام، رهبری! بله مدیریت! نه، خط پایان، توسعه کسب وکار، ارتباط با دیگران و انتقال.در هر فصل فرگوسن ضمن بیان خاطراتی شیرین که میتواند نوستالژی فوتبالی بسیاری از ما باشد، شیوه کارش، مواجهه با چالشها و ایجاد فرصتها از دل شرایط را بیان میکند. در مواردی حرفهای کتاب تکراری بهنظر میرسد و در مواردی شگفت انگیز. گاهی ریتم کتاب کند میشود و گاهی در آن غرق میشوید اما نباید فراموش کرد با کتابی از جنس روان شناسی زرد و بازاری که مملو از جملات انگیزشی و سخنان بزرگان است طرف نیستیم، با یک کتاب واقعی که چکیده تجربه یک انسان موفق است مواجه ایم که حتی اگر گاهی در فرم ارائه مطلب جذاب نباشد اما نمیتوان دقت و کارآمدی محتوایش را نادیده گرفت. حافظه جالب فرگوسن هم به کمک آمده تا جذابیت کار بیشتر و جنبههای کاربردیتر برای مخاطب افزایش پیدا کند. در این پرونده سراغ این کتاب رفتهایم. یک مصاحبه خیالی بر اساس محتوای کتاب داشتیم تا با استفاده از سوالات به شکل جذاب تری از محتوای کتاب استفاده کنیم یعنی سوالات را پرسیدهایم و پاسخها را از متن کتاب فرگوسن آوردهایم. در نهایت بخشهای جالبی از کتاب را هم نقل کردیم. فراموش نکنید مطالعه این پرونده شما را از مراجعه به کتاب بینیاز نمیکند و هدف اصلی آشنایی متفاوتی با کتاب و کتاب خوانی است.
آقای فرگوسن، چطور میتوانیم روی کارمان مسلط باشیم؟
همیشه برای اینکه تسلط بر کار داشته باشید لازم نیست وسط ماجرا باشید، وقتی یک قدم از همه چیز فاصله میگیرید چیزهایی میبینید که غافلگیرتان میکند.
یکی از نکاتی که در گرفتن تصمیم درست کمک میکند چیست؟
پیشداوری و پیشفرضها را کنار بگذارید، بهطور مثال اگر استعدادیابی بگوید پای چپ فلان بازیکن قوی است کیفیتهای دیگر بازی او را نادیده میگرفتم و فقط روی پای چپش تمرکز میکردم.
نقش زمان و استفاده درست از فرصتها در موفقیت تا چه حدی است؟
گاهی قدر فرصتها را نمیدانیم، در حالی که در منگنه زمان هستیم، پس بازی را نمیبازیم زمان کم میآوریم. اما نتیجه شکست ماست.
فاکتور مهم در پیروزی و شکست چیست؟
علت بیشتر پیروزیها این است که فرد جوزده نباشد و با انجام ریسکهای زیاد قصد پیروزی بر ناممکنها را نداشته باشد.
برای شما پشتکار مهمتر بود یا استعداد؟
اگر مجبور باشم بین بازیکنی که بااستعداد است اما اشتیاق کمی دارد و بازیکنی که خوب است اما اشتیاق زیادی دارد یکی را انتخاب کنم همیشه دومی را انتخاب میکردم. بهترین بازیکنان دنیا بهصورت خستگی ناپذیری کار میکنند چون همیشه یک نفر هست که جای آنها را بگیرد؛ شاید برای همین است که بیشتر بازیکنان بزرگ فوتبال از طبقه کارگر هستند. پسرهایی که امکان تحصیل برایشان نیست و پشتکار و میل به موفقیت دارند.
انگیزه چه تعریفی برای شما دارد؟
انگیزه ترکیبی است از اشتیاق برای سختکوشی، طاقت آوردن، قدرت تمرکز و نپذیرفتن شکست. زیاده روی در کنترل رفتار گروه، انگیزه را از کار تیمی میگیرد. بهترین گروهی که میتوان انگیزه آنها را برانگیخت تا بیشتر تلاش کنند کسانی هستند که گذشته سختی داشتند.
شیوه برخورد درست با آدمهای ناتوان و در مقابل پرانگیزه در سازمان چیست؟
بعضیها خوب نیستند و بدترین کار ممکن این است که سعی کنی آنها را تبدیل به چیزی کنی که در توانشان نیست. از طرفی روحیههای مبارزهطلب را هم نمیتوان به صبوری تشویق کرد. فوتبال مثل زندگی عبارت است از در انتظار نشستن و استفاده از موقعیتهای بهدست آمده.
تمرین و حفظ آمادگی تا چه اندازه مهم است؟
مردم به گلی که بکام از میانه میدان به ویمبلدون زد طوری نگاه میکنند انگار او معجزه کرده است؛ در حالی که او صد بار آن ضربه را تمرین کرده بود و وقتی فرصتش پیش آمد از تمرینش استفاده کرد.
وفادارترین قشر در یک سازمان چه کسانی هستند؟
جوانترها روحیه خارقالعادهای در سازمان به وجود میآورند و هیچوقت اولین فرد یا سازمانی را که به آنها فرصت داده ، فراموش نمیکنند.
بهترین ترکیب نیروی انسانی برای یک سازمان چه حالتی است؟
توازن کلید موفقیت کار گروهی است. پیروزی با 11 بازیکن که همه استعداد یکسانی دارند یا 11 دروازهبان فوقالعاده غیرممکن است.
آیا آدمهای بااستعداد خودبین و پرحاشیه هستند؟
یکی از ویژگیهای افراد خلاق و استثنایی این است که باید دایم سرشان را گرم کنید و نگذارید حوصلهشان سر برود. مشکل آنها خودبینی نیست؛ آنها فقط چالش پیش روی خود را کافی نمیدانند. اما مهم است نور شهرت و توجه را به طور یکسان روی همه اعضای گروه تاباند.
هدف گذاری گروه باید بهچه نحوی باشد؟
بخش مهمی از فرایند هدف گذاری این است که موفقیت را دقیق تعریف کنید. اهداف بزرگ و غیرقابل دسترس به گروه تکبر میدهد و گاهی هم فشار روانی وارد میکند. اهداف باید دقیق و جزئی باشند، بهطور مثال بهجای اینکه بگوییم میخواهیم قهرمان شویم، بگوییم انتظار ما ایناست هربازی را ببریم. با یک جهش بزرگ نمیتوان قهرمان شد، باید اهداف را به تکههای کوچک تقسیم کرد.
شیوه مدیریت سازمان باید به چه شکلی باشد؟
یک لیدر باید الهامبخش گروه و سازمانش باشد. با ایجاد ترس در گروه نمیتوان یک دلی ایجاد کرد. از طرفی فاصله رهبر باید با اعضای سازمانش حفظ شود. به طور مثال من به جز یک مورد در مراسم ازدواج هیچ کدام از بازیکنان شرکت نکردم.
ویژگیهای مهم یک رهبر الهامبخش چیست؟
یکی از اجزای الهامبخش بودن ثبات قدم است. لیدر نمیتواند مدام از این شاخه به آن شاخه بپرد. اگر به راهی که انتخاب کردید ایمان دارید اما اوضاع خوب پیش نمیرود وسوسه میشوید رویکرد تازهای انتخاب کنید اما این کار نتیجه مثبتی ندارد.
نقش مفاهیمی مثل غرور، اعتماد و... در رهبری گروه چیست؟
غرور و سهلانگاری ناشی از آن مثل رطوبت یا موریانه است، وقتی به آن پی میبرید که دیر شده است. اعتماد بهنفس زیاد هم باعث میشود روی هر چیزی حساب قطعی باز کنیم.
مهلکترین دامهای موفقیت از نظر شما چه هستند؟
تصور اینکه پیروزی بدون دردسر بهدست میآید و خشنودی از خود دو دام بزرگ موفقیت است. خشنودی از خود یک پیروزی راحت را به شکست تغییر میدهد. من همیشه مراقبم که نشانههای اعتماد به نفس مفرط از خود بروز ندهم. نباید روی چیزی حساب قطعی باز کرد. اگر منچستریونایتد در صدر جدول بود و پنج بازی تا پایان فصل باقی مانده بود، هرگز نمیگفتم: «اگر سه امتیاز دیگر کسب کنیم کسی نمیتواند جایگاه ما را بگیرد.» در عوض میگفتم: «بیایید این بازی رو هم از پیشرو برداریم. تنها وظیفه خودتون رو به درستی انجام بدین.»
بریدههای جالبی از کتاب «فرگوسن»
نگرش من به زندگی
در 101 ثانیه
فرگوسن میگوید: «نگرش کلیام به زندگی را میتوانم به صدویک ثانیه وقت اضافه خلاصه کنم که باعث شد منچستریونایتد شکست یک بر صفر در مقابل بایرن مونیخ را در فینال چمپیونزلیگ ۱۹۹۹ به پیروزی دو بر یک تبدیل کند. به قدری به پایان بازی نزدیک بودیم که روبانهای بایرن مونیخ را به دور کاپ گره زده بودند و رئیس یوفا هم، دیگر آماده میشد که جام را به آنها تقدیم کند، ولی تسلیمناپذیری ما روبانها را به رنگ قرمز تغییر داد.» اگر میخواهید خواندنیهای جالب دیگری را از کتاب بخوانید با ادامه مطلب همراه ما باشید و بازهم فراموش نکنید این مطالب شما را از خواندن خود کتاب بیبهره نمیکند.
پازل پیچیده| هر عضوی از تیم باید بداند که قسمتی از یک پازل ظریف و پیچیده است. اگر تکه ای جابه جا شود، تصویر دیگر به درستی مشاهده نمی شود.
شناخت نیروی انسا نی سازمان| اگر انسان دنبال هدایت اشخاص است، باید آشنایی کامل درباره آن افراد در خصوص اینکه آنها چه کسانی هستند؟ چطور بزرگ شدهاند؟ چه استعدادهایی دارند؟ چه چیزهایی منجر به شکوفایی استعدادهای آنها میشود؟ چه چیز باعث شکست آنها میشود؟ به دست آورد. تنها چیزهایی که باعث رسیدن به این موارد می شود دو مورد است: 1)دیدن 2) شنیدن
حکمت خدا| حکمتی است که خداوند به ما انسان ها دوگوش، دو چشم و تنها یک دهان داده است. پس برای اینکه انسانها را نادیده نگیریم باید آنها را ببینیم و به آن ها گوش دهیم.
وضع درست قوانین| مدیران میتوانند قوانین زیادی را وضع کنند. اما در موقع بیانضباطی کاری نکنید که با تنبیه و مجازات همه افراد تیم، دیگر سلاح نداشته باشید. مجازات باید متناسب با جرم باشد. برای هر مجازاتی باید تنبیه خاص آن را داشته باشید. یکی از بهترین مجازات برای افراد، سکوت است، نیازی به تحقیر دیگران نداریم.
تنها راه بهبود زندگی| از آنجا که والدینم هر دو به سختی کار میکردند، به این نتیجه رسیده بودم که تنها راه برای بهبود زندگیام سخت کار کردن است. این مسئله در مغز استخوانم نفوذ کرده بود. همیشه از افرادی که استعدادهای طبیعی خود را تباه میکردند متنفر بودم، چون آنها برای هیچ کاری زحمت نمیکشیدند.
موفقیت نتیجه عملکرد است نه شانس| در موفقیتهای ما آمادهسازی بیشتر از شانس سهیم بوده است. بخشی از پیشرفت، شامل حذف مسائل غافلگیرکننده تا حدی که ممکن باشد، است. چون زندگی پر از مسائل غیر منتظره است.
شیوه درست انتقاد| همیشه سعی میکردم انتقاداتم را با گفتن جملات حمایتی مطرح کنم، مثلا: «خودت بهتر میدونی قادری بهتر از اینا باشی. نظرت چیه؟!»
بازیکن خسته| وقتی یکی از بازیکنان خسته به نظر میرسید، حتی اگر واقعا همینطور بود ، میدانستم که اگر «خسته به نظر میرسی» را به زبان بیاورم فوری احساس خستگی مضاعف خواهند کرد. در عوض میگفتم خیلی قوی هستی مطمئنم هیچ کس نمی تونه پا به پای تو ادامه بده!
موثرترین شیوه انجام کارها| اوایل فکر میکردم که اگر کاری را خودم انجام دهم، کار سریعتر و بهتر از زمانی انجام میشود که آن را به دیگری واگذار کنم. هیچ کس برایم توضیح نداد که کار کردن با دیگران و از طریق دیگران موثرترین روش برای انجام کارهاست. مهم این است چگونه از طریق افراد، کار بیشتری انجام دهم و یافتههایم را افزایش دهم.
همه جزئیات را بررسی نکنید| بسیار حیاتی است که مراقب جزئیات باشید. اما به همان اندازه مهم است که بدانید زمان کافی در طول روز ندارید که همه چیز را بررسی کنید!
فراتر از دی ان ای| همه ما قربانی تصادفی دیانای (DNA) والدین خود هستیم و این موضوع تحت کنترل ما نیست. اما همه دارای دو ابزار بسیار قدرتمند هستیم که کاملا تحت کنترل خودمان است: گوشها و چشمهایمان. نگاه کردن به دیگران و گوش دادن به توصیههای آنها و مطالعه درباره مردم، سه مورد از بهترین کارهایی هستند که من تا به این جای زندگی انجام دادهام.
اراده دیوید بکام و کریسرونالدو| دیوید بکام هم بسیار فوقالعاده بود. زمانی که به تیم منچستر آمد در یک اتاق اجارهای زندگی میکرد. دیوید هم در نوبت صبح و بعدازظهر و هم زمان غروب به تمرین مشغول بود. زمانی که در ابتدای فصل میخواستیم از بازیکنان تست آمادگی هوازی بگیریم، دیوید همیشه بالاتر از دیگران قرار داشت. رونالدو هم همینطور بود. او دوست داشت تا به بهترین بازیکن جهان تبدیل شود و برای این کار مصمم بود.
منتقد بودن یا متخصص بودن| فوتبال یکی از آن موضوعاتی است که همه خود را در آن متخصص میدانند، ولو اینکه به اندازه سر سوزنی هم دانش آن را نداشته باشند. این هم مانند دیگر حوزههای سرگرمی و خلاقیت است چرا که منتقد بودن خیلی راحتتر از متخصص بودن است.