امان از دست دلار!
میروی بالا و پایین، ای دلار
میکنی ما را تو غمگین، ای دلار
اوج میگیری به سوی آسمان
مثل موشک، مثل شاهین، ای دلار
هست وابسته به تو نرخ زمین
نرخ سکه، نرخ ماشین، ای دلار
تا که بالا میروی، پرمیکشد
نرخ ران و بال و پاچین، ای دلار
من خودت را نه که تنها دیدهام
قیمتت را پشت ویترین، ای دلار
گرچه آن بالا نشستی دایما
گاه میافتی تو از زین، ای دلار
یک هزاری آمدی پایین، ولی
سکته کرده دیشب افشین، ای دلار!
او که در بالش تو را کرد احتکار
بر ندارد سر ز بالین، ای دلار
داد هرکس اختیارش دست تو
باخت هم ایمان و هم دین، ای دلار
مجید رحمانی صانع
مرد پارسی قدیم و جدید!
بسی رنج بردم در این سال سی
شدم مرد جنتلمن پارسی!
قد و هیکلم باب شوی فشن
به روی دو بازو تتوی خشن
سر بینیام رو به بالا شد و
لباس تنم هم به روی مد و
شب و روز در باشگاه رفیق
عرق ریختم زیر دردی عمیق
خوشاستایل و خوشهیکل و خاص خاص
ز نابی بیحد تخلص شد «آس»!
تمام لباسم پر از چاک شد
و جیبم به اندازه ساک شد
سه تا گوشواره به هر گوش من
و یک کیف مردانه بر دوش من
کمی موی من ژل وَ هایلایت داشت
و اشعار طنزم کپیرایت داشت!
سلبریتی دوره خود شدم
و حالا سراپا ز خود بیخودم
خودم در عجب ماندهام بد، شدید!
چقد فرق دارد قدیم و جدید
بهار نژند