کرم قهوهای سرش را از خاک بیرون آورد. پشه کرم قهوهای را دید و گفت: «داری میری پیله ببندی؟» قهوهای تعجب کرد و گفت: «پیله چیه؟» پشه گفت: «چطور نمیدونی؟ کرمها پیله میبندن و پروانه میشن.» بعد نگاهی به بدن کرم که حالا کامل از خاک بیرون آمده بود، کرد و گفت: «تو حتما پروانه زیبایی میشی.» و بال زد و دور شد.
قهوهای با خودش گفت: «حالا چطور پیله ببندم؟» آرام روی زمین خزید، کمی جلوتر مگسی را دید. مگس به او نزدیک شد و گفت: «کجا میری؟» قهوهای گفت: «میخوام پیله ببندم!» مگس گفت: «چه خوب. پس چند روز دیگه تو رو که پروانه زیبایی شدی، میبینم» قهوهای آهسته پرسید: «تو میدونی چطور باید پیله ببندم؟» مگس گفت: «فکر کنم با نخ. همون چیزی که عنکبوت روی بوتههای تمشک با اون تور درست میکنه!» و ویزویز کنان از آن جا دور شد.
قهوهای با خودش گفت: «حتما عنکبوت میتونه کمکم کنه» و به سمت بوتههای تمشک حرکت کرد. از دور خانه توری ِ عنکبوت را دید و تندتر حرکت کرد. پروانه که روی گل نشسته بود، بال زد و جلوی قهوهای نشست و گفت: «کجا؟
می خوای اسیر عنکبوت بشی؟» قهوهای اخم کرد و گفت:«اسیر چرا؟ من دارم میرم پروانه بشم مثل تو!» پروانه با تعجب گفت: «اما تو کرم خاکی هستی، چه کسی به تو گفته پروانه میشی؟» قهوهای به بالهای رنگارنگ پروانه نگاه کرد و گفت: «مگه تو قبلا کرم نبودی؟ خب منم یه کرمم.» پروانه گفت: «کرم بودم، اما کرم ابریشم نه کرم خاکی.» قهوهای گفت: «کرم، کرمه دیگه! چه فرقی میکنه!» پروانه گفت: «کرم خاکی درون خاک زندگی میکنه و برای گیاهان و خاک مفید و لازمه، کرم خاکی پیله نمیبنده و پروانه نمیشه.» بعد هم نگاهی به تور عنکبوت کرد و گفت: «اگه اون جا بری گیر میافتی! تور عنکبوت چسبنده است.» کرم خاکی با ناراحتی گفت: «ولی پشه و مگس گفتند که من پروانه میشم.» پروانه گفت: «تو باید از مادرت سوال میکردی. نباید حرف هر کسی رو باور کنی حالا هم به خونهات برگرد که گیاهان و خاک به تو نیاز دارند.»
کرم گفت: «راست میگی اگه قرار بود پروانه بشم، مامان کرمی حتما به من میگفت.» و از پروانه تشکر کرد و به خانهاش برگشت.
نویسنده : مهدیه حاجی زاده