پرونده
تعداد بازدید : 173
مردان ترسناک در سرزمین رنگها
مشاهدات خبرنگار زندگیسلام از سبکزندگی مردم مراکش در سفری 15 روزه به این کشور که مقصد خوبی برای وسواسی ها نیست
نویسنده : دکتر مریم ذاکری | جهانگرد
«سرزمین رنگها» لقبی است که کشور مراکش در میان گردشگران دنیا به آن شناخته میشود. کشوری که هرچند در قاره آفریقاست اما آبوهوای معتدلی دارد و همین ویژگیها باعث شد تا اواخر سال 95 به همراه جمعی از دوستان تصمیم گرفتیم برای گذراندن تعطیلات نوروز به مراکش سفر کنیم. آن زمان ویزای این کشور را از طریق سفارتش در تهران، تنها با پرکردن فرمها و تحویل مدارک و مبلغ ناچیز هفتادهزار تومان دریافت کردیم و راهی سرزمین نعناع ها شدیم. برای پرواز به مراکش یکبار دیگر کتاب جغرافیای دوران مدرسه را با عبور از فراز کانال سوئز، دریای سرخ، دریای مدیترانه و تنگه جبلالطارق مرور کردیم. به نظر میرسید تجربهای شگفتانگیز با دیدار از شهرهای مراکش، طنجه، شفشاون، تیتوآن، فاس و کازابلانکا در انتظارمان باشد. آن چه در ادامه میخوانید بخشی از مشاهداتم در این سفر 15 روزه از سبکزندگی مردم این کشور است که نکات جالب و کمتر شنیده شده زیادی داشت.
هیبت ترسناک مردان مراکشی
در بخشهای قدیمی این کشور به ویژه در خود شهر مراکش مردان پوششی به تن دارند که به آنها هیبتی ترسناک میدهد. پوششی به نام «برنوس»، که اگر بخواهم آن را مشخصاً توصیف کنم باید بگویم چیزی شبیه پوشش پدرتاک در کارتون به یادماندنی رابینهود، یک لباس بلند کلاهدار از جنس پشم، عموماً به رنگهای تیره که مردان به جای کاپشن یا پالتو به تن میکنند و کلاه بزرگ آن را که بر سر میگذارند سایهاش کل صورتشان را سیاه میکند. حالا تصور کنید چند مرد برنوسپوش، با آن صورتهای تاریک و نامعلوم، سوار بر اسب یا پیاده از کوچههای تنگ و نیمهتاریک شهر از مقابلتان عبور کنند! «جلابه» هم لباسی مخصوص مراکشیهاست که هم مردان به تن میکنند و هم زنان. یک مانتوی بلند بدون دکمه که اغلب زنهای محجبه یا مردان مسن آن را میپوشند. جلابههای مردانه عموماً راهراه است و بدون شلوار پوشیده میشود.
این کشور در دنیا با نامهای مختلفی شناخته میشود
کمتر کسی در جهان کشور مراکش را به این نام یعنی «مراکش» میشناسد. خود مراکشیها، کشورشان را مغرب میخوانند و غربیها آن را موروکو یا ماروک که شکل تغییر یافته همان مغرب است، مینامند. ترکیه تنها کشوری است که مراکش را با نام «فاس» میشناسد. مراکش در واقع نه نام کشور بلکه نام یکی از شهرهای بزرگ آن است. کشوری که با جغرافیایی متنوع و بینظیر از شمال با دریای مدیترانه و تنگه جبلالطارق و از غرب با اقیانوس اطلس محصور میشود با بیش از 700 هزار کیلومتر مربع وسعت و جمعیتی حدود 36 میلیون نفر که قریب به 99 درصد آنها را مسلمانان تشکیل میدهند. شهرهای مراکش دارای دو بخش مدرن و سنتی هستند. بافت قدیمی شهرها را که عموماً دورتادورشان دیوارکشی شده و برای ورود به آنها باید از دروازهشان عبور کرد، در اصطلاح «مدینه» مینامند. سبک زندگی مردم این کشور به شدت تابع جغرافیاست. در حالی که در شهرهای شمالیتر همچون طنجه که تنها چند کیلومتر با مرزهای اسپانیا فاصله دارد شاهد مراتع سرسبز، دشتهای حاصلخیز و یک سبک زندگی نسبتا غربی هستیم، در مناطق جنوبی و با عبور از صحراهای داغ و بیابانهای لمیزرع میتوانیم همسفر اعراب بادیهنشین شویم.
میدانی که شما را به عمق تاریخ میبرد
مراکش شهری قرار گرفته در بخش جنوب غربی این کشور است و شبیهترین نقطه آن به فرهنگ بومیان آفریقا. «جامعالفنا» میدانی در وسط این شهر است و معمولا اولین جایی است که گردشگرها را میبرند. میدانی که قبل از این مردم برای گرفتن اخبار دور هم جمع میشدند، خلافکارها را فلک میکردند، متکدیان دستشان دراز بوده و پولدارها به صاحبان بوزینهها پول میدادهاند تا برایشان شیرینکاری کنند. رمالها برای مردم فال میگرفتهاند و معرکهگیرها زنجیر میدریدهاند. مطربها نی و طبل میزده و رقاصها میرقصیدهاند. زنهای حناچی دست، پا و صورت دخترکان را حنا میبسته، مارگیرها دهان به دهان مارها میگذاشته و قماربازها هم تاسها و سنگها را وسط میانداختهاند. آدمهایی هم بودهاند که بساط خوردنیها و نوشیدنیها را به پا می کرده یا روغن، ادویه و هرچه خریدنی و پوشیدنی است، میفروختهاند. میدان جامعالفنا قلب تپنده این شهر از اعماق تاریخ است، پلی که گذشته مراکش را به امروزش وصل میکند. جامعالفنا بعد از هزار سال همان است که بوده فقط دیگر کسی را وسط این میدان فلک نمیکنند. جامعالفنا حالا میراثی برای جهان است، افرادی که عاشق تاریخ هستند و دانستن درباره گذشتگان.
چرا این کشور سرزمین رنگهاست؟
هرکدام از شهرهای مراکش رنگی مخصوص به خود دارد یعنی دیوارهای عموما سیمانی، خانهها و معابر با استفاده از یک رنگ ویژه نقاشی شدهاند. شهر مراکش با آن آسمان آبی و بدون ابرش به رنگ سرخ درآمده، حتی مردم دیگر شهرهای این کشور شهر مراکش را «الحمرا» میخوانند که از ریشه «احمر» به معنای سرخ گرفته شده است. کازابلانکا یا دارالبیضاء همانطور که از اسمش پیداست، سفیدرنگ است. شفشاون شهری رویایی به رنگ آبی است و فاس به رنگ زرد روشن است. حتی شهر کوچک تیتوان هم دیوارهایی سفید و پنجرههایی به رنگ سبز دارد. بیشک انتخاب این رنگها برای هر شهر بیدلیل نبوده، بلکه علاوه بر زیبایی و نیز ایجادنشدن آلودگی بصری به واسطه ناهمگونی معماری در ظاهر شهرها، انتخاب این رنگها ریشه در فرهنگ بومی آفریقایی و آمازیغی منطقه دارد. داستانهای زیادی نیز در این خصوص وجود دارد به عنوان مثال گفته میشود انتخاب رنگ آبی برای شهر شفشاون برای دور کردن پشهها از ساختمانهاست. نوع مصالح مورد استفاده هم در این خصوص دخیل است به عنوان مثال رنگ سرخ دیوارهای مراکش به دلیل غنی بودن ماسههای به کار رفته در ساخت و ساز این شهر از فلز آهن است.
«تجینه» شبیه به دیزی ایرانی و غذای محبوب مراکشیها
مراکش از معدود کشورهایی است که شما به عنوان یک ایرانی میتوانید به آن سفر کنید و از خوردن غذاهایش لذت ببرید چون بیشتر رستورانهایش، غذای حلال دارند. معروفترین غذای مراکشی که در همه رستورانهای این کشور سرو میشود، «تجینه» است. چیزی شبیه دیزی خودمان که به جای ظرف سنگی در ظرفهای سفالی دردار پخته و سرو میشود. تجینه را با گوشت مرغ، گوسفند یا گوساله میپزند، اما گاهی با برداشتن در ظرف، بوی دنبه چنان در فضا میپیچد که شما را از خوردن گوشت آن منصرف میکند و ترجیح میدهید تنها سیبزمینی، هویچ و دیگر سبزیجات آن را میل کنید. «کوسکوس» غذای مراکشی معروف دیگری است که برای خراسانیها یادآور بلغورگندم و برای ساکنان جنوب ایران همشکل و طعم «لَلَک» است. کوسکوس همه روزه در رستورانها و غذاخوریها سرو میشود، اما مردم این کشور آن را تنها در روزهای جمعه و پس از اقامه نماز جمعه میل میکنند.
مقصدی نه چندان مناسب برای وسواسیها
در سفر به مراکش انتظار یک کشور خیلی تمیز را نداشته باشید، این اولین توصیهای است که من به عنوان کسی که مراکش را دیده به دیگران میکنم. در بخشهایی از شهر مراکش فاضلاب خانهها در خیابان روان است و بوی مشمئزکنندهای مشام را آزار میدهد. سرویسهای بهداشتی برخلاف دیگر کشورهای مسلمان فاقد آب است و حتی گاه در روشوییهای عمومی صابون پیدا نمیشود. گوشتها در بازار بدون یخچال از چنگکها آویزانند و مگسها در اطرافشان حسابی دلی از عزا درمیآورند. گاه برای خریدن آبمیوه به ویژه آب نیشکر که یک نوشیدنی شیرین و مخصوص این کشور است، لیوان یکبار مصرف یا حتی لیوان تمیزی وجود ندارد. تا اینجای کار را شاید بتوان به راحتی تحمل کرد اما اوضاع وقتی خراب میشود که یک مراکشی شما را به خوردن چای در مغازهاش دعوت کند. مغازهدارها که مطلع میشوند شما خارجی هستید، ازتان دعوت میکنند تا در کنارشان چای بنوشید، به این امید که تا چایتان سرد میشود نگاهی به اجناس مغازهشان بیندازید و از آنها خرید کنید، اما این دعوت تنها به طعم لذتبخش چای نعناع محدود نمیشود؛ مغازهدار محترم چای نیمخورده مشتری قبلی را در سطلی میریزد و با دست نعناع های باقیمانده در استکان را خالی میکند و در همان استکان آغشته به دهان نفرات قبلی برای شما چای میریزد. حالا هرچه برایشان توضیح دهید که چای نمیخورید و قبلاً صرف شده دست بر نمیدارند و شما را وا میدارند تا نمکگیر شوید!
جولان فروشندگان
مواد مخدر در مراکش
کشت مواد مخدر یا استعمال آن در بیشتر نقاط جهان جرم محسوب میشود اما مراکش از این قاعده مستثناست. در حالی که روی کاغذ، فراوری و فروش محصول ماریجوانا، حشیش، گل و ... در این کشور غیرقانونی است اما کاشت و استعمال شخصی آن آزاد است.
از سوی دیگر با توجه به سودآور بودن این محصول برای اقتصاد این کشور، کمپینهایی در کارند تا حشیش، گل و ماریجوانا را از فهرست مواد افیونی خارج و به آن برچسب گیاه دارویی بزنند! شهر شفشاون که یکی از زیباترین مناطق این کشور به حساب میآید، محلی برای فروش ماریجوانا به ویژه به توریستهاست. از همین رو زمانی که یک گوشه ایستادهاید و منتظر چیزی هستید، یا در کافهای چای نعناع مینوشید یا حتی از کوچهای خلوت عبور میکنید، فروشندگان مواد مخدر جولان می دهند. اتفاقی که به مذاق بعضی توریستها خوش نمیآید که عزمی هم برای حذفش وجود ندارد.
خاص مثل چای نعناع مراکشی
چای نعناع یکی از بهترین یادگارهای کشور مراکش است. طعم و مزه این چای و نحوه سرو کردنش در کافهها، مغازهها و رستورانها هم از به یادماندنیترین خاطرات این سفر. بگذارید خیالتان را راحت کنم، هیچکدام از چایهایی که در هتلهای لوکس تحت عنوان چای مراکشی با قیمتهای بالا به خورد مشتریان میدهند، به جز نعناع هیچ شباهتی به چای مراکشی واقعی ندارد. چای مراکشی مخلوطی است از دمنوش چای سبز به همراه نعناع. به این صورت که ابتدا برگهای نعناع را در ته استکانهای کمرباریک میگذارند و چای را که در قوریهای مخصوص فلزی دم کردهاند رویش میریزند. بسته به تمایل فرد برای شیرین شدن آن میشود از قند، نبات یا عسل استفاده کرد.
تفاوتهای جالب کازابلانکا
با دیگر شهرهای مراکش
وقتی از شهرهای دیگر مراکش به کازابلانکا سفر میکنید، شبیه این است که از یک شهرستان کوچک وارد تهران شده باشید و دیگر از آن محیطهای دوستانه و صمیمی در شهرستانهای کوچک خبری نیست. این حسی است که در من به وجود آمد چراکه در کازابلانکا خیابانها عریض و پر از ترافیک است. خانهها و نماهایشان معمولاً اعیانیتر و هتلها لوکسترند. «مسجد حسنثانی» برجستهترین نقطه دیدنی این شهر است، مسجدی عظیم که نیمی از آن روی آبهای اقیانوس اطلس و نیمی دیگر روی خشکی قرار گرفته است. در ضمن، پوشش مردم این شهر کاملا غربی است اما چیزی که توجه ما را در شهر کازابلانکا به خود جلب کرد حضور زنان در خیابانها بود. در چایخانهها و بازارها و بافت سنتی شهرها کمتر زنی دیده میشود اما در کازابلانکا زنها آزادانه در رفت و آمدند و به همراه دوستانشان در کافهها و رستورانها مینشینند، قهوه میخورند یا حتی سیگار میکشند. هندزفری موبایلها را در گوش میگذارند، سوار موتور میشوند یا سینما میروند.
راننده مراکشی که در دانشگاه آکسفورد، مدیریت خوانده بود
سعید توی شهر طنجه راننده ما بود. یعنی وقتی به مسئول ریاد(مسافرخانههایی با معماری سنتی) گفتیم که یک راننده با یک خودروی بزرگ میخواهیم که هم انگلیسی بداند و هم هر شش نفرمان توی خودرویش جا بشویم، سعید را به ما معرفی کرد. یک مرد تقریباً ۴۵ ساله که آنقدر توی عمرش توریست دیده بود که حدس بزند آدمهایی که با کولهپشتی مسافرت میکنند و دنبال ریادهای نسبتاً ارزان میگردند، ترجیح میدهند کجاها را ببینند، چه غذایی بخورند یا چه چیزهایی را سوغات ببرند. سعید هفت زبان میدانست! عربی که زبان مادریاش بود و فرانسه هم که زبان دوم همه کشورهای شمال آفریقاست. اسپانیایی دانستن هم با توجه به فاصله چند کیلومتری مرز اسپانیا با شهر طنجه چندان چیز عجیبی نیست. انگلیسی حرف زدنش را هم میشد به حساب معاشرت با توریستها گذاشت، اما اینطور که خودش میگفت ایتالیایی، آلمانی و پرتغالی هم میدانست. همینطوری در مسیر زندگی گذارش اینطرف و آنطرف افتاده و زبانها را یکی بعد از دیگری آموخته بود. خودش میگفت در دانشگاه آکسفورد مدیریت میخوانده که دیده پدر و مادر پیرش در وطن تنها ماندهاند، او هم عطای پیشرفت را به لقایش بخشیده و به وطن برگشته و راننده تاکسی شده است. در تمام طول مسیر از همصحبتی با سعید لذت بردیم و هنگام بازگشت یک بسته مسقطی را به رسم یادگاری به او هدیه دادیم. فردایش آمده بود دم در ریاد محل اقامتمان که این دیگر چه زبانی است که حروفش عربی است و معنایش چیز دیگری است. انگار در تمام عمرش غیر از زبان چینی با زبان ندانسته روبهرو نشده بود! ما هم پیشنهاد دادیم حالا که هفت تا زبان یادگرفته، فارسی را هم به آنها اضافه کند.