گفت و گو
تعداد بازدید : 110
فقط من و لاله همسر ناصر بودیم
همسر فعلی ناصر محمدخانی برای اولینبار به سوالاتی درباره چگونگی آشنا شدنش با ناصرخان، ماجراهای لاله و شهلا میزان مهریهاش و ... پاسخ میدهد
نویسنده : مجید حسینزاده | روزنامهنگار
«حتما میدانید که من تا حالا با هیچ روزنامه، مجله، تلویزیونهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی که درخواست گفتوگو داشتند و خیلی هم بودند، صحبت نکردم از خبرنگارهایی که دوست نزدیک ناصرخان بودند و قول گرفتند که اگر تصمیم داشتم صحبت کنم، آنها و رسانهشان اولین نفر و جایی باشند که صحبت میکنم، بگیرید تا بقیه اما وقتی زندگیسلام را دیدم و سوالات شما را به ناصرخان نشان دادم، تصمیم گرفتیم که جواب سوالاتتان را بدهیم»، سپیده فکوری، 38 ساله، نقاش و همسر تازه «ناصر محمدخانی» فوتبالیست پیش کسوت تیم ملی و پرسپولیس است که با بیان این مقدمه، حاضر شد تا برای اولین بار جزئیات شنیده نشدهای از تصمیماش برای زندگی با این چهره شناخته شده باشگاه پرسپولیس را با ما در میان بگذارد. ناصر محمدخانی، فوتبالیست ارزنده ای بود که بعد از پایان فوتبالش و به دلیل ماجرای قتل همسرش توسط همسر موقتش شهلا دوباره مورد توجه قرار گرفت و بعد از مدتی دوباره به خاطر ماجرای درگیری با خانواده همسر موقت بعدی اش حاشیه ساز شد اما حالا زندگی تازه ای را با همسر فعلی اش شروع کرده است. شایان ذکر است که محمد خانی از مرحوم سحرخیزان دو پسر به نامهای علی و عرفان و از همسر فعلیاش هم یک پسر به نام والارضا دارد. در پرونده امروز زندگیسلام، به سراغ پاسخهای همسر فعلی «ناصر محمدخانی» رفتیم تا کمی با مسائل زندگی با آدم های شناخته شده و مورد حساسیت بخشی از جامعه بیشتر آشنا شویم و البته بدیهی است که روایاتی در این گفت و گو آمده دیدگاه های خانم فکوری است و ممکن است دیدگاه های دیگری در باره بخشی ازموضوعاتی که در این گفت و گو مطرح شده ، وجود داشته باشد.او در ابتدای صحبتهایش به این نکته اشاره میکند که دوست دارد به همه سوالاتمان، صادقانه جواب بدهد چون آدم رک و راستی است.
من خیلی آدم مشکلپسندی بودم
به عنوان اولین سوال میپرسم که چطور با ناصرخان آشنا شدید که میگوید: «چند سال پیش من به ناصر زنگ زدم که خبر فوت یکی از فامیلهای نزدیکمان را که با ناصرخان هم دوست بود به او بدهم. آن موقع وقتی تلفن را قطع کردم به برادرم گفتم که ناصرخان چقدر صدای قشنگی دارد و صدایش مثل دوبلورهاست. وقتی هم برای اولین بار در مراسم ختم همان فامیل نزدیکمان، او را دیدم به خانوادهام گفتم که چقدر شبیه شاهزادههاست. زمانی هم که ناصرخان از من خواستگاری کرد، تعجب نکردم و یک جورهایی میدانستم که این اتفاق خواهد افتاد. در کل من خیلی آدم مشکلپسندی بودم و دوست داشتم که همسرم همه چیز را با هم داشته باشد یعنی خیلی خوشتیپ باشد، حرف زدن بلد باشد، تحصیلات داشته باشد، برای انسانیت ارزش قائل باشد و ... که وقتی با خانواده ناصر آشنا شدم، متوجه شدم که انتخابم درست بوده است. درباره واکنش خانوادهام به خواستگاری ناصرخان از من، باید بگویم خانوادهام ناصرخان را میشناختند و خیلی هم او را دوست داشتند بنابراین از این نظر مشکلی نبود.»
علیآقا پروین گفتند
که مراسم عروسی
را لغو کنید
برگزاری مراسم عروسیتان در سال 96 با حرف و حدیثهای زیادی همراه شد، در این باره توضیح میدهید: «ما مهر 95 با یکدیگر آشنا شدیم و اسفند همان سال عقد کردیم و آذر 96 رفتیم خانه خودمان و جشن عروسی مختصری گرفتیم. هرچند شبکههای اجتماعی و بعضی سایتها زدند که جشن عروسی مفصلی برگزار کردیم اما واقعا اینطور نبود و فقط برای آشنایی خانوادهها بود. همان زمان علیآقا پروین به ناصرخان گفته بود که چون آن موقع زلزله آمده بود، هزینههای مراسم را خرج زلزلهزدهها کنید و کل مراسم را لغو کنید اما من گفتم که کاش علی آقا زودتر این نکته را گفته بودند و چون مهمانهایم را دعوت کرده بودم، امکان لغو کردنش وجود نداشت و به همین دلیل هم علیآقا در مراسممان شرکت نکردند و به نظرم ناراحت شده بودند که امیدوارم اینطور نباشد.»
قبل از ازدواج با ناصرخان، اصلا فوتبال نگاه نمیکردم
شاید اینطور به نظر برسد کسی که با فوتبالیستها ازدواج میکند، خودش هم باید یک طرفدار دو آتشه باشد. فکوری در این باره میگوید: «من قبل از ازدواج با ناصرخان اصلا فوتبال نگاه نمیکردم چون فوتبال یک ورزش به شدت استرسی است و حرصوجوش دارد. البته خانوادهام فوتبالی بودند و در زمانهای دربی با اینکه بازی را نگاه نمیکردم و فقط صدایش را میشنیدم اما چون عاشق رنگ قرمز بودم، همیشه دوست داشتم که پرسپولیس برنده باشد. اما بعد از ازدواج کلا شرایطم فرق کرد. الان پرسپولیسی دو آتشه هستم و اصلا مگر میشود که زن ناصر محمدخانی باشی و پرسپولیسی نباشی. یادم هست در مراسم «فرشاد آقای گل» که رفته بودم و اوایل ازدواجمان بود، من اصلا آقای علیپور و حسین ماهینی و ... را نمیشناختم و دوستان ناصرخان به او میگفتند که این چه زنی است که گرفتی ، هیچ بازیکنی را نمیشناسد و آبرویمان را برد!»
مهریهام تنها یک سکه است
از او می پرسم بعضیها میگویند که شما به خاطر پول با ناصرخان ازدواج کردید. در ابتدای گفتوگو هم گفتید که میخواهم صادقانه به سوالات پاسخ بدهم بنابراین میشود بگویید که مهریهتان چند سکه است و ناصرخان تا امروز چه چیزهایی را به نام شما زده از ملک گرفته تا خودرو، که پاسخ می دهد: «من مهریهام یک سکه است به یگانگی خداوند. ناصرخان قبل از عقد با این تعداد موافق نبود و قبول نمیکرد. حتی تا چند لحظه قبل از خوانده شدن عقد میگفت که نمیشود و باید مهریهات را ببری بالا اما من به او گفتم که من به مهریه اعتقاد ندارم. بعضی مردم فکر میکنند من به خاطر پول با ناصرخان ازدواج کردم. من هر چیزی هم که دارم، به نام مادرم است چون از آن دسته آدمهایی نیستم که حوصله محضر رفتن، سند زدن و ... داشته باشم. پدرم هم هر وقت خواسته چیزی به نامم کند، گفتم که به نام مادرم بزند. درباره ناصرخان هم همینطور است، هر وقت خواسته چیزی به نامم بزند، به او گفتم که من نمیخواهم مدیون بچه های لاله باشم. به او گفتم که تو هر چه داری، مال سه تا بچهات است. ناصر خودش و وجودش برای من، مهریه است.»
از نظر من ناصر در قتل لاله هیچ نقشی نداشت
تصمیم به ازدواج با مردی که یک زنش به قتل رسیده، همسر دیگرش قاتل بوده، خانواده زن سومش او را دزدیدند و ... اصلا کار سادهای به نظر نمیرسد. فکوری اما نظر دیگری در این باره دارد: «من میدانستم که ناصر حتی یک درصد هم در ماجراهای پیش آمده برای ازدواجهای قبلیاش مقصر نیست. یکی از فامیلهای خیلی نزدیکم که قاضی دادگستری بود، همان زمان برایم توضیح داد که ناصر مقصر نبوده و در قتل خدابیامرز لاله هیچ نقشی نداشته است. تنها تقصیر ناصر این بود که ازدواج موقت کرده بود. افرادی امثال شهلا دنبال آدمهای با آبرو هستند تا زندگیشان را به هم بریزند و خراب کنند. من مطمئن هستم اگر ناصرخان لاله را آنقدر دوست نمیداشت، لاله هیچوقت کشته نمی شد. اگر او به خواستههای خانم جاهد تن میداد، هیچ وقت لاله کشته نمی شد. البته و به خاطر بزرگ بودن اسم ناصرخان، در این ماجرا بعضی رسانهها شیطنت کردند وگرنه مثل این قتلها، روزی چندین مورد در کشور اتفاق میافتد و هیچ فردی خبردار هم نمیشود اما به خاطر اسم و رسم ناصر، بعضی مجلات به ماجرا برای فروش بیشتر دامن زدند. تا جایی که من ناصر را میشناسم، او نمیتواند یک مورچه را زیر پایش له کند، حتی وقتی میخواهم یک مگس را بکشم میگوید که لطفا پنجره را باز کن تا برود بیرون. همه آنهایی که در این سالها به ناصر تهمت زدند یا آنهایی که فیلم زندگی ناصر را به دروغ ثبت کردند، مدیون ناصر و خانواده مرحوم سحرخیزان هستند. از نظر من، ناصر عاشق لاله بود و شهلا پرستو بود. اولا که همه میدانند ناصر ازدواج موقت کرده بود، ثانیاً که شهلا به اصرار وارد زندگی ناصر شده بود و هدفهایی داشت. وقتی قاضی از شهلا پرسید که چرا از شوهر دومت جدا شدی، گفت او به من دروغ گفته بود و زن و بچه داشت و قاضی هم پرسیده بود مگر ناصرخان، زن و بچه نداشت؟ به نظر من همه چیز در این ماجراها واضح است.»
اسم شهلا که میآید، ناصرخان یک هفته بیخواب میشود
تا به حال با ناصرخان درباره گذشتهاش صحبت کردید؟ کنجکاو شدید تا بیشتر در این باره بدانید؟ واکنش ناصر چه بوده است؟ فکوری پاسخ میدهد: «راستش را بخواهید وقتی اسم شهلا میآید، ناصرخان یک هفته در خانه فقط راه میرود و نمیخوابد چون واقعا هم به او و هم به پسرهایش خیلی آسیبزده است. من واقعا دوست نداشتم که از ناصرخان در این باره سوالی کنم. هر وقت، فرد دیگری هم در این باره از او سوالی می کند، تا یک هفته میرود تو خودش. من عکسهایی از آن موقع را دیدم که عرفان و علی میرفتند روی قبر مادرشان میخوابیدند، بوسش میکردند و ... . من وقتی آن عکسها را دیدم، یک هفته از لحاظ روحی داغون شده بودم. این را هم شنیدم که مرحوم سحرخیزان از شهلا خواهش کرده بود که او را به خاطر بچههایش نکشد اما ... .»
من به ناصر مطمئن هستم و اعتماد کامل دارم
به او می گویم من را ببخشید اما راستش هنوز نمیتوانم این ماجرا را هضم کنم که شما چطور به خواستگاری ناصرخان جواب مثبت دادید؟! همسر ناصرمحمدخانی اینطور پاسخ میدهد: «زنهای شناسنامهای ناصر فقط دو نفر بودند، یکی من و یکی مرحوم لاله. اگر فرد دیگری وارد زندگی ناصرخان شده، دلیل اش این بوده که او دوست نداشته با فردی آشنا باشد که محرمش نباشد و در صحبتهایش به گناه آلود شود. حتی وقتی دختر و پسرهای امروزی تصمیم به ازدواج میگیرند، بعد از آشنایی اولیه، عقد میکنند و صیغه محرمیت میخوانند، بعدش اگر به درد هم خوردند، میروند زیر یک سقف برای زندگیمشترک. در این مورد آخر، ناصر همه مسیر را رفت اما وقتی دید که طرف مقابلش خیلی مشکل دارد، چرا باید با او ازدواج میکرد؟ الان در همین تهران، کم داریم دختر و پسرهایی که با یکدیگر دوست هستند؟ ناصر از این شخصیتها نبود که با یکی صحبت کند، رستوران برود و ... . ناصر ازدواج موقت داشته تا ببیند اگر طرف مقابلش اهل زندگی است، ازدواج کند اما دیده که مشکلدار است. آیا بایدبا او ازدواج میکرد تا خودش را بدبخت کند؟ از همه اینها گذشته، من به ناصر مطمئن هستم و اعتماد کامل دارم. من ناصر را میشناسم و میدانم دیگر از این ماجراها برایش پیش نمیآید.»
این روزها ناصرخان جایی مشغول کار نیست
از خانم فکوری درباره شرایط اقتصادی این روزهای ناصرخان و برنامه روزانهشان میپرسم که میگوید: «الان ناصر جایی مشغول کار نیست و همه روز را در کنار یکدیگر و والارضا سپری میکنیم. او مغازههایش را اجاره داده و الان سر کار نمیرود. یک روز در میان سه نفری به پیادهروی میرویم، یک روز در میان هم والا را میبریم استخر که ناصرخان به او شنا یاد میدهد. گاهی هم مینشینم پای تابلو برای نقاشی کشیدن. به تازگی هم نقاشی کشیدن ناصرخان خیلی بهتر شده است. خودروی ناصرخان اکنون اپتیما و من هم مزدا 3 دارم. ناصر خیلی سرعتی رانندگی میکند و من از این موضوع ناراحت میشوم البته رانندگیاش بینظیر است.
از شوخی با ناصر در شبکههای اجتماعی ناراحت نمیشوم
از او می پرسم بعد از ازدواج ناصرخان با شما، هر از چندگاهی به خصوص در شبکههای اجتماعی درباره چندین بار ازدواجش، شوخیهایی میشود. از دیدن آنها ناراحت میشوید؟ می گوید: «اصلا با شوخیهایی که در شبکههای اجتماعی با ناصرخان میشود، ناراحت نمیشوم. آن حرفها اصلا برای من مهم نیست چون میدانم که ناصرخان فقط دو تا زن داشته، یکی من و یکی مرحوم لاله. فردی که با شناخت کامل وارد زندگیمشترک شود، هیچ نگرانی نخواهد داشت و من ناصر را کاملا میشناسم.»
چند روز ناصرخان را نبینم
به کما میروم
به خانم فکوری میگویم که بعد از پنج سال زندگیمشترک با ناصرخان از این تصمیمتان راضی هستیدمی گوید: «خدا من را خیلی دوست داشت که ناصرخان را سر راه من برای ازدواج قرار داد. او اینقدر مهربان، خوب، باشخصیت و ... است که من به همه فامیل و آشناها گفتم که امیدوارم زودتر از ناصرخان بمیرم چون حتی نیم ساعت بدون او نمیتوانم به زندگی ادامه بدهم. چند وقت قبل در یک آرایشگاه زنانه اینها را گفتم که همه گفتند هیچ زنی در این دوره و زمانه این جوری نمیگوید! خیلی به او وابسته هستم. هرچند وقت یک بار، ناصرخان چند روزی برای دیدن پسرش عرفان به قطر یا انگلیس میرود و واقعا من به کما میروم یعنی نه غذایی درست میکنم، نه بیرون میروم، نه میخندم، نه در یخچال را باز میکنم برای خوردن چیزی و ... . یک جوری زندگی میکنم که انگار لحظهها را میشمارم برای رسیدن ناصر. نیم ساعت هم نمیتوانم دوریاش را تحمل کنم.»
هیچ مشکلی
با بچههای
ناصرخان ندارم
ازدواج با فردی که دو پسر دارد، از دیگر مسائلی است که نمیتوان بدون توجه از کنارش گذشت. فکوری میگوید: «ناصرخان دو پسر به نامهای علی و عرفان از مرحوم لاله دارد. علی ایران است و برای خودش خانه دارد و جدا از ما زندگی میکند. عرفان هم که برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی به انگلیس رفته است. بچههای ناصر فوقالعاده خوب هستند و همانطور که من به آنها علاقه دارم و احترامشان را نگه میدارم، آنها هم به من و والارضا احترام میگذارند. چون ناصر را دوست دارم، عاشق بچههایش هم هستم. الان هم که پسران ناصر، برادران پسرم والا هستند.»
مادر مرحوم لاله با ناصر و من هیچ مشکلی ندارد
«مادربزرگ علی و عرفان در قطر است و به هرکدام از نوههایش یک ویلا در آن جا داده است. مادر لاله فوق تیلیاردر است، هم در خانه شیرازش راننده و آشپز و ... دارد و هم در خانه قطرش»، فکوری با این مقدمه ادامه میدهد: «رابطه مادر مرحوم سحرخیزان با ناصرخان هم خیلی خوب است. ناصرخان برای تمدید اقامتش هر شش ماه باید به قطر برود و آنها اصلا مشکلی با ناصرخان ندارند. 30 سال است که دامادشان است و از نزدیک او را میشناسند. خانم سحرخیزان با من هم مشکلی ندارد.»
عشقمان دو طرفه است
«ناصر محمدخانی» هم بعد از درخواست ما، راضی میشود که چند جمله کوتاه درباره همسر فعلیاش به ما بگوید. البته قبلش میگوید که من به خاطر کرونا چند وقتی است که به زیارت نیامدم و دلم خیلی هوای حضرت را کرده است، اسم بچهام را هم به خاطر امام رضا(ع) گذاشتم والارضا. درباره عشق همسرش و زندگی این روزهایش هم میگوید: «کم و بیش صحبتهای سپیده جان را شنیدم و فقط می توانم بگویم که دل به دل راه دارد و این عشق و علاقه دو طرفه است. به قول مهرانمدیری در برنامه دورهمی که می پرسید آیا احساس خوشبختی میکنید، باید بگویم که خیلی احساس خوشبختی میکنم. بیشتر روز هم با هم هستیم، میرویم پیادهروی با بچهمان و ... . این انتخابم آگاهانه بود و با قبلیها خیلی فرق میکرد. هم ایشون شناخت داشت و هم من. او یکی از بهترین کدبانوهاست، اهل زندگی، خانوادهاش اصیل است، تحصیل کرده، خانهدار، استاد من در نقاشی و ... . خیلی خوشبختم، همین.»