آق کمال
همه کاره و هیچ کاره
چند وقتی بود عیال مگفت باید فرشهای خانه ره بدم قالی شویی. ولی مسئله ای بود که تو ای شرایط کرونایی چی جوری باید اینا ره بشویم؟ از اوبر که مخالف سرسخت شستن تو خانه بود، بری که آب حروم مِره و بعدشم تو ای هوا آدم فرش نموشویه و اصلا مثل قالی شویی تمیز نِمره. از او بر دگه هم جرئت نداشت کسی بیاد خانه و مِترسید بعد که فرشا ره برگردونن چی جوری ضدعفونی کنِم که کرونایی نباشن. حالا فرشهامان هم دستباف و تحفه نیستن ولی به هرحال تو ای دوره زمونه همو موکت پاره هم ارزش دره و اگه مواظبش نباشِم، به ای راحتیا نِمشه جایگزینش کنِم. هرچی مگفتُم: «عزیزجان، شما که دکتری، بلدی چی جوری فرش ره ضدعفونی کنِم، بعدشم ایقد واسواس ندشته باش.» مگفت: «اگه همه همینقدر بیاحتیاط باشن، این ویروس لعنتی هرگز از بین نمیره.» گفتُم: «فوقش وقتی آوردن روش مواد ضدعفونی میریزم که تمیز بره. یا مِخی وقتی آوردن جاروبرقی بکشُم که ویروسا ره بکشه تو خودش؟ یا روش سشوار بیگیرِم که ویروسا جزغاله برن؟ یا اصلا مِخی وقتی فرشا ره گیریفتِم چهارده روز برم بیرون و خانه ره قرنطینه کنِم و بعد برگردم؟»! یعنی هم هرچی مگفتُم، اوضاع ره خرابتر مکردُم.
ایجور مواقع ای سیستم ره پیش میگیرُم که هرچی مِگه فقط سر تکون مدُم، جوری که هم معنی موافقت بده و هم مخالفت! به هرحال اینا ترفندهای همسرداریه که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات و مسائل فراوان به ای تجربه رسیدُم! خلاصه به هر بدبختی بود راضی شد و یَگ قالی شویی مطمئن پیدا کردم که طرف قول داد فرشهای تحفه ما ره کرونایی نکنه و خودُم لوله کردُم بردُم دم در که کسی نیاد تو خانه و بعد از شستن هم تو پلاستیک آوردن دم در تحویل دادن و بعد از پهن کردن، چند ساعتی تو ای هوا در و پنجرهها ره واگذاشتِم و رو فرشها ضدعفونی اسپری کردُم و بعدش هم سه شب رفتِم خانه خسرُم خوابیدم تا بالاخره خیالش نیمچه راحت رفت و برگشتِم سر خانه زندگیمان. ایم از ای.