زبان حال دهه شصتیها!
درد و رنجی کشیدهام که مپرس
و عذابی بدیدهام که مپرس
شدهام وامصیبتا دهه شصت
ته چاهی رسیدهام که مپرس
از شما، از همه، تمام عوام
حرفهایی شنیدهام که مپرس
مسکن و ازدواج و شغل فلان
آنقدر من دویدهام که مپرس
به کسانی بگفتهام چپ و راست
«به خدا پر ز ایدهام که مپرس
«نه» شنیدم، شکستم و طوری
به کمر من خمیدهام که مپرس
رفتهام در خودم و یکجوری
کنج پستو خزیدهام که مپرس
نه به یار و کنار یک کرسی
به کناری لمیدهام که مپرس!
الهه ایزدی
مرغ همسایه!
همسایه قدیمی تو خونهشون مرغ داره
به سختی، هرجور شده دون واسهشون میاره
قبلنا که صدای مرغاشونو شنیدم
گفتم واویلا واهواه! این دیگه باز چه کاره!
دیروز دیدم سوار یه ماشین «شاسیه»
منم تو «واحد» بودم تا برسم اداره
فضولی و تعجب امون نمیداد به من
دلم میخواست بدونم قصه از چه قراره
تو راه برگشتنا به بقالی که رفتم
تازه دو زاریم افتاد اما دیگه چه چاره!
قیمت تخم مرغا چندین برابر شده
پس کسی که مرغ داره حسابی مایهداره
نیمرو رم دیگه از ما معمولیا گرفتن
باید دیگه بگیریم از این غذا کناره
از این به بعد تخمای مرغا دیگه طلایه
قیمتی و گرونه بیست و چهار عیاره
اگه ازم بپرسن مرغ همسایه غازه؟
جواب میدم که قطعا، بدون تردید آره!
شیما اثنی عشری