در رثای برنج!
قاشقی از لب دیسش نچشیدیم و برفت
«روی مهپیکر او سیر ندیدیم و برفت»!
خواستیم از سر دیسش دو سه کفگیر کشیم
ناگهان غیب بگشت و نکشیدیم و برفت!
رفت آن یار گرانقدر چنان تند و سریع
که من و معده به گردش نرسیدیم و برفت!
آنقدَر گشت گران یک شبه حتی دو سه سیر
هم از آن کیسه اعلا نخریدیم و برفت!
همره مرغ پرید از سر این سفره ما
ما زمینگیر گرانی، نپریدیم و برفت!
بیوفا گرچه شد و از من و ما دل ببرید
لحظهای هم دل از او ما نبریدیم و برفت!
مجید رحمانی صانع
آیا کارمندان باید از دولت برای دریافت سر موعد حقوق تشکر کنند؟
بابت مزد شغلمان مرسی
از برای حقوقمان مرسی
بهر آب و هوا و اکسیژن
و گیاه و درختمان مرسی
کار ما محض شادی و تفریح
وضعمان خوب اینچنان، مرسی
بابت داده و نداده او
و هر آنچه گرفتشان مرسی
پولمان ارزشش کمی، کم هست
عوضش ارزمان گران، مرسی!
دوش شخصی به دلبرش میگفت
جهت ابروی کمان مرسی!
فصل پاییز گشته است تمام
جیبمان همچنان خزان، مرسی
از تلاش زیاد مسئولین
که نداریم از آن نشان، مرسی
فردی آمد قلم ز من بگرفت
و به گوشم بشد بیان: مرسی!
شیما اثنی عشری