همه چیز فرنگی!
درون سفرهاش نانِ فرنگی
وَ چایش توی لیوان فرنگی
بدش میآید از «طهران» و «تهران»
شده خواهانِ tehrane فرنگی!
«صداقت» را نمیخواهد ولیکن
شده مسحور «چاخان» فرنگی
کند تعریف هرجا مینشیند
ز هر آشوب و بحران فرنگی
بهجای نام استان خراسان
دلش میخواست استان فرنگی
شبی با ژست در یک کافهای گفت:
هوس کردم فسنجان فرنگی!
سپس رفتیم با هم قهوهخانه
سفارش داد قلیان فرنگی!
سوهان از قم گرفتیم و نخوردش
بهجایش خورد سوهان فرنگی
برایش زشت؛ بارانهای اینجا
ولی زیباست باران فرنگی
مخالف گشته با سردار ملی
ولی سرباز هر خان فرنگی
اگرچه عشق «ایران» است اما
شده خواهان ایرانِ فرنگی!
امیرحسین خوش حال
*****
شما چطور؟
من آه در بساط ندارم، شما چطور؟
احوال سور و سات ندارم شما چطور؟
یک روز شادمانم و یک روز دلخورم
آشفتهام ثبات ندارم شما چطور؟
از زندگی همیشه «کلوزآپ» دیدهام
شوقی به «لانگشات» ندارم شما چطور؟
بازیگر سکانس طلایی اختیار
حتی جواز «کات» ندارم شما چطور؟
در یک وجب عمارت مستاجری بهکل
یک متر هم حیاط ندارم شما چطور؟
سی سالهام، هنوز پر از آرزو ولی
یکذره هم نشاط ندارم شما چطور؟
انگیزهای برای بیان کردن سوال
مانند why و what ندارم شما چطور؟
در خانه موقعی که دلم درد میکند
یکدانه هم نبات ندارم شما چطور؟
بسیار سربهزیر و گُل و بچه مثبتم
اصلا رفیق لات ندارم شما چطور؟
منهای خانواده و فامیل و آشنا
با غیر ارتباط ندارم شما چطور؟
هرچند گفتهاند که خوشصحبتم، ولی
خیلی دهانِ «هات» ندارم شما چطور؟
از دست اُفت واژه و کمبود قافیه
دیگر ولی نجات ندارم شما چطور؟
با دسته یا دو نقطه، مهم حرف شاعرست
طوماری از لغات ندارم شما چطور؟
الهه ایزدی