پرونده
تعداد بازدید : 70
ما بودیم و جشن انقلاب
دهه فجر که میرسید بچهها با تزیین کلاس،اجرای سرود، نمایشهای کودکانه، روزنامهدیواری و... پیروزی انقلاب را جشن میگرفتند
زمستانهای سالهای نهچندان دور، هوا خیلی سرد بود؛ پر از برف، اما لبریز از شور و حالِ خوب. بهمن که میشد با چکمههای پلاستیکی، کلاههای کامواییبوقدار، کاپشنهای کهنه و ژاکتهایی که رد سوختگی بخاری داشت به جنگ سرما میرفتیم. فاصله خانه تا مدرسه را با سُر خوردن روی برفها طی میکردیم، دوست داشتیم زودتر برسیم چون مدرسه بهمناسبت دهه فجر خوراک لوبیا با گُلپر میداد. ظرف و قاشق هم با خود بچهها بود. صبحگاه نداشتیم و بهجای آن نمایش فیلم، سرود یا نمایش بود. از اوایل بهمن پول قلکهایمان را میگذاشتیم روی هم تا برای تزیین کلاس چیزی بخریم. شرشره، آویز، پرچم و... خدا خدا میکردیم اگر برف هم میآید در این 10 روز مدرسه تعطیل نشود. سرما بود و ما بودیم و سرودهایی که زنگهای تفریح پخش میشد، ما بودیم وکاپشن گشاد برادر یا خواهر بزرگ تر که در قامت کوچک ما بیقواره بود اما دلی که سرما را نمیشناخت، روحی که در دهه فجر پرواز میکرد. با آن شادیهای ناب و خالص کودکانه، انگار گرمای دلمان همه یخها را آب میکرد، انگار خسته نمیشدیم، انگار آن 10 روز در دنیایی دیگر بودیم. فوتبالیستها با شوتهایشان در مسابقات دهه فجر، خوشخطها با روزنامهدیواری، خوشصداها با سرودها و خوشمزهها با نمایشهای بامزهای که اجرا میکردند برای گروهشان آبروداری میکردند تا کلاس شان در دهه فجر بیشتر بدرخشد. بعد هم پز تزییناتمان را به بچههای فامیل میدادیم، همه آن حال خوب بهخاطر آن بود که میدانستیم سهمی در پاسداشت انقلابمان داریم. هر چند امسال به دلیل شیوع کرونا مدارس دیگر آن پویایی قبل را ندارند اما همیشه دهه فجر پر از شور برگزار می شود. یاد آنروزها، آن شوق کودکانه هنوز بوی زندگی و شوق میدهد. در اولین روز از دهه فجر سراغ خاطرهبازی با بزرگداشت جشن انقلاب توسط بچههای دهه های قبل رفتیم. با ما باشید، شاید این پرونده انعکاسی شیرین از کودکی شما باشد.
نمایش های شیرین و پر از سوتی
دهه فجربه طور قطع برای بچهها و دانشآموزان جذابیتی دوچندان دارد. مخصوصا بچههای دهه شصت که در مدرسههای سختگیرانه و پرجمعیت تحصیل میکردند و مثل امروز تفریحات متنوعی نداشتند. یک سال صبر می کردند تا دهه فجر برسد و علاوه بر برنامههای تلویزیونی، از تفریحات دیگر هم برخوردار شوند و درس و مشق برای چند روزی به حاشیه برود. در مدرسهها که اوضاع خیلی خوب بود. تقریبا هرروز از صبحگاه گرفته تا زنگهای تفریح و حتی ساعت درس، مراسم مختلفی برپا بود. یا سرودخوانی بود یا اجرای تئاتر یا مسابقه. سرودخوانیها که داستانش مفصل بود و به آن در ادامه پرداختهایم. تئاترها ولی عالم دیگری داشتند. از مدتها قبل داستان، نمایش نامه، بازیگران، عوامل و تمرین شروع میشد. داستانها بیشتر حول ماجراهای انقلاب میگذشت. از دستگیری انقلابیها تا جنایتهای شاه و ساواک که بچهها برای اجرایش خیلی مایه میگذاشتند. مثلا در تئاتری قرار بود یک زندانی شکنجه شود و یک سیخ داغ به پشت شخص چسبانده شود تا همدستهایش را لو بدهد. همه چیز آماده شده بود و بازیگر شکنجهگر، سیخ را داغ کرد و میخواست به تکه دنبهای که پشت صندلی چسبانده شده بود، بزند تا هم صدای جیز بدهد و هم دود کند. وقتی این کار را انجام داد، بازیگری که قرار بود شکنجه شود متوجه نشد و عکسالعملی نشان نداد، اوضاع داشت خراب میشد که ایفا گر نقش شکنجهگر برای این که طرف مقابل را متوجه کند، کمی از سیخ داغ را واقعا به پشت او چسباند که... البته عکسالعمل آن دانشآموز خیلی طبیعی شد ولی دیگر کسی نمیتوانست خنده بقیه بچههای مدرسه را کنترل کند! اگر دهه شصتی باشید، حتما یک برنامه تلویزیونی را به یاد دارید که چند دانشآموز بعد از پایان مدرسه در یک خرابه جمع میشدند و تئاتر تمرین میکردند. آن زمان فیلم وتئاتر خیلی طرفدار داشت. مدرسهها و مسجدهایی که امکاناتش را داشتند در این دهه برنامه نمایش فیلم هم داشتند. معمولا یا با پروژکتور فیلم نمایش داده میشد یا بعدها با ویدئوی نوار کوچک. از فیلمهای انقلابی گرفته تا فیلمهای رزمی
بروس لی که دیگر تا مدتها نمیشد پسرها را از حال و هوای پلیسبازی یا کاراته و بوکس بیرون آورد!
گروه سرود دههفجر تقدیم میکند
همه چیز از جمع شدن یک گروه پنج، شش تا 10 نفره شروع میشد. انتخاب افراد گروه معمولا داوطلبانه انجام میشد. مثلا سر صف ازمان میپرسیدند: «کیا میخوان عضو گروه سرود شن؟» تعدادی دست بالا میکردند و بعد معاون یا معلم پرورشی که خیلی هم متخصص در امر صدا نبودند، تست صدایی میگرفتند. البته آنهایی که قبلا عضو گروه سرود بودند، نیازی به تست نداشتند. درنهایت گروه سرود تشکیل میشد. حالا نوبت تمرین کردن قبل از اجرای مراسم اصلی بود. این بخش کار از شیرینترین بخشها بود، چون معمولا از سر کلاس ما را میبردند و فرصت خوبی برای فرار از کلاس بود. نکتهای که البته وجود داشت این بود که چون این برنامهها ، بهمن و زمستان برگزار میشدند این احتمال هم بود که سرودی را چند روز تمرین کنیم اما درست در روز اجرا به علت بارش سنگین برف مدرسهها تعطیل شود و تمام زحمات هدر برود! گروه های سرود معمولا یک تکخوان داشتند که خوشصداترین فرد گروه به حساب میآمد. یک جمله مهم هم اول اجرا باید میگفتیم و سر اینکه چه کسی آن را بگوید دعوا بود. آن جمله خیلی هم طولانی نبود: «گروه سرود کلاس یا مدرسه فلان تقدیم میکند». بعد هم بچهها دستها را پشتشان میگرفتند و صدا را از دیافراگم آزاد میکردند! سرودهایی که برای این روزها انتخاب میشدند خیلی متنوع نبودند. چند سرود معروف بود که معمولا همانها را اجرا میکردیم .در ادامه تعدادیشان را مرور میکنیم.
به یک صدا، جاودان ایران عزیز ما «به ناله در خون خفته/ شهید دست از جان شسته/ قسم به فریاد آخر/ به اشک لرزان مادر/ که راه ما باشد آن راه تو، ای شهید/ که راه ما باشد آن راه تو، ای شهید/ همه به پیش... همه به پیش/ به یک صدا، جاودان ایران عزیز ما...» همراه با خواندن این سرود پا میکوبیدیم و آن وسطهایش نقش گروه کُر را هم به عهده میگرفتیم و با دهان ملودی را درمیآوردیم. یک دکلمهای هم داشت که این جمله بود: «که تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد ای شهید». شاعر این سرود جهانبخش پازوکی و ملودی آن را مجتبی میرزاده ساخته است.
ایران ایران ایران مژده شده بر ایوان خواننده این آهنگ رضا رویگری بازیگر معروف است که آن را اوایل انقلاب خواند و سرودی جاودانه شد. یکی از حماسیترین و خاطرهانگیزترین انتخاب ها برای گروههای سرود دهه فجر بود. بخشی از متن ترانه این بود: «ایران ایران ایران رگبار مسلسلها/ ایران ایران ایران رگبار مسلسلها/ ایران ایران ایران مژده شده بر ایوان/ ایران ایران ایران مژده شده بر ایوان.» ویژگی مهم ترانه این بود که خودش کار تک خوان و همخوانی ها را تفکیک می کرد و یک بار که گوش می دادیم می فهمیدیم کجا را باید اجرا کنیم.
بهمن خونین جاویدان این سرود برای اولین بار در دومین سالروز گرامی داشت پیروزی انقلاب اسلامی از رادیو و تلویزیون ایران پخش شده است. سرود با امکانات حداقلی در صداوسیمای مرکز فارس ساخته شده. بخشی از متن این سرود این بود: «آمده موسمِ فتح و ایمان/ شعله زد؛ از افق، نورِ قرآن/ در دلِ بهمنِ سرد تاریخ؛ لاله سر زد، ز خونِ شهیدان.» این ترانه آن قدر در دهه فجر از بلندگوی مدارس پخش می شد که همه حفظ اش کرده بودند و اگر قرار بر اجرا بود راحت می خواندیم.
خمینی ای امام، خمینی ای امام حتما همه میدانند این سرود اولین بار در فرودگاه مهرآباد هنگام فرود هواپیمای حضرت امام و در اولین دقایق حضور دوباره ایشان در ایران اجرا شده است. بخشی از متن سرود این بود: «خمینی ای امام/ خمینی ای امام/ ای مجاهد ای مظهر شرف/ ای گذشته ز جان در ره هدف/ هر زمان میرسد از تو این ندا/ ای اسیران و مستضعفان به پا/ زیر بار ستم زندگی بس است/ نزد طاغوتیان بندگی بس است...»
در این بین برخی از مدارس سرودهای اختصاصی تمرین می کردند و دانش آموزان شان خیلی پز سرودشان را
می دادند. در مسابقات ناحیه هم این سرودها شانس بیشتری برای برنده شدن داشتند. برخی مدارس حتی مربی سرود را از بیرون می آوردند تا کارشان بهتر باشد.
شور و هیجان در مسابقات دهه فجری مدرسهومحله
یکی دیگر از تفریحات دهه فجر، برگزاری مسابقههای مختلف در همه جا بود. از مدرسه گرفته تا مسجدهای محلهها. مهمترینشان هم برگزاری مسابقه فوتبال جام دهه فجر بود که پسرها برایش سر و دست میشکستند. مسابقههایی که در حیاط مدارس یا کوچههای خلوت یا در بهترین حالت، در سالنهای ورزشی و زمین چمن محلات برگزار میشد. چه استعدادهایی که در این مسابقهها شناخته شدند و البته چه صدمههایی که بچهها برای جلب توجه تماشاگران در این مسابقات به خودشان و دیگران وارد کردند! بعد از مسابقههای فوتبال، تنیس روی میز برای دختران بیشترین طرفدار را داشت. بعد هم نوبت مسابقههای تفریحی مثل مشاعره، کتاب خوانی و... سیبخوری، ماستخوری و... بود! در کنار مسابقات که به خاطر تفریح و البته جایزههای خوبشان طرفدار زیادی داشتند، یک سری مسابقهها هم برگزار میشد که به کاردستیهای بچهها مربوط میشد. از تزیین کلاسها گرفته تا ساخت پرچم و روزنامه دیواری. در پایان دهه فجر بهترین تیم فوتبال، بهترین بازیکن پینگ پنگ، بهترین روزنامه دیواری و بهترین تزیینات جوایزی را از بانک جایزه مدرسه می گرفتند. شور و حال آن لحظه که سر صف بهترین ها اعلام می شدند در حد التهاب بازیگران هالیوودی حین اعلام نتایج اسکار بود. نکته جالب مسابقات فوتبال این بود که دهه فجر شروع می شد اما گاهی تا یکی دو ماه بعد ادامه پیدا می کرد. بعضی مدارس خلاقیت بهتری به خرج می دادند و مسابقات را در زنگ های تفریح برگزار می کردند. آن جا بود که به خاطر حضور تماشاگر، شعارها و کری ها، هیجان بازی ها زیاد می شد و بازیکنان هم جوگیر می شدند و انواع برگردان، تکل و حرکات آکروباتیک را انجام می دادند.
روزنامهدیواری، کاردستی دیوارنویسی و دیگران!
روزنامه دیواری یکی از محبوبترین کاردستیهای بچهها بود. آن زمان که امکان تایپ کامپیوتری نبود، برای همین روزنامه های دیواری یا دست نویس بودند، یا به صورت کولاژ از منابع دیگر بریده و روی مقوا یا شومیزچسبانده میشدند. البته شابلونهایی هم بودند که برای روزنامه دیواری خیلی به کار میآمدند. اگر بچهها خیلی مایه میگذاشتند، با حروفبرگردان آن را مینوشتند که کافی بود حروفبرگردان فاسد شده باشد که یا همه حروف به کاغذ میچسبیدند یا بعد از چسبیدن میریخت! به جز متن روزنامه دیواری، عکس و تصویرهای آن هم خیلی مهم بودند. دانشآموزان همیشه دنبال شاگردهایی بودند که خط خوبی داشتند یا نقاشی بلد بودند. اگر در کلاس کسی بود که میتوانست کاریکاتور بکشد که دیگر عالی میشد، یک شاه با بینی گنده و تاجی که از روی سرش افتاده بود. دو تصویر دیگر هم در 90درصد روزنامه دیواریها حضور داشتند، امام خمینی(ره) در حال پیاده شدن از پلههای هواپیما و کبوتری که به بالش تیر خورده و با نوکش یک شاخه گل گرفته. پایین روزنامه دیواری هم محل نام تهیهکنندگانش بود که خب همیشه سر این که نام چه کسی اول باشد و چه کسی آخر، دعوا میشد! یکی دیگر از کاردستیهای آن زمان ساخت شابلون شعار برای دیوارنویسی بود. این الگوها که با طلق عکس رادیولوژی ساخته میشدند، بیشتر عکس امام خمینی(ره) و شهدا بودند با شعارهایی معروف. روش کارش هم اینگونه بود که شابلون را روی دیوار میگذاشتند و با اسپری روی آن رنگ میپاشیدند. البته این کار هم قلق داشت و باید شابلون کامل به دیوار میچسبید تا رنگ به اطراف سرایت نکند و کار خراب نشود. معمولا در این دیوارنوشتهها کلمههای مهم مثل «شهید» و «انقلاب» با رنگ قرمز کار میشدند که در نوع خودش یک نوآوری بود. شعارنویسیهای دستی هم بود که هنوز آثارش را میتوان روی دیوار محلههای قدیمی شهرها دید. بد نیست یادی کنیم از سکانس معروف فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» که بچهها میخواستند روی دیوار مدرسه شعار بنویسند.
قابجادویی در آن روزها
سالها پیش زمانی که مهمترین وسیله سرگرمی مردم تلویزیون بود، همیشه شروع دهه فجر و پیروزی انقلاب برای ما با تغییر برنامههای تلویزیونی و پخش ویژه برنامهها رنگ و بویی دیگر میگرفت. شاید سازندگان این برنامهها، هیچوقت فکر نمیکردند که چه نقش بزرگی در ایجاد خاطرات شاد و تاثیرگذاری در ذهن مخاطبهایشان که بیشتر کودک یا نوجوان بودند ،دارند. برنامههایی چون چاق و لاغر، سریال شاه دزد،پدر پادشاه و جامهدار، خبرنامه، دیو چو بیرون رود، تلویزیون کابلی و زمستان فجر از جمله برنامههای دهه60 و 70 تلویزیون و سریالهایی چون یک مشت پر عقاب و فرار بزرگ از برنامههای خاطرهانگیز دهه80 بودند که امکان ندارد هر کدام از ما با حداقل یکی از آنها خاطره نداشته باشیم.
چاق و لاغر | چاق و لاغر نام یک برنامه تلویزیونی بود با دو عروسک چاق که کنایه از صدام بود با گویندگی حسن زارعی و لاغر که کنایه از عمو سام(آمریکا)بود با گویندگی حسن پور شیرازی که دردهه 60 شروع به پخش شد. چاق و لاغر از طرف رئیس بزرگ (که دیده نمی شد و فقط صدایش به گوش میرسید) مأموریت داشتند برنامههای جشن فجر را به هم بزنند اما آنقدر دست و پا چلفتی و بیعرضه بودند که موفق به انجام دستورات نمیشدند و رئیس بزرگ را عصبانی میکردند. آن دو عروسک هر سال به تلویزیون میآمدند و ماجراهای خندهدار و هیجانانگیزی را به وجود میآوردند.
سریال شاه دزد | این برنامه جزو اولین سریالهای مناسبتی تلویزیون بود که با بازی کیومرث ملک مطیعی،نعمت ا... گرجی، سعید امیر سلیمانی و مهین شهابی در سال 1359 از شبکه یک پخش شد. در این سریال چهار قسمتی، زن و شوهر سودجویی که با گول زدن عدهای از رجال رژیم گذشته پولدارشده بودند، هنگامی که قصد فرار و خروج از کشور را داشتند، دستگیر میشدند.
دیو چو بیرون رود| «دیو چو بیرون رود» یک برنامه تلویزیونی شامل چندین بخش شامل سرودهای انقلابی، مسابقه، پانتومیم و یک بخش ویژه عروسکی با نام زبالهدان تاریخ بود که مجید قناد آن را اجرا میکرد و دهه شصتیها خاطرات زیادی با آن دارند.