پرونده
تعداد بازدید : 75
جانم فدای تحصیل دانشآموزان
گفتوگو با «طارق عچرش»، معلم جوان خوزستانی که هر روز با قایق، خودش را به روستای محروم «مقطوع» میرساند تا بچههای آنجا از تحصیل محروم نشوند
نویسنده : مجید حسینزاده | روزنامهنگار
روز تعطیل بود اما آقای معلم باز هم به مدرسه رفته بود تا پیگیر وضعیت آنجا و شرایط تحصیلی دانشآموزانش باشد. از صبح هرچه با او برای انجام این گفتوگو تماس میگرفتم، پاسخ گو نبود تا اینکه ساعت 10 شب، پیامک داد و نوشت: «سلام برادر، من الان درخدمتم. بنده امروز با این که تعطیل بود ولی باز هم سر کار و در مدرسه بودم. عذرخواهی می کنم و الان در خدمتم.» «طارق عچرش»، معلم جوان خوزستانی پنج سال است که هرروز دل به آب می زند و سوار قایق میشود تا خود را به مدرسه روستای کمبرخوردار مقطوعِ کارون برساند که اطرافش را آب احاطه کرده است. او وقتی به عنوان معلم وارد نظام تعلیموتربیت شد، برای تدریس به روستای عطیش آمد که بهرغم این که با محرومیتهای زیادی دست به گریبان است اما راه دسترسی دارد. در مجاورت روستای عطیش که در ساحل غربی تالاب شادگان قرار گرفته، روستای دیگری به نام مقطوع وجود دارد که فاقد راه ارتباطی است.اما دانش آموزان مشتاقی دارد که شیفته آموختن هستند. «عچرش» هر روز برای رسیدن به دانشآموزان ساکن در روستایی محروم و فاقد راه ارتباطی، خطرات زیادی را به جان میخرد تا امید به یادگیری را در دل شاگردهایش و اهالی این روستا زنده نگه دارد. در پرونده امروز زندگیسلام، گفتوگویی با این معلم خوشذوق و دلسوز خواهیم داشت که تنها درخواست و دغدغهاش در تمام صحبتهایش، رسیدگی بیشتر به اهالی این روستا و دانشآموزانش بود.
عکس ها : ایسنا
خودم در مدرسهای درس خواندم که صندلی نداشت
او در پاسخ به اینکه چرا شغل معلمی را انتخاب کرده است، میگوید: «من متولد 1365 هستم و از سال 96 به صورت حقالتدریس، استخدام آموزشوپرورش شدم. البته خودم هم ساکن روستای عطیش بوده و هستم و ابتدا در همین روستا مشغول به تدریس شدم. این را هم بگویم، زمانی که تصمیم گرفتم معلم شوم، بیکار نبودم. وقتی از دانشگاه در رشته حقوق دانش آموخته شدم، استاد لولهکشی آب، برقکار، نصاب ایزوگام و ... بودم اما به معلمی خیلی علاقه داشتم. من خودم بچه همین روستا هستم و تا کلاس پنجم در عطیش تحصیل کردم و این محرومیتها را با پوست و استخوانم تجربه کرده بودم. تا کلاس پنجم ابتدایی با اینکه عاشق درس خواندن بودم اما مدرسهمان حتی میز و صندلی نداشت. بعد از دوره ابتدایی، پیش فامیلها و آشناهایمان در شهر رفتم تا بتوانم درسم را ادامه بدهم. شاید باورش سخت باشد اما من بین 17 خانواده زندگی کردم تا اینکه لیسانس حقوقم را گرفتم. من معتقدم که معلمی عشق است، کار نیست.»
بعد از واژگونشدن قایق بچهها، همهشان ترکتحصیل کردند
او درباره اتفاقی که باعث شد اهالی روستای مقطوع تصمیم بگیرند دیگر فرزندان شان را به مدرسه در روستای مجاور نفرستند، میگوید: «در منطقه ما، روستایی همجوار روستای عطیش است به نام مقطوع که رودخانهای بین این دو روستا وجود دارد و تنها راه ارتباطی آنهاست. بچههای آن سمت آب یعنی روستای مقطوع، تا مدتها میآمدند روستای عطیش و در اینجا درس میخواندند چون در روستای خودشان مدرسه نداشتند. تا بچهها به مدرسه میرسیدند یا برعکس به خانه میرفتند دل در دلم نبود. همیشه نگران و مضطرب بودم که مبادا برای بچهها اتفاقی بیفتد. در نهایت آن چه میترسیدم رخ داد. چند سال پیش، یک روز که بچهها در حال برگشت به خانه بودند، رودخانه مواج و توفانی و قایقشان واژگون شد. بنابراین جان همه بچهها بهخطر افتاد اما خوشبختانه با کمک اهالی، همه دانشآموزان نجات یافتند و این اتفاق هیچ تلفات جانی در پی نداشت. بعد از آن، اهالی روستای مقطوع تصمیم گرفتند که بچهها را به مدرسه نفرستند. حرفشان هم پر بیراه نبود چون میگفتند که مسیرش بسیار خطرناک است، خدا این بار رحم کرده و معلوم نیست که دفعه بعد چه اتفاقی برای این بچهها بیفتد. بنابراین تمام بچههای این روستا و دانشآموزانشان، ترک تحصیل کردند. من از این اتفاق، خیلی ناراحت بودم و جای خالی این بچهها سر کلاس درس و مدرسه، بدجور اذیتم میکرد. روز و شب به فکر آنها بودم که چطور میتوانم دوباره شرایط را برای حضورشان سر کلاس درس فراهم کنم.»
تصمیم گرفتم هر روز با قایق به مدرسه بروم
«من آن زمان و بعد از این اتفاق یعنی واژگون شدن قایق بچهها، عضو شورای روستای عطیش بودم. بنابراین پیگیری کردم تا جلسهای با شورای روستای مقطوع برگزار کنیم. بخشداران این دو روستا هم آنجا بودند و این موضوع را در همانجا مطرح کردم که من حاضرم هر روز با قایق به آن روستا بروم. میدانستم هرکدام از دانشآموزان آن روستا چه آرزوهایی دارند و با درسخواندن باید به این آرزوها میرسیدند بنابراین تصمیم گرفتم که خودم هر روز با قایق به روستای شان بروم و مایه دلگرمی آن دانشآموزان شوم.» این معلم فداکار، با این مقدمه میافزاید: «توضیح هم دادم چون من خودم بچه این روستا هستم، میتوانم قایقرانی کنم و حاضرم هر روز این مسیر سخت و پر استرس را بهخاطر دانشآموزان روستای مقطوع طی کنم. اما یک درخواست هم داشتم که در آن روستا، اتاقی را در نظر بگیرند یا بسازند تا به عنوان کلاس درس، بچهها در آنجا جمع شوند و من تدریس را شروع کنم تا آنها از تحصیل محروم نمانند. اهالی و ساکنان روستا از این تصمیم من خیلی استقبال کردند، خیلی زود هم یکی از اهالی اتاقی را به ما اختصاص داد. البته مخروبه بود و نیاز به بازسازی داشت اما برای شروع، عالی بود. سپس مردم آن را تجهیز کردند، میز و صندلی و تخته وایتبرد خریدند و من هم بچهها را سر کلاس برگرداندم. آن روزی که این بچهها بعد از مدتها برگشتند مدرسه، برقی در چشمانشان دیدم که هیچوقت از یادم نمیرود. یادم است که روز اول، 24 دانشآموز داشتم اما روز بعد شدند 34 نفر، این یعنی آن تعداد از دانشآموزانی که کلا ترکتحصیل کرده بودند هم با درس و مدرسه آشتی کردند که انگیزه من را برای ادامه دادن این مسیر بیشتر کرد.»
برای کروناهم مدرسه
تعطیل نشد
او درباره علاقه دانشآموزان این روستا به تحصیل و اینکه آیا تحمل این سختی و خطرات برای تدریس، از نظر خودش ارزش دارد یا نه؟، میگوید: «شما ببینید، دانشآموزی که هر روز با قایق، این همه خطرات را میپذیرفته تا به مدرسه بیاید و چیزی یاد بگیرد، مسلما نه تنها عاشق درس است که استعداد هم دارد وگرنه خیلی زود از تحصیل زده می شد و پیگیر آن نبود. الان هم با اینکه مدرسهشان چند پایه است یعنی یک معلم برای همه پایههای تحصیلی وجود دارد، اما آنقدر با دقت گوش میدهند، با انگیزه تکلیفشان را انجام میدهند و پیگیر یادگیری هستند که آدم از تدریس به آنها لذت می برد و خستگیاش در میرود. من بارها بابت استعدادشان، متعجب شدم.» او درباره تعطیل نشدن کلاس های درسش در شرایط کرونایی هم میگوید: «من به خوبی میدانستم که بچههای این روستا نمیتوانند به صورت مجازی درس و مشق را ادامه دهند بنابراین در زمان کرونا هم تعطیل نبودیم چون در این روستا، اصلا اینترنت هم نیست. اگر هم بعضی اوقات آنتن بدهد، گوشی نیست. یادم هست وقتی که کرونا آمد و خبر تعطیلی مدارس به گوش بچههای روستا رسید، همه ناراحت شدند که دیگر آقا معلم را نمیبینند اما در تمام این دو سال و اندی حتی یک روز هم کلاس درس را تعطیل نکردم. همانطور که گفتم ما در روستا زیرساختهای لازم برای آموزش مجازی را نداشتیم. نه از اینترنت در روستا خبری است، نه مردم با گوشیهای اندروید آشنایی دارند. بچهها نگران این بودند که مدرسه تعطیل شود اما این طور نشد و ما کلاسهای خود را برگزار کردیم. حتی در کنار این کلاسها ،برنامههای اوقات فراغت هم داشتیم.»
خطرات عبور از این رودخانه
را بهجان میخرم
از او میپرسم که رفتن با قایق به مدرسه از وسط یک رودخانه برای خودتان خطرناک نیست؟ آقا معلم اینطور جواب میدهد: «راستش را بخواهید، خیلی خطرناک است. بارها هوا توفانی شده و عبور از رودخانه برای من ترسناک شده است. مثلا آخرین بار همین هفته پیش، باد شد و رودخانه آنقدر موج داشت که امکان عبور از آن وجود نداشت. تقریبا تا ساعت 9 شب، پیش یکی از اهالی نشستم تا شرایط کمی بهتر شود و بتوانم با قایق از رودخانه عبور کنم. عبور از رودخانه در شب هم واقعا ترسناک و خطرناک است. فقط همین یک بار هم نبوده، بارها و بارها این مشکل پیش آمده اما اکنون چارهای نیست و خطرش را به جان میخرم. جانم فدای تحصیل دانشآموزانم.»
حالا مدرسه 3کلاسه داریم اما آب، پنکه
و بخاری ندارد
«عچرش» درباره ساختهشدن مدرسه در این روستا بعد از تلاشهای شبانهروزیاش برای خاموشنشدن چراغ آموزش در منطقهای با 22 خانواده که این روزها 18 دانشآموز و هشت تا پیشدبستانی دارد، میگوید: «تقریبا سه سال در همان یک اتاق، تدریس میکردم تا اینکه یک خیر مدرسهساز به نام حاج رحیم کردونی که در شهرستان کارون معروف است و تا امروز بیش از 13 مدرسه ساخته و خودش هم فرهنگی و معلم بازنشسته است، به این روستا آمد. او یک مدرسه سه کلاسه برایشان ساخت که امسال مورد بهرهبرداری قرار گرفت و دانشآموزان این روستا، الان در همین مدرسه مشغول به تحصیل هستند. هرچند این مدرسه هنوز خیلی مشکل دارد. آب مدرسه وصل نشده، مخزن آب ندارد، حیاط آن نیمهکاره است و ... . در این وضعیت بیماری کرونا، نداشتن آب برای یک مدرسه، مشکل بزرگی است که امیدواریم زودتر حل شود. در ضمن، کولر، پنکه و بخاری و بهطور کلی، وسایل سرمایشی و گرمایشی هم ندارد.»
احساس میکنم در خانوادهای 18 نفره زندگی میکنم
حالا و بعد از گذشت پنج سال، رابطه «عچرش» با 18 دانشآموزش مثل یک خانواده صمیمی شده است. او با خودش عهد کرده که بماند و به دختران و پسرانش در مدرسه روستا، علم و دانش و راه و رسم زندگی بیاموزد. او در همین باره میگوید: «مطالعه و افزایش آگاهی رمز موفقیت و برونرفت مناطق محروم از وضعیت اسفناک امروزشان است. بچههای مناطق محروم روستایی باید با درسخواندن و افزایش سطح آگاهی و علمشان بستر رشد و ترقی منطقه خود را فراهم کنند. من با همین تفکر و اندیشه است که دوست ندارم هیچ وقفهای بین تحصیل بچهها ایجاد شود. الان بعد از پنج سال حس میکنم یک خانواده ۱۸ نفره در روستا دارم که همیشه منتظر من هستند. هر روز بعد از این که ساعت مدرسه تمام میشود، با بچهها دور هم جمع میشویم، نقاشی میکشیم، گپ میزنیم، بازی میکنیم، کتاب غیردرسی میخوانیم، نماز را به جماعت برگزار میکنیم و ... »
تنبیهوتحقیر دانشآموز آموزش را بیفایده میکند
او با اشاره به ویدئوهایی که در چند وقت اخیر از رفتار بعضی معلمها با دانشآموزان در شبکههایاجتماعی پر بازدید شده و شامل تنبیه یا تحقیر دانشآموزان است، میگوید: «متاسفانه من هم بعضی از اینها را دیدم و شنیدم. تجربه من نشان داده که بسیاری از دانشآموزان با کوچکترین تنبیه، از درس زده میشوند یا حتی ترک تحصیل خواهند کرد و این اتفاق نباید بیفتد. این مسئله در مناطق محروم، خیلی حساستر است. شما ببینید، دانشآموز در این مناطق، هر چیزی که یاد میگیرد، فقط در مدرسه است. بیشتر والدین و اطرافیانشان، بی سواد هستند و اگر هم کمی سواد داشته باشند، حوصله یا وقت آموزش ندارند ،پس چه کسی میخواهد به او کمک کند؟ بنابراین هر چیزی که دانشآموزان مناطق محروم یاد میگیرند، فقط سر کلاس است. حالا اگر حس خوبی از کلاس و معلم نداشته باشند، نتیجه آن آموزش و یادگیری معلوم است دیگر، بیفایده میشود.»
همه اهالی این روستا بیکار شدند
او در پایان از مشکلات اهالی این روستا، شغل و درآمدشان هم میگوید: «این روستا بهشدت محروم است. شغل اهالی قبلا ماهی گیری، پرورش دام و کشاورزی بود که الان، پساب نیشکر، صنایع فولاد، پساب شیلات و ... ، ماهیها و کشاورزی را از بین برده و بیشتر اهالی این روستا بیکار هستند و کاری از دستشان برنمیآید و شرایط بسیار سختی برای مردم این منطقه ایجاد شده است. مشکلات در این روستا فراوان است یعنی اگر بیایید و از نزدیک ببینید، باور نخواهید کرد. باید بیایید و از نزدیک ببینید که این روستا چه چیزهایی دارد! آیا خانه بهداشت دارد؟ آب دارد؟ جاده دارد؟ راه آسفالته دارد؟ مسجد دارد؟ نه، هیچکدام را ندارند. به جز یک مدرسه که آن را هم یک خیر ساخت، چیزی ندارند. کار دارند؟ نه، همه بیکارند. حتی این روستای مقطوع، مغازه هم ندارد! خواهشم این است که آموزشوپرورش موضوع تغذیه رایگان را برای بچههای منطقه محروم پیگیری کند یا حداقل خیران پای کار بیایند تا این مشکل حل شود.»