دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
جامجهانی بالاخره شروع شد؛ قبلاً تو هر خانوادهای یکی بود که حساسترین جای فوتبال میزد اخبار، اگه اعتراض می کردیم ،میگفت: «برو بابا، 22 نفر لگد میزنن بهتوپ، چیش به تو میرسه»؟ اگه از سد این یکی رد میشدیم میخوردیم به سد اون یکی که میخواست سریال ببینه. لازم بهذکره که یک زمانی تلویزیون برنامههایی پخش میکرد بهنام سریال که جذاب بودن و طرفدار داشتن. سریال متشکل از یک مادر نگران بهاسم عزیزجون با حضور حمیده خیرآبادی یا ثریا قاسمی، یک سماور چایی، یک حیاط خوشگل و یک قصه عاشقانه و پندآموز بود که ملت تماشا میکردن و خیابونها خلوت میشد؛ نه مثل الان که خودبازیگرها هم ممکنه سریالشون رو نبینن. اگه با این توضیحات هنوز یادتون نیومده سریال چیه از بزرگترهاتون بپرسین. برگردیم سر بحث فوتبال. بعد از عبور از خان اول و دوم که اخبار و سریال بود، میرسیدیم به خواهر یا برادر کوچیکتر که حاضر بود برفکهای بعد از برنامه کودک رو ببینه اما اجازه نده بقیه فوتبال ببینن. بعدشم چون جیغ میزد. میگفتن اون کنترل رو بهش بده هرچی میخواد ببینه فقط دهنش رو ببنده و در این لحظه نامبرده ترجیح میداد تلویزیون رو خاموش کنه تا فوتبال پخش نشه. اگه کسی نمیخواست اخبار، سریال یا برنامه کودک ببینه بازهم نمیشد فوتبال دید چون دوشاخه تلویزیون قطع میشد تا مادر خانواده همونلحظه همونجا رو جاروبرقی بکشه. همیشه هم استدلالش این بود که بعداً نتیجهاش رو ببین. اینا رو گفتم تا قدر فوتبال دیدن رو بدونین و بهخاطر گزارشهای روی مخ گزارشگرها اینقدر غر نزنین.