پرونده
تعداد بازدید : 59
سیاوشان روزگار ما
در روز جهانی آتشنشان از ماجرای مرگمغزی یکی از این عزیزان بعد از دادن ماسک اکسیژنش به دختر 8 ساله و انواع جانفشانیها در پلاسکو، متروپل و... گفتیم
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
جانشان را کف دستشان گرفتند و هر عملیات، ممکن است آخرین باری باشد که برای نجات هموطنانشان به دل خطر میزنند. فداکاریها، ازخودگذشتگیها، جوانمردیها و شجاعت آتشنشانها همیشه نقل محافل است و هر از گاهی شبکههایاجتماعی روایتگر لحظات پراسترسی میشود که آنها پشت سر میگذارند. آتشنشانها انسانهای شجاعی هستند که خود را به خطر میاندازند تا جان ما و مردم را نجات دهند و به تعهدی که در کار خود دادهاند، کاملا پایبند هستند. همه ما در چشمهای آتشنشانها، عشق را دیدهایم و چه چیز دیگری جز عشق میتواند چنین روحیه فداکارانهای به انسان دهد؟ در تقویم جهانی ۴ می روز جهانی آتش نشان است و هدف از نامگذاری روز جهانی آتشنشان این است که از آتشنشانان و سختی کار آنها و جانباختگان این شغل حمایت و به شغل پر خطر آنان توجه شود. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگی سلام به نمونههایی از رفتار قهرمانانه آتشنشانها اشاره خواهیم کرد که هیچگاه فراموش نخواهند شد.
رئیسی که در میدان عملیاتهای خطرناک
نفر اول بود
چه کسی؟ رضا دارابی، سال 1401
اسفند سال گذشته رئیس ایستگاه ۱۲۰ آتشنشانی تهران در حین اطفای حریق ساختمان ۱۵۳ خیابان بهار تهران به دلیل شدت جراحات ناشی از سقوط در چاهک آسانسور ساختمان به شهادت رسید. نکته جالب توجه این است که شهید دارابی ریاست یکی از ایستگاههای آتشنشانی را بر عهده داشت. خواهرزاده شهید دارابی در متنی که در شبکههای اجتماعی منتشر کرد، اینگونه از دغدغه دایی بزرگوار خود برای خدمت به مردم نوشت: «یک بار بهش گفتم تو الان رئیس ایستگاهی اصلاً وظیفه نداری بری تو دل حریق! گفت: من نرم و بچههای مردم را بفرستم تو دل آتش؟ اونا هم مثل من، منم مثل اونا؛ تا توانش رو دارم میرم تو دل میدان. همیشه در هر شرایط و خطری نفر اول میرفت تو حریق، قبل از نیروهایش. یادم نمیره روز پلاسکو شیفت نبودی ولی رفتی سر حادثه و چهار روز خونه نیومدی. یادم نمیره بعد از پلاسکو یه روزه 10 سال پیر شدی. یادم نمیره روز پلاسکو بهت زنگ زدم برداشتی، گفتی زندهام و قطع کردی.»
زندگی نباتی بعد از نجات یک پدر و دختر
چه کسی؟ صالح امانی، سال 1400
اهالی کوی فردوس تبریز متوجه شعلههای آتشی شدند که اردیبهشت 1400 از طبقه اول ساختمانی ۷طبقه در این منطقه زبانه میکشید. مردی به همراه دختر ۱۳ سالهاش در آپارتمانشان گرفتار شدند. این آپارتمان کانون اصلی آتشسوزی بود، جایی که ریختن مواد سریعالاشتعال در آن جا باعث ایجاد آتشسوزی شده بود و محل آتشسوزی بهگونهای بود که مسیر ورود به داخل آپارتمان را مسدود کرده بود و پدر و دختر قادر نبودند خودشان را از این مهلکه نجات دهند. در این شرایط تیم اصلی جستوجو و نجات وارد ساختمان شدند. آنها وقتی به طبقه اول رسیدند، با چنان آتشی روبهرو شدند که ورود به داخل ساختمان را برای هر کسی غیرممکن ساخته بود. با این حال آتشنشانان فداکار دل به آتش زدند تا خودشان را به پدر و دختر گرفتار برسانند. آنها با عبور از میان آتش وارد آپارتمان شدند اما هنگام عملیات نجات یکی از آنها به نام صالح امانی دچار حادثه شد و از هوش رفت. این مرد قهرمان که جوانی حدود ۲۸ ساله و بهتازگی به استخدام آتشنشانی درآمده بود، در این حادثه چنان آسیب دیدکه به کما رفت و حالا به زندگی نباتی ادامه میدهد.
مرگمغزی بعد از دادن ماسکاکسیژنش
به دختر 8 ساله
چه کسی؟امید عباسی، سال 1392
امید عباسی مأمور آتشنشانی که در سال ۱۳۷۹ به استخدام سازمان آتشنشانی تهران درآمده بود، برای اطفای حریق در طبقه دهم یک ساختمان مسکونی در شهرک باقری تهران از جان خودش گذشت تا ریحانه را نجات دهد. «عباسی» خودش را به راهروی خانه شعلهور و پردود رساند، چند قدم جلوتر رفت و صدای ریحانه را از اتاق روبهرویش شنید که شعلههای آتش از چارچوب در ورودیاش به بیرون زبانه میکشید. آتش نشان فداکار به سرعت ماسک تنفس را از چهره خود برداشت و به صورت دختربچه زد، بعد پتویی را که در دست داشت روی سر او کشید و تلاش کرد از میان آتش و دود بیرون بیاید. وقتی ریحانه را نجات داد، در راهروی ساختمان روی زمین افتاد و همکارانش از نیروهای اورژانس کمک خواستند. عوامل اورژانس وقتی خود را به بالای سر این آتشنشان فداکار رساندند، پی بردند که او به دلیل مسمومیت گاز و نرسیدن اکسیژن به حالت کما رفته است. امید عباسی را به بیمارستان منتقل کردند، اما پس از گذشت کمتر از ۲۴ ساعت، او را که به علت مصدومیت، دچار مرگ مغزی شده بود برای استفاده از اعضای بدنش آماده کردند زیرا خود او با ثبتنام و دریافت کارت اهدای عضو آمادگیاش را برای آن اعلام کرده بود.
لحظات پر اضطراب آتشنشانها در متروپل
چه سالی؟ 1401
2 خرداد 1401 خبر فروریختن ساختمان متروپل در آبادان همه را شوکه کرد. مثل دیگر حوادث عظیم، آتشنشانان در حادثه متروپل آبادان هم در خط اول امدادرسانی بودند. آنها از نخستین دقایق وقوع حادثه و در پراضطرابترین لحظات آواربرداری برای امدادرسانی پای کار بودند تا شاید مرهمی روی زخم خانواده جان باختگان بگذارند. عملیات آواربرداری حادثه متروپل با عملیات حادثه پلاسکو فرق داشت. ساختمان پلاسکو به یک باره فرو ریخت اما در متروپل هر لحظه امدادگران با خطر بالقوه فرو ریختن بقیه ساختمان روبهرو بودند و از روز اول سازه بسیار ناپایدار بود. با این حال شاهد حضور بیش از 200 آتشنشان از اهواز، ایلام، فارس، اصفهان، مشهد، تهران و... بودیم که بهطور شبانهروزی در فعالیتهای مختلفی از جمله آوار برداری از ساختمان متروپل، امدادرسانی و یافتن اجساد در زیر آوار حضور داشتند.
شرح پریشانی پلاسکو و قهرمانانش
چه سالی؟ 1395
چهارراه استانبول، آدرسِ یکی از غمانگیزترین مکانهایی است که ایران به خود دیده است. این آدرس به ساختمان پلاسکو و 30 دی 95 ختم میشود. روزی که طبقههای هشتم و نهم این ساختمان گرفتار آتش شدند. گزارش به ایستگاههای آتشنشانی رسید و در نهایت وقتی هنوز تعداد زیادی از آتشنشانها و شهروندان در آن بودند، فروریخت. قصه زندگی این آدمهادر ظاهر برای همیشه تمام شد اما حکایت جوانمردی و فداکاری قهرمانانه آنها هیچوقت تمام نمیشود. این حادثه 16 آتشنشان شهید داشت که در ادامه به قصه دو شهید و یک نجاتیافته از آتش اشاره میکنیم.
سعید کمانی زنده ماندن سعید کمانی در حادثه پلاسکو شبیه معجزه است. او در لحظه فروریختن ساختمان در بلندترین ارتفاع و در فاصله 2-3 متری حریق ایستاده بود و آتش را خاموش میکرد. او و همکارش آن روز برای اطفای حریق ساختمان پلاسکو تمام 54 متر نردهبان خودرو را باز کرده بودند تا به طبقاتی برسند که درگیر آتش بود. کمانی حتی وقتی دستور تخلیه ساختمان آمده، حاضر به ترک محل کار خود نشده و صحنههای تلخی را به چشم خود دیده است. مکالمه نیمهتمام او با همکارش وقتی میخواست خودش را از ساختمان به بالابر و نردبان برساند و ساختمان فروریخت یکی از همین صحنههاست.
امیرحسین داداشی امیرحسین شب قبل از آتشسوزی پلاسکو خودش را برای امتحان دانشگاه آماده میکرد. جزوه تمرینش هنوز در اتاقش هست. روزی که پلاسکو آتش گرفت، امیرحسین امتحان داشت و صبح زود به دانشگاه رفتهبود اما سرجلسه امتحان وقتی خبر آتشسوزی را شنید، همهچیز را رهاکرد و خودش را به چهارراه استانبول رساند. شاید میخواست خودش را در امتحان بزرگتری بسنجد. دوستان امیرحسین گفتهاند او تا آخرین لحظات زیربار جایگزین شدن با نفرات تازهنفس نرفته است.
حامد هوایی حسام و حامد دوقلو بودند. حسام زودتر وارد آتشنشانی شدهبود و حامد هم عاشق ورود به این حرفه بود. آنقدر تلاشکرد تا آزمونهای ورودی را گذراند و موفق شد لباس آتشنشانی را بپوشد. روزی که پلاسکو آتشگرفت، حامد در ایستگاه قلعهمرغی مشغول خدمت بود. هم شیفت کاری او بود و هم شیفت کاری حسام که در یک ایستگاه دیگر کار میکرد. حامد و حسام هر دو در عملیات اطفای حریق پلاسکو حضورداشتند اما وقتی ساختمان فروریخت، حامد در دل آتش بود. حامد شهید شد و در آخر هم از پیکر او تنها چند استخوان را که با آزمایش DNA شناسایی شده بود، به خانوادهاش تحویل دادند.
جانفشانی یک سال مانده به بازنشستگی
چه کسی؟برکت جوذری، سال 94
این آتشنشان فداکار که هنگام عملیات اطفای حریق و امداد و نجات در حادثه آتش سوزی هتل هرمز، فرماندهی تیم عملیاتی ایستگاه شماره یک را به عهده داشت، پس از نجات چند تن از ساکنان هتل، به دلیل مسمومیت ناشی از دود، دچار ایست قلبی شد. برادرش درباره اتفاقات آن روز گفته: «همکارانش به من گفتهاند که وقتی داشتند آتش را خاموش میکردند صدای فریادهای آنهایی که در آتش مانده بودند به گوش برادرم خورد که داد میزدند «به دادمان برسید». برادرم همراه یکی دیگر از همکارانش با نردبان آتشنشانی به طبقه دوم رفت. آن جا کپسول آتشنشانی و ماسک خودش را به مصدومان داد اما وقتی میخواست با نردبان برگردد به دلیل شدت گازگرفتگی، همان جا روی نردبان در هوا آویزان شد. متاسفانه وقتی او را به بیمارستان رساندند، جانش را از دست داد... اخویام یک سال دیگر بازنشسته میشد».
فداکاری بسیار خطرناک در دل سیل
چه کسی؟ قادر اصلانگیر، سال 98
آب رودخانه نواب قزوین بالا آمده بود و مردم از بالای پل میدان ترهبار در حال تماشای دستوپا زدن پسری جوان بودند و کاری از دستشان برنمیآمد. سیل پسر جوان را با سرعت زیادی با خود میبرد و این پسر هم در میان آب دستوپا میزد و سعی داشت هر طور که شده نفس بکشد. در آن لحظات تلخی که هیچکس تصور نمیکرد این پسر بتواند جان سالم به در ببرد، آتشنشانان قزوین رسیدند. آتشنشان «قادر اصلانگیر» به داخل آب رفت و حتی لحظهای هم درنگ نکرد. سرعت و وسعت آب آنقدر زیاد بود که خطر در کمین این آتشنشان فداکار هم بود ولی او به این چیزها فکر نکرد. با این که با لباس آتشنشانی و کلاه سنگینتر میشد و امکان داشت در آب غرق شود، وقت را تلف نکرد با همان لباسها جانش را کف دستش گذاشت و به دل آب زد. با هر سختی بود این جوان را زنده از آبها بیرون کشید و تحویل اورژانس داد.
بررسینهایی برای در خطر نبودن جان حتی یک نفر
چه کسی؟ محسن لک، سال 1400
یک مجتمع مسکونی هفت طبقه در فاز ۵ شهر اندیشه گرفتار آتش شده بود. دود و حرارت بسیار بالای ناشی از آن موجب محبوسشدن تعدادی از ساکنان در ساختمان شده بود، بنابراین عملیات آتشنشانان شروع شد. با استفاده از تجهیزات کامل فردی و بستن دستگاههای تنفسی همزمان یک گروه وارد طبقات ساختمان و در همان لحظات اولیه موفق شدند بیشتر ساکنان را سالم از ساختمان خارج کنند. «محسن لک» هم دو پیرزن و یک مرد را از میان دود و آتش نجات داد، اما فرمانده برای بررسی نهایی، دوباره وارد ساختمان شد تا مطمئن شود که آتش جان هیچ فردی را تهدید نمیکند. دقایق پشت هم میگذشت اما از محسن خبری نبود. بیسیم را جواب نمیداد و همین موضوع باعث شد این مأموریت برای آتشنشانان تلختر از همیشه شود. اکسیژن دستگاه تنفسی فرمانده به اتمام رسید و او برای نجات جان هموطنانش از خودش گذشت.
بیهوششدن برای نجات کارگر بیهوش شده
چه کسی؟ بهزاد وظیفه، سال 1401
شهریور سال 1401 فداکاری آتشنشان پارس آبادی برای نجات کارگران آب و فاضلاب، در شبکههایاجتماعی پربازدید شد. به دنبال حادثه رخ داده برای کارگران آب و فاضلاب پارس آباد که حین کار در داخل چاه، دچار گازگرفتگی شدید و بیهوش شده بودند، یکی از آتش نشانان پارس آبادی برای نجات آنان وارد عمل شد. این آتش نشان فداکار که نامش بهزاد وظیفه است در حین نجات کارگران آب و فاضلاب، دچار گاز گرفتگی شد و بیهوش در چاه افتاد. در ویدئوی منتشر شده، اطرافیان این آتش نشان از او می خواهند تا رسیدن امکانات و تجهیزات دست نگه دارد اما او راضی نمیشود و با دست خالی و بدون کپسول، به دل خطر میزند. در این عملیات، این آتش نشان فداکار بعد از نجات دو کارگر، در نجات کارگر سوم دچار گازگرفتگی و بیهوش میشود و در چاه فاضلاب میافتد که چند دقیقه بعد توسط امدادگران بیرون کشیده میشود.
منابع این پرونده: همشهریآنلاین، تسنیم، برترینها، ایسنا، فارس و...