
اینطورکی
تعداد بازدید : 29
لاکچریترین موقعیتهای زندگی من
دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
راستش من هیچوقت لاکچری بودن رو دوست نداشتم، اصلاً هم درک نمیکنم چرا یه عده دوست دارن لاکچری باشن، نه اینکه نتونم، واقعاً نمیخوام، وگرنه
موقعیت های لاکچری تو زندگیم کم نداشتم. بهطور مثال یک بار بسته اینترنت 3 ماهه خریدم 20 گیگ. دو روز آخر 6 گیگش مونده بود. برای منکه یک کلیپ رو ندیده برای داداشم میفرستم تا اون دانلود کنه، من با گوشیش ببینم و از حجم بسته اون کم بشه، همچین شرایطی کاملاً لاکچری بود. توی اوج لاکچری بودن، هرچی دستم میرسید دانلود میکردم که بعداً ببینم. بعداً هم ندیدم. حتی تهش اینترنتم رو برای داداشم هم هات اسپات کردم بدونه سایه داداش بزرگتر روی سرش هست و حس خوبی داشته باشه. تازه از بچگی تو اینجور موقعیتهای لاکچری بودم. یهبار کلاس سوم بودم که رفتم مغازه عموم که بهم گفت: «عمو جون هر چی خواستی بهم بگو». تصور کنین یک بچه 9 ساله تو یک مغازه بزرگ اجازه داشت هر چی میخواد بگه. حیف مغازه عموم لاستیک فروشی بود. چون انتخابم محدود بود عمو به شاگردش پول داد برام کیک و نوشابه بخره. که اونم از ترس مامانم که گفته بود از غریبهها چیزی نگیری بخوری نخوردم. چون شاگرد عموم برام غریبه محسوب میشد. یهبار دیگه هم ناهار خونه مامان بزرگم بودم، بنده خدا گفت من که حالم خوب نیست ناهار نمیخوام، برو از تو کشو پول بردار برو تخم مرغ و نون بخر، بیا هر چی میخوای برای خودت درست کن. حق انتخاب رو داشتین؟