من و همسرم  یک روز جمعه به پارک کوهسنگی مشهد رفتیم.  آقایی با یک کاسه آش از مغازه‌ای بیرون آمد. همسرم گفت در این هوا آش خیلی می‌چسبد، برای همین داخل مغازه رفتیم و روی صندلی‌ها نشستیم. فروشنده خوش آمد گفت و من تقاضای دو کاسه آش کردم. چند دقیقه‌ای گذشت و صدای خنده‌هایی که ابتدا آرام بود و کم‌کم بلندتر شد از پشت مغازه من و همسرم را کنجکاو کرد. بعد از گذشت ۵ دقیقه، فروشنده با خجالت و شرمندگی آمد و گفت: «ما برای خودمان و همسایه بغلی از منزل آش آورده بودیم، باور کنید تمام شده وگرنه حتما برای شما هم می‌آوردیم. این‌جا مغازه محصولات سنتی است!» با خجالت از مغازه بیرون آمدیم و از آن روز هروقت آش می‌خوریم یاد آن کاسه آش می‌افتیم و از خنده و خجالت سرخ می‌شویم!

 

 تو مرحله‌ای هستیم که سردته ولی روت نمیشه لباس گرم بپوشی. 

 

 بهترین بخش خواب اینه که 2 دقیقه قبل از آلارم گوشی بیدار بشی، غیرفعالش کنی و بخوابی.

 

نمی‌فهمم چه جوری مدام تو کافه و رستوران هستین؟ پس کی کار می‌کنین پول در میارین که خرج کنین؟ 

 

فقط 986 هزار تومن دیگه لازم دارم تا جمع پس‌اندازم بشه یک میلیون تومن!

هشدار پلیس فتا به «معلم بلاگرها»

دانش‌آموزان: خانوم اجازه گفتین هشدار چی؟ فتا چیه؟ بلاگر ساعت چند؟ میشه تو دفترمون بنویسین؟!

 

تصویب نقشه راه آب کشور در شورای عالی آب

مردم: کدوم آب؟ نقشه راه تخیلی کشیدین؟!

 

هواپیمای ناشناسی در حالی که بایدن حضور داشت، به خانه او نزدیک شد

بایدن، روی تراس در حال دست تکان دادن برای هواپیما: آخ جون هواپیما، بای بای...!

 

دریافت شناسنامه نوزادان در ایلام منوط به کاشت درخت شد

یک شهروند: یعنی اگه بخوام شناسنامه المثنی بگیرم، باید یک بوته بکارم؟!