شهادتینم را در خیابان 204 خواندم
بازخوانی فاجعه تلخ منای سال 1394 در گفتوگو با «سیدسعیدرضا رضوی» که از لحظات اولیه در آن جا حاضر بوده و بعد از چند دقیقه که تشنگی امانش را بریده بیهوش میشود و خاطرات آن روز هنوز قلبش را به درد میآورد
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
بعد از گذشت 10سال هنوز صدای مجری تلویزیون در گوش بسیاری از ما تازه است که بغض اجازه نداد خبرش را کامل بخواند. شنیدن صدای «المیرا شریفیمقدم» که وسط گفتن جمله «464 نفر از هموطنانمان را از دست دادیم...» بغضش ترکید و روی آنتن زنده شروع به گریه کرد، هنوز هم حال انسان را منقلب و غصهدار میکند. همزمان با عید قربان سال ۱۳۹۴ و در حالی که زائران خانه خدا به سوی منا حرکت میکردند، به دلیل بستن مسیرها و سوء مدیریت ها تجمع ایجاد شد و بسیاری از مسلمانان و حاجیان کشورهای مختلف مانند ایران، نیجریه، مصر، بنگلادش، اندونزی و ... قبل از رسیدن به رمی جمرات به شهادت رسیدند. «سیدسعیدرضا رضوی» یکی از شاهدان عینی از فاجعه منا و بازماندگان است که در آن روز، وسط سیل جمعیت بیهوش شده اما به لطف خدا زنده مانده است. در پرونده امروز زندگیسلام و بهبهانه نهمین سالگرد فاجعه منا به سراغ او رفتیم تا برای ما از آن روز و حوادثی بگوید که کمتر گفته شدهاست. با ما همراه باشید.
اولین بار بود که به حج تمتع مشرف میشدم
از او میپرسم که سال 94 برای اولین بار به حج مشرف شده یا نه که میگوید: «بنده سال ۹۳ به حج عمره مشرف شده بودم و در سال ۹۴ به عنوان عکاس و خبرنگار اعزامی از بنیاد شهید و امور ایثارگران به همراه کاروان جانبازان برای اولین بار به حج تمتع برای پوشش خبری اعزام شدم. آن زمان 30 ساله بودم.»
سختگیریها از فرودگاه مدینه شروع شد
از «رضوی» درباره لحظات اولیه ورودشان به عربستان و رفتارهای پلیس آلسعود با آنها میپرسم که میگوید: «کاروان ما مدینه اول بود. پس از ورود به فرودگاه مدینه، سختگیریهای پلیس آلسعود آغاز شد. البته نسبت به ایرانیها بیشتر بود. بعد از این که ما از گیتهای بازرسی فرودگاه مدینه عبور کردیم، دیدیم که نمایندگان پلیس شرعی(وهابیون) آن جا هستند. آنها تمام کتابهای همراه ما از جمله قرآن و کتابچههای دعایی را که همراه زائرین بود، هنگام بازرسی از کیفها خارج میکردند و دور میانداختند. حتی در برخورد با کسانی که لپتاپ همراه داشتند، لپ تاپها را گرفته و بازرسی و کنکاش می کردند. البته پس از ورود به مدینة النبی همه چیز بهتر شد. هرچند در قبرستان بقیع سختگیریها و تعصبهای وهابیون بهخصوص برای زائران ایرانی که از چهرهها شناسایی میکردند، بیشتر بود. یعنی به هر کسی که چهرهاش بیشتر شبیه ایرانیها بود، حساستر بودند. کلا در قبرستان بقیع حساسیت زیادی داشتند و حتی گاهی توهین میکردند.»
زمان سقوط جرثقیل در آن جا نبودم
عکاس و خبرنگار اعزامی ایران درباره حادثه سقوط جرثقیل در مکه که در همان سال و ایام اتفاق افتاد، میگوید: «بعد از مدینه به مسجد شجره و بعد به مکه رفتیم. اعمال حج را انجام دادیم. در مکه همه چیز خوب بود تا شب سقوط جرثقیل که قبل از عزیمت ما به خانه خدا از طرف بعثه مقام معظمرهبری تماس گرفتند و حادثه را شرح دادند و آن شب ما به خانه خدا برای زیارت نرفتیم. خوشبختانه در کاروان ما هیچ کسی در آن حادثه حضور نداشت و آسیب ندید.»
به یکباره در راه منا، جمعیت خیلی زیاد شد
به «رضوی» میگویم که حالا برویم سراغ شب قبل از فاجعه منا و اینکه شرایط در صحرای عرفات چطور بود؟ او میگوید: «برای مناسک و اعمال حج کاروانمان آماده شد. در هتل محرم شدیم و به سمت صحرای عرفات رفتیم. مراسم برائت از مشرکین و دعای عرفه را هم رفتیم و شرکت کردیم که در آن جا مشکل خاصی به وجود نیامد. بعد از نماز مغرب و عشا در شب حرکت کردیم و رفتیم به سمت مشعر. شب در مشعر بودیم تا صبح که روز عید قربان شروع شد. نماز صبح را خواندیم و بعد حرکت کردیم به سمت جمرات. وسایل اضافه را گذاشتیم در چادرهایی که در منا بود و سنگهای رمی جمره را که جمع کرده بودیم، برداشتیم و حرکت کردیم به طرف جمرات. رسیدیم به خیابان 204 منا. اول صبح وضعیت عادی بود اما به مرور وضعیت تغییر کرد و احساس کردیم که شرایط در حال خارج شدن از کنترل است. با گذشت زمان کمی، به یکباره جمعیت بسیار زیاد شد. ما هر چه جلوتر میرفتیم، هم جلوتر جمعیت زیادی بود و هم از پشت سر جمعیت به سرعت اضافه میشد. بعد به یک ناحیهای رسیدیم که دیدیم یک سریها دارند برمیگردند.»
ایرانیها را مجبور کردند از خیابان 204 بروند
از «رضوی» میپرسم که با شلوغشدن خیابان 204 و افزایش ناگهانی جمعیت، پلیس و مسئولان سعودی چه تدبیری برای کنترل شرایط اتخاذ کردند که میگوید: «این نکته را اشاره کنم که از همان لحظات اولیه شلوغشدن خیابان، بالگرد سعودی از بالای سر ما مدام رد میشد و وضعیت را میدید. نکته بعدی این که در خیابان 204 پر از دوربینهای مدار بسته است. میتوانستند بیسیم بزنند و اطلاعرسانی کنند تا درها را باز کنند و حادثه به این شدت رخ نمیداد. این را هم بگویم که مسیر حرکت ما اصلاً خیابان 204 نباید میبود. ایرانیها مسیرشان یک خیابان دیگری بود اما این ها چپ و راست خیابان را با موانع آهنی بسته بودند و ایرانیها را به این مسیر هدایت کردند.»
شهادتین خواندم و بی هوش شدم
«سپس یکدفعه فشردگی جمعیت باعث شد کلا راه قفل شود و مثل موج دریا، همه این طرف و آن طرف کشیده میشدند». او درباره توصیف آن لحظات تلخ و ترسناک میگوید: «یک سری آدمها و مأمورین پشت میلهها بودند اما کاری نمیکردند. هوا هم به شدت گرم شد و تشنگی امان همه را بریده بود. آن قدر با فشار جمعیت جلو رفتیم که فشردگی جمعیت باعث شد کلا راه قفل شود. یک سری از زائرهای کشورهای آفریقایی از دیوارها بالا میرفتند تا خود را نجات دهند. در این وضعیت وقتی یک نفر زمین میافتاد، دیگر نمیشد او را بلند کرد. صحنه وحشتناکی بود. یکدفعه دیدم که انبوهی از زائران همانند تپههای کوه روی هم ریختند. اوضاع سخت بود و دردناک. بیشتر حولههای احرام افتاده بود، تشنگی امان همه را بریده بود و دیگر نایی در بدنها نبود، بدنها هم به شدت خسته و کوفته شده بود. من از آن جا تعدادی عکس گرفتم اما دیگر تشنگی هیچ توانی برایم باقی نگذاشته بود. چشمهایم سیاهی میرفت، بهطوری که شهادتین خودم را خواندم و بیهوش شدم.»
فاجعه منا از 8:30 تا 9:30 طول کشید
«رضوی» بعد از بیهوششدن به بیمارستان منتقل شده است. او درباره رسیدگی به آسیبدیدگان در آن جا میگوید: «حادثه منا در ساعت 8:30 صبح یا 8:45 اتفاق افتاد. تا ساعت 9:30 صبح هم فاجعه و شهادت تعدادی از حاجیها تمام شد. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان تعدادی دکتر و پرستار ترکیهای دور من حلقه زدند. سُرم به دستم زده بودند. دیدم بالای سر ما دارند از ما فیلم برداری میکنند. چند لحظه بعد متوجه شدم که دوربین عکاسیام نیست. پرسوجو کردم، گفتند این جا دوربین عکاسی نیست. وقتی بیرون آمدم، دیدم که تلفنهایهمراه زیادی را شکستند و روی زمین ریختهاند چون خرد شده بودند. همان جا حدس زدم که چه بلایی سر دوربین من هم آمده است.»
خانوادهام خیلی استرس کشیدند
«رضوی» درباره مرخص شدن از بیمارستان هم میگوید: «نماینده بعثه، ساعت 3 یا 4 ظهر به بیمارستانی که ما در آن جا بستری بودیم، آمد. آمبولانس هم نبود که ما را به چادرهایمان انتقال دهد. ما ۳ نفر بودیم که در بیمارستان ارتش مکه بستری شده بودیم. خلاصه تا رسیدیم به چادرهایمان، ساعت 11 یا 12 شب بود. آمدم داخل چادر، هم کاروانیهایم با دیدن من به گریه افتادند چون فکر میکردند که شاید از دنیا رفته باشم. سجده شکر بهجا آوردند و من را بوسیدند. سپس سریعا با خانوادهام تماس گرفتم و گفتم که سالم هستم. خانوادهام از صبح آن روز خیلی استرس کشیده بودند چون هیچ خبری از من نداشتند و من هم نتوانسته بودم با آنها تماس بگیرم یا پیامی به آنها بدهم.»
صبح بعد از حادثه متوجه شهادت 8نفر از کاروانمان شدیم
از او درباره فردای آن روز میپرسم که چه اتفاقاتی برای کاروانشان افتاده که میگوید: «آن شب را خیلی از هم کاروانیهایمان نخوابیدند چون یک تعدادی از اعضای گروهمان برنگشته بودند. صبح روز بعد از حادثه، همه نگران و ناراحت گریه و فقط دعا میکردند تا عزیزان و دوستانشان به چادرها برگردند. البته کمکم با اخبار ضدونقیض، متوجه شدیم از کاروان ما 8 نفر شهید شدند. آن هایی هم که شهید شدند یا جانباز بودند یا فرزند جانباز یا برادر جانباز و بستگان درجه یک بودند. در آن روز، اصلا وضعیت روحی خوبی نداشتیم و همه ناراحت و اندوهگین بودیم.»
با پای مجروح به رمی جمرات رفتم
او درباره انجام اعمال حج و این که آیا بعد از این فاجعه، آن را نیمه تمام گذاشته یا نه، میگوید: «من آن روز رمی جمرات انجام نداده بودم چون بیهوش شدم و نتوانستم. از طرفی روحانی کاروان ما هم حاج آقا مرتضایی در فاجعه منا شهید شده بودند. روحانی کاروان دوم جانبازان از من سوال کرد که مقلد چه کسی هستی و من هم گفتم آیتا... خامنهای. ایشان هم با بعثه تماس گرفت و به ما گفتند بروید رمی جمرات، سنگ قضا بزنید. من هم پایم جراحت داشت اما دوستانم به من لطف و کمک کردند تا اعمال را انجام دادم و از احرام خارج شدم و موی سرم را تراشیدم. ما یک هفته بعد از آن حادثه تلخ، به کشورمان برگشتیم ولی وضعیت روحی کاروان ما خوب نبود و همه ناراحت بودند.»
یادآوری فاجعه مناقلبم را به درد میآورد
به «رضوی» میگویم که 10 سال از آن روز و حادثه تلخ گذشته است. آیا هنوز هم گاهی یاد آن فاجعه و شرایط وحشتناکی که پشت سر گذاشته، میافتد یا نه؟ او در پاسخ به این سوال میگوید: «من واقعا با این که 10 سال از آن ماجراها و فاجعه بزرگ گذشته، اما هنوز هم هر وقت به یادش میافتم، واقعا ناراحت میشوم و قلبم به درد میآید. در آنجا عکسهایی گرفته بودم که میتوانست روایتگر خیلی چیزها باشد و خیلی مسائل را شفاف کند اما دوربین عکاسی من را نابود کردند. هنوز با وجود گذشت چندین سال از فاجعه و تا این لحظه، ویدئوی دوربینهای مداربسته یا هیچ گونه فیلم و عکسی از زمان وقوع آن فاجعه منتشر نشده است. یاد و خاطرات آن سفر حج در ذهن و قلبم و خاطراتم با دوستانم که شهید شدند، برای همیشه در ذهن من ماندگار شده و هیچگاه از یادم نخواهد رفت. در پایان یاد و خاطره همه شهدای عزیز و شهدای منا را گرامی میدارم و امیدوارم روحشان شاد باشد.»