اوقات فراغت یا اوقات فراقت؟!
با شنیدن اسم اوقات فراغت و شروع تعطیلات تابستان چند سالی است که تنم به لرزه میافتد. من اسمش را گذاشتم «اوقات فراقت». اشتباه املایی ندارم و این اسمگذاری به ماجرایی برمیگردد که آن را تعریف میکنم.
الان شش سالی از مدرسه رفتنم میگذرد و یک ماه قبل از تمام شدن فصل مدارس، مامان و بابام شروع میکنند به برنامهریزی اوقات شیرین فراغت تابستان بنده. انواع کلاسها و رشتهها را برایم فهرست میکنند و من با حسرت به این فهرست بلندبالا نگاه میکنم، آه میکشم و برای از دستدادن روزهای زیبای تابستانم حسرت میخورم. برای همان روزهایی که اگر این کلاسها نبودند میتوانستم با خیال راحت و دور از رقابت مدرسه، شاد و خندان وقت بگذرانم و با دوستانم به دوچرخهسواری و کوهنوردی بروم. اما با صلاحدید والدین گرامی مجبورم از صبح زود تا شب را در کلاسهای آموزش رایانه، زبان، کدنویسی، نقاشی، موسیقی و ... شرکت کنم.
طی سال تحصیلی نصف روز را در کنار خانواده بودم اما در اوقات زیبای «فراقت» این حق از من گرفته میشود و مجبورم به معنی واقعی فراق، از همه چیز جدا و دور باشم، در فراق خستگی روزها را پشت سرهم رد کنم و چشم انتظار فصل مدارس باشم تا کمی از بار این کلاسها کم شود البته نه همه آنها. حالا دیدید حق دارم اسم این اوقات را «فراقت» بگذارم نه «فراغت»؟ فکر کنم این حرف خیلی از همسن و سالهای من باشد که تابستان قربانی چشموهم چشمی والدینشان میشود و آنها کلی هزینه میکنند و ما را هم خسته. ای وای کلاس زبانم دارد شروع میشود! پس با اجازه بروم به اوقات فراقت برسم!