آق کمال صداگذاری میکند
چند روز بود مسود رفیقُم اصرار مِکرد وَخه بیا برِم استلخ. مویم هی از زیرش در مرفتُم. از شما چه پنهون از بس بیلیت استلخا و پارکای آبی گیرون رفته، آدم جرئت نمکنه نزدیکشان بره. کاش فقط بیلیت همینا بود، از بیلیت سینما و من کارت اتوبوس و مترو گیریفته تا بلیت هواپیما، هرچی اسمش بیلیته گیرون شده و کیشیده بالا. یَگ زمانی بچه بودم مرفتِم وکیلآباد و تا جون داشتم غطه مخوردم، یا سه ماه تابستون از صبح تا شب کسی نِمتنست ما ره از تو حوض خانه آقاجانم دربیِره. خلاصه دیروز بالاخره مسود خفتُم کرد و به زور ما ره برد از ای مجتمع آبیا. حالا نگو بیلیت تخفیفی داشته و بهم نِمگفته!تو سونا داشتِم ریلکس مکردم که دیدُم مسود گوشیشه درآورد. گفتُم: «یره اینجی گوشی ممنوعه، بری چی آوردی؟»
گفت: «هیس! تابلو نکن. مخوام دابسمش بسازُم!» اِنا حالا خوب رفت. داشت گوشی ره به طرفمان تنظیم مِکرد که خودمه پوشوندُم و گفتُم: «نگیر یره! مسخرهبازی درنیار دگه!» گفت: «کاری نِدره، 59 ثانیه چرت و پرت بگو، مو فیلم میگیرُم، بقیهاش با مو!» گفتُم: «چرت و پرت ای حرفاییه که تو مِزنی! نگیر دیوِنه!» گفت: «آق کمال، نِمدنی الان پول تو شبکههای مجازیه. یَگ کلیپ مسازم، روش صداگذاری مکنِم، یَگ صفحه و کانال مزنِم و اینا ره مذارِم اونجا، دگه تمومه!» باز ای رفیق دیوِنه ما فکر جدید به کلهاش زده بود. نِمتنه مثل بچه آدم دنبال همو کاری که یاد دره ره بیگیره.
ورخاستُم آمدُم بیرون و رفتُم تو کافی شاپ. گفتُم: «بر فرض که کلیپ هم بذارِم، بعد چی جوری پول درمیارِم؟» گفت: «ها...! بیا ای سیب زمینیها مهمون مو، تا اینا ره کَلَف مِزنی برات توضیح مدُم.» یَگ ظرف سیب زمینی سرخکرده گذاشت رو میز و گفت: «کافیه کار خوب ارائه بدم، وقتی کلیپهامان بترکونه و فالوئرامان زیاد برن، تبلیغ میگیرِم و دگه پول پارو مکنِم! نوشابه چی رنگی بیگیرُم برات؟» گفتُم: «نوشابه ضِلر دره، دوغ بیگیر!» یَگ کمی مُخ مُخام شده بود. پرسیدُم: «خب مثلا چی کلیپی بسازم؟» لبخند شیطانی زد و گفت: «الان نون تو لهجه مشهدیه. هم هرجا ره نگاه مُکنی همه دارن کلیپهای دوبله مشهدی میبینن و کیف مُکنن. تو هم که تو کار نوشتنی، متنای تمیز و بانمک ره تو بنویس، مویم صداگذاری مکنُم. خلاص!» دوغ ره نوشیدُم و آمدُم بیرون. دوید دنبالُم که: «چی شد؟» گفتُم: «شرمنده دداش! مو اهلش نیستُم بری دو قرون، تبلیغ آفتابه و کلاهگیس و روغن موتور بکنُم.» گفت: «ای جوریه؟ پس پول بلیت و سیب زمینی و دوغته رد کن بیِه!» ایم از ای.