حکایت

حق الیقین

شیخ ابوسعید ابوالخیر می گفت: روزی پیش پیری عالم افروز رفتم و او را خاموش دیدم. به او گفتم: «ای پیر بزرگوار، سخنی بفرمای که ما را به کار آید.» پیر گفت: «ای پُرسنده، می دانی که جز حق در جست و جوی چیزی نیستم و من از وی چه می توانم بگویم. خاموشی من از آن است که از حق الیقین هیچ سخنی نمی توان بر زبان آورد.»
ولی آن چیز کآن حق الیقین است
بنتوان گفت، خاموشی‌م از این است
برگرفته از «الهی نامه» عطار